Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
English
Persian
quote
ایراد کردن مظنه دادن
quoted
ایراد کردن مظنه دادن
quotes
ایراد کردن مظنه دادن
Other Matches
quote
مظنه دادن
quoted
مظنه دادن
quotes
مظنه دادن
underquote
کمتر مظنه دادن
cites
ایراد کردن
adduces
ایراد کردن
adducing
ایراد کردن
deliver
ایراد کردن
cite
ایراد کردن
adduced
ایراد کردن
delivers
ایراد کردن
citing
ایراد کردن
adduce
ایراد کردن
cited
ایراد کردن
fussiness
ایراد گیری کردن
To refuse a criticism. To brush aside an objection.
ایراد واعتراضی رارد کردن
run down
<idiom>
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
to spotlessly perform something
اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
fuss
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fusses
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
quoted price
مظنه
quotation
مظنه
quotations
مظنه
request for price quotation
درخواست مظنه قیمت
rpo
تقاضای مظنه قیمت
prices rule high
مظنه ها بالا است
quotation
قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
quotations
قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
bank rate
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
current maturity
قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
infliction
ایراد
query
ایراد
queries
ایراد
queried
ایراد
querying
ایراد
quotations
ایراد
induction
ایراد
inductions
ایراد
citations
ایراد
protested
ایراد
citation
ایراد
objection
ایراد
protests
ایراد
quotation
ایراد
protest
ایراد
adductor
ایراد
objections
ایراد
protesting
ایراد
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
stainlessly
<adv.>
بطور بی ایراد
flawlessly
<adv.>
بطور بی ایراد
spotlessly
<adv.>
بطور بی ایراد
find fault with
<idiom>
ایراد گرفتن
to make difficulties
ایراد گرفتن
fuddy-duddies
ایراد گیر
fussier
ایراد گیر
fussiest
ایراد گیر
fussy
ایراد گیر
niggling
ایراد گیر
fuddy-duddy
ایراد گیر
objcetionable
مورد ایراد
inductility
ایراد سراغاز
deficiency
کسری ایراد
deficiencies
کسری ایراد
attempting to inflict injury
شروع به ایراد جرح
battery
ایراد ضرب و جرح
batteries
ایراد ضرب و جرح
sea lawyer
ملوان ایراد گیر
inviolacy motive
انگیزه ایراد گریزی
He delivered a historic speech.
نطق تاریخی یی ایراد کرد
demurrer
ایراد عدم کفایت ادله
the objection will not lie
ان ایراد وارد نخواهد بود
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
demurring
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurs
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurred
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
Upon his arrival , he delinered a speech .
به محض ورود نطقی ایراد کرد
Any objections ?
فرمایشی بود ؟ ( ایراد یا اعتراضی دارید )
demur
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to go easy on somebody
[something]
خیلی ایراد نگرفتن
[انتقادی نبودن]
از کسی
[در مورد چیزی]
salutatorian
دانشجوی ایراد کننده نطق افتتاحیه جشن فارغ التحصیلی
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
demurrer
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
exchanged stabilization fund
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to jump on somebody
به کسی پریدن
[زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
challenges
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
designs
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
predicating
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receive
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
out lawry
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
lay
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicate
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receives
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicates
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lays
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
anneal
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
pay
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
paying
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
connect
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
hire
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
propagates
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
mount
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
connects
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
designates
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
hires
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
mounts
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
introducing
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to adjust
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
propagating
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
designate
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
introduces
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
designating
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
introduced
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagate
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hiring
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
statements
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
introduce
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
propagated
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
demurred
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ammoniate
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
staging
سوار کردن جا دادن
giving
دادن پرداخت کردن
discharge
مرخص کردن پس دادن
give
دادن پرداخت کردن
dispend
توزیع کردن دادن
gives
دادن پرداخت کردن
to give an enter tainment
مهمانی دادن یا کردن
to serve out
بخش کردن دادن
to offer
تقدیم کردن
[دادن]
discharges
مرخص کردن پس دادن
recreating
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
orienting
روانه کردن تطبیق دادن
punish
مجازات کردن کیفر دادن
prolongate
طولانی کردن امتداد دادن
dissimulated
دورویی کردن فریب دادن
dissimulate
دورویی کردن فریب دادن
manoeuvring
مشق کردن مانور دادن
distributing
تقسیم کردن تعمیم دادن
testify
شهادت دادن تصدیق کردن
to put a way childish
رها کردن طلاق دادن
set aside
باطل کردن تخصیص دادن
invites
مهمان کردن وعده دادن
beshrew
دشنام دادن هتاکی کردن
to put in
منصوب کردن ارائه دادن
orients
روانه کردن تطبیق دادن
manoeuvres
مشق کردن مانور دادن
punish
تنبیه کردن گوشمال دادن
bield
تشجیع کردن شهامت دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com