English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
cavitation ایجاد حبابهای داخل یک مایع
Other Matches
coolant مایع داخل رادیاتور
coolants مایع داخل رادیاتور
chemisorption پیوند یک مایع یا یک گاز باسطح و یا داخل یک جسم جامد توسط پیوندها یانیروهای شیمیایی
puddle ایجاد یک قشر غیر قابل نفوذ در داخل توده خاک به وسیله مخلوطی از رس و ماسه
puddles ایجاد یک قشر غیر قابل نفوذ در داخل توده خاک به وسیله مخلوطی از رس و ماسه
silicon قطعه کوچک سیلکون در داخل و روی سطح ای که مدار کامل یا تابع منط قی ایجاد شده است .
pascal's law هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
foams حبابهای ریز
foam حبابهای ریز
magnetic bubbles حبابهای مغناطیسی
foamed حبابهای ریز
foaming حبابهای ریز
l.l.c liquid-liquidchromatography کروماتوگرافی مایع- مایع
ratline عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
bends بیرون امدن حبابهای گاز ازبافتهای بدن و اختلال درگردش خون
intercommand داخل قسمت داخل یکان
liquid liquid chromatography کروماتوگرافی مایع- مایع
nuclide کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
ActiveX سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
air impingment عیبی در پرداخت هواپیما که رنگ ان مات شده و حبابهای هوا در سطح رنگ پدیدارمیشوند
island bases پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
aerating agent مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
mortise dead lock قفل داخل کار قفل داخل درب
fluidal مایع
watering مایع
fulidal مایع
liquid مایع
liquids مایع
liquid/gas separator مایع
steepest مایع
anti icing fluid مایع ضد یخ
water مایع
aneroid بی مایع
watered مایع
waters مایع
steep مایع
liquid hydrogen هیدروژن مایع
liquid exygen اکسیژن مایع
liquid oxygen اکسیژن مایع
liquid fuel سوخت مایع
liquid glass شیشه مایع
liquid hydrates مایع هیدراتها
semifluid نیم مایع
sealing liquid مایع اب بندی
liquid ammonia امونیاک مایع
liquid air هوای مایع
liquid nitrogen نیتروژن مایع
liquefacient مایع کننده
pool rectifier لامپ مایع
liquefaction تبدیل به مایع
water glass شیشه مایع
liquefaction مایع شدن
vitrous humor مایع زجاجیه
liquefied gas گاز مایع
liquid gas گاز مایع
pool cathode کاتد مایع
liquescence مایع شدگی
liquescent مایع شونده
liquid propellant خرج مایع
semiliquid مایع غلیظ
liquidity index اندیس مایع
liquidly بشکل مایع
liquified petroleum gas گاز مایع
lox اکسیژن مایع
sops غذای مایع
mercury pool tube لامپ مایع
pool cathode tube لامپ مایع
subaqueous زیر مایع
pool tube لامپ مایع
spinal fluid مایع نخاعی
liquid state حالت مایع
sop غذای مایع
liquid propellant سوخت مایع
liquid soap صابون مایع
semiliquid مایع چسبنده
silicate of soda شیشه مایع
semiliquid نیمه مایع
sodium metasilicate شیشه مایع
sodium silicate شیشه مایع
soluble glass شیشه مایع
paraffin oil پارافین مایع
out back چسب مایع
resolvent <adj.> مایع محلل
developer liquid مایع فهور
battery liquid مایع باتری
furfuraldehyde مایع الدئیدی
glue چسب مایع
liquid crystals کریستال مایع
glueing چسب مایع
glues چسب مایع
gluing چسب مایع
dissolving <adj.> مایع محلل
liquid crystal کریستال مایع
cryogenic liquid مایع سرمازا
cutback bitumen قیر مایع
deicer مایع ضدیخ
antidim مایع ضد تشکیل مه
anti detonant مایع ضد بدسوزی
fluid مایع متحرک
condensation مایع کردن
absorption liquid مایع جذب
grume مایع چسبناک
fluids مایع متحرک
liquid foundation کرم مایع
solvent <adj.> مایع محلل
solvents مایع محلل
liquidizes بصورت مایع دراوردن
rapid curing cutback قیر مایع زودگیر
liquidize بصورت مایع دراوردن
out back مایع روان شده
liquidized بصورت مایع دراوردن
liquidizing بصورت مایع دراوردن
cn solution گازاشک اور مایع
coolants مایع سرد کننده
condensation مایع کردن گاز
coolant مایع سرد کننده
csf مایع مغزی- نخاعی
cerebro spinal fluid مایع مغزی- نخاعی
hypergol مایع قابل اشتعال
liquidising بصورت مایع دراوردن
liquidises بصورت مایع دراوردن
gas liquid partitions chromatography کروماتوگرافی گاز- مایع
liquid air container مخزن هوای مایع
dunk در مایع فرو کردن
liquid air هوای مایع شده
liquefiable قابل تبدیل به مایع
eyewash مایع چشم شویی
liquid propellant خرج پرتاب مایع
liquefacient مایع ترشح کننده
dunks در مایع فرو کردن
l.n.g گاز مایع طبیعی
dunking در مایع فرو کردن
gas liquid chromatography کروماتوگرافی مایع گاز
fluidize تبدیل به مایع کردن
fluidization تبدیل به مایع شدن
liquidised بصورت مایع دراوردن
diergolic خرج مایع پایدار
diergolic سوخت مایع ثابت
liquified natural gas گاز مایع طبیعی
filtrate مایع تصفیه شده
filtrate مایع زیر صافی
flammable liquid مایع اشتعال پذیر
liquid membrance electrode الکترود مایع غشایی
liquid rocket راکت سوخت مایع
liquid propellant سوخت مایع موشک
liquid measure مقیاس حجم مایع
dunked در مایع فرو کردن
to strain a liquid صاف کردن یک مایع
slow curing cutback قیر مایع دیرگیر
soldering fluid مایع لحیم کاری
superheated liquid مایع ابر گرم
supercooled liquid مایع ابر سرد
electrolyte مایع کار الکترولیت
electrolytes مایع کار الکترولیت
sealing compound مایع درز بند
liquefy گداختن تبدیل به مایع کردن
liquidated از بین بردن مایع کردن
eutectic change تبدیل مایع به جسم جامدزودگداز
desorption جدا کردن گاز از مایع
ascites جمع شدن مایع در شکم
spittle مایع مترشحه از غدد بزاقی تف
thief sample نمونه مایع مخزن ناو
liquefied گداختن تبدیل به مایع کردن
soak بوسیله مایع اشباع شدن
soaks بوسیله مایع اشباع شدن
liquefies گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefying گداختن تبدیل به مایع کردن
liquify گداختن تبدیل به مایع کردن
hydrocephalus ازدیاد غیر عادی مایع
hydrothorax تجمع مایع در حفره جنب
hydrocephaly ازدیاد غیر عادی مایع
liquidate از بین بردن مایع کردن
liquidates از بین بردن مایع کردن
LCD صفحه نمایش کریستال مایع
liquidating از بین بردن مایع کردن
regenerative cooling استفاده از سرمای مایع ورودی
solgel نیمی مایع ونیمی ژلاتینی
grid pool tube لامپ مایع شبکه دار
reflux جریان برگشت مایع برگردان
fluidic مایع مانند جسم سیال یامایع
g.l.c. gas-liquidchromatography کروماتوگرافی گاز- مایع
ullage حجم بالای سطح مایع تانک
spread [منتشر کردن مایع روی سطح]
pyridine قلیای مایع بیرنگ وازت دار
geraniol الکل اشباع شده مایع و معطر
dips فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
dip فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
octane هیدروکربنهای مایع و پارافینی ایزومریک بفرومول 81H8C
consolute ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
pints پیمانه وزن مایع معادل نیم کوارت
pint پیمانه وزن مایع معادل نیم کوارت
inks مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
ink مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
oleate نمک الی اسید اولئیک مایع روغنی
within در داخل
intra داخل
inside داخل
interiorly از داخل
lineball داخل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com