English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (14 milliseconds)
English Persian
bleep ایجاد صدای اخطار
bleeped ایجاد صدای اخطار
bleeping ایجاد صدای اخطار
bleeps ایجاد صدای اخطار
Other Matches
bleeps صدای اخطار قابل شنیدن
beeps صدای اخطار قابل شنیدن
beep صدای اخطار قابل شنیدن
beeping صدای اخطار قابل شنیدن
bleeping صدای اخطار قابل شنیدن
bleeped صدای اخطار قابل شنیدن
bleep صدای اخطار قابل شنیدن
beeped صدای اخطار قابل شنیدن
alarms زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmingly زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmed زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarm زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
twang صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twangs صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanging صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanged صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
swisher ایجاد کننده صدای فش فش
buzz ایجاد صدای بلند
buzzes ایجاد صدای بلند
buzzed ایجاد صدای بلند
buzzing ایجاد صدای بلند
quiet عدم ایجاد سر و صدای زیاد
quietest عدم ایجاد سر و صدای زیاد
screeck صدای گوشخراش ایجاد کردن
screak صدای گوشخراش ایجاد کردن
plash صدای چلپ چلوپ ایجاد کردن
whish : صدای حرف "سین " ایجاد کردن
buzzers وسیله الکتریکی که صدای بلند ایجاد میکند
buzzer وسیله الکتریکی که صدای بلند ایجاد میکند
poops قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poop قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
voicing توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voices توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
aliasing افزودن سیگنالهای صوتی بین الگوهای صوتی برای ایجاد صدای ملایم تر
ActiveX سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
honks صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honking صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honk صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
acrophony صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
voices وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pinging صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
synthesizer وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pings صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voicing وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesisers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
ping صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
synthesizers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pinged صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
contraltos زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contralto زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
monophthong صدای ساده وتنها صدای بسیط
chortled صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortle صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
phut تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
chortling صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortles صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
skirl صدای زیر صدای نی انبان
signalled اخطار
warning line خط اخطار
yello card اخطار
warning اخطار
warnings اخطار
signaled اخطار
premonition اخطار
noticed اخطار
prenotion اخطار
penalty اخطار
penalties اخطار
tip-offs اخطار
caveats اخطار
caveat اخطار
tip off اخطار
tip-off اخطار
talking-to اخطار
talking to اخطار
signal اخطار
notice اخطار
notification اخطار
noticing اخطار
notices اخطار
premonitions اخطار
monition اخطار
bidding اخطار
cautioning اخطار کردن به
cautioning اخطار توجه
notifies اخطار کردن به
cautions اخطار کردن به
caution اخطار کردن به
cautioned اخطار توجه
cautioned اخطار کردن به
notify اخطار کردن به
warns اخطار کردن به
penalties پنالتی اخطار
penalty پنالتی اخطار
warned اخطار کردن به
caution اخطار توجه
warn اخطار کردن به
admonishment اخطار تنبیه
notified اخطار کردن به
previse اخطار کردن
premonition اخطار قبلی
forewarning اخطار قبلی
cognizance اخطار قانونی
caveat venditor اخطار به فروشنده
caveat subscriptor اخطار به مشترک
caveat subscriptor اخطار به عضو
premonitions اخطار قبلی
denunciation اخطار تهدیدامیز
denunciations اخطار تهدیدامیز
cite اخطار کردن
signaller اخطار کننده
cited اخطار کردن
cites اخطار کردن
caveat emptor اخطار به خریدار
citing اخطار کردن
cognizance اخطار رسمی
notifiable اخطار کردنی
premonitory اخطار کننده
cautions اخطار توجه
till further notice تا اخطار ثانوی
notifying اخطار کردن به
warner اخطار کننده
misfeasance اخطار کردن
points of order اخطار نظامنامهای
point of order اخطار نظامنامهای
warning sign علامت اخطار
until further notice تا اخطار ثانوی
Susurrus صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
short notice اخطار کوتاه مدت
He took no heed of my warning. به اخطار من توجهی نکرد
serve notice on اخطار کتبی دادن به
at ten minutes notice با ده دقیقه اخطار قبلی
alarm اعلان خطر اخطار
premonitory متضمن اخطار قبلی
forewarns ازپیش اخطار کردن
forewarned ازپیش اخطار کردن
alarmingly اعلان خطر اخطار
alarms اعلان خطر اخطار
forewarn ازپیش اخطار کردن
monitorial مبصر اخطار امیز
notify someone به کسی اخطار کردن
at his call بر حسب اخطار یا احضار او
issue a warning اخطار صادر کردن
alarum اخطار شیپور حاضرباش
premonitor از پیش اخطار کننده
alarmed اعلان خطر اخطار
serve a notice on someone برای کسی اخطار فرستادن
to serve notice on a person رسما بکسی اخطار کردن
give two months notice دو ماه پیشتر اخطار دادن
monitory وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
alerts وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
stuck beacon ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
alerted وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alert وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
tu whit tu whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tu-whit tu-whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
to serve a notice on some one اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
false اخطار خطا وقتی که هیچ خطایی رخ نداده باشد
thump صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumped صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkling صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thumping صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumps صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkle صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkled صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkles صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
alerts تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alert تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
indicator نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
alerted تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
light strike اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
creation ایجاد
developments ایجاد
authorship ایجاد
development ایجاد
creations ایجاد
bridging ایجاد پل
creating ایجاد
generations ایجاد
generation ایجاد
constructions ایجاد
construction ایجاد
production ایجاد
creates ایجاد
productions ایجاد
origination ایجاد
create ایجاد
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
lactation ایجاد شیر
isochronism ایجاد همزمانی
make waves <idiom> ایجاد دردسر
averaging ایجاد میانگین
lacrimation ایجاد اشک
lenticulation ایجاد عدسی
averages ایجاد میانگین
averaged ایجاد میانگین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com