English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
anchor ایستادن در دریا مهاری
anchoring ایستادن در دریا مهاری
anchors ایستادن در دریا مهاری
Other Matches
continental shelf مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
loop مهاری
loops مهاری
halyard مهاری
looped مهاری
maydays مهاری
mayday مهاری
guy طناب مهاری
guys طناب مهاری
stone anchor سنگ مهاری
anchorage plate صفحه مهاری
neap tide کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
brake horsepower توان حقیقی مهاری
isovelocity نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
tringle گچ بری یا ارایش کوچک و چهار گوش مهاری
slip rope مهاری که دوسرش درکشتی ومیانش بکرانه بسته باشد.....کشتی رها شود
mean sea level سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
holding anchorage لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
stop ایستادن
stand ایستادن
abye ایستادن
stopped ایستادن
aby ایستادن
be under way ایستادن
cease ایستادن
abided ایستادن
abides ایستادن
stops ایستادن
ceases ایستادن
stopping ایستادن
seogi ایستادن
ceased ایستادن
to stand by ایستادن
to fetch up ایستادن
to come to a stand ایستادن
ceasing ایستادن
team line up به صف ایستادن تیم
lineup به صف ایستادن تیم
outstand بیشتر ایستادن
stagnate از جنبش ایستادن
stagnating از جنبش ایستادن
line up به ترتیب ایستادن
kiba dachi ایستادن سوارکارانه
shiko dachi ایستادن دایرهای
line-up به ترتیب ایستادن
line-ups به ترتیب ایستادن
stagnates از جنبش ایستادن
hunker سرپا ایستادن
To stand in a queue (line). توی صف ایستادن
lie off دور ایستادن
hustings جای ایستادن و
moa seogi خبردار ایستادن
standing room جای ایستادن
stagnated از جنبش ایستادن
To come to a halt(standstI'll). ازحرکت ایستادن.
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
ap seogi ایستادن معمولی
basophobia هراس از ایستادن
to stand at gaze خیره ایستادن
to stand in the gap دررخنه ایستادن
draw up سیخ ایستادن
to stand behind پشت سر ایستادن
haehiji daeh ایستادن ازاد
queue در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued در صف گذاشتن در صف ایستادن
heisoku daeh ایستادن خبردار
to stand fast محکم ایستادن
bail up ایستادن دراختیارغارتگر
queueing در صف گذاشتن در صف ایستادن
haktari seogi ایستادن لک لک وار
pyeonhi seogi موازی ایستادن
queues در صف گذاشتن در صف ایستادن
fudo dachi محکم ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
line up ردیف ایستادن تیم
stopping ایستادن توقف کردن
to stand one's ground بر سر دلیل خود ایستادن
stop ایستادن توقف کردن
kukutsu dachi ایستادن در مقابل حریف
stopped ایستادن توقف کردن
To stand like rock . مانند کوه ایستادن
stances طرز ایستادن درتوپزنی
stance طرز ایستادن درتوپزنی
to stand by one's promise سر قول خود ایستادن
to come to a بحالت خبردار ایستادن
to stand at [by] the window کنار پنجره ایستادن
to queue [line] up for tickets برای بلیط در صف ایستادن
to kick ones heels چشم براه ایستادن
beom seogi گربه سان ایستادن
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
line-ups ردیف ایستادن تیم
to stand across the road درمیان جاده ایستادن
sanchin dachi ایستادن ساعت شنی
to stand by ایستادن وتماشا کردن
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
stops ایستادن توقف کردن
ground محل ایستادن توپزن
abide by one's word سر قول خود ایستادن
stopovers در وسط راه ایستادن
zenkatsu dachi ایستادن متمایل به جلو
stand-up روی پا ایستادن ایستاده
stopover در وسط راه ایستادن
stand up روی پا ایستادن ایستاده
To stand to attention. خبر دار ایستادن
joo choo seogi ایستادن اسب سواری
To stand firm. To stick to ones gun. سفت وسخت ایستادن
koa seogi ایستادن قلاب وار
To keep ones word. To stand by ones promise . سر قول خود ایستادن
neko ashi dachi ایستادن گربه سان
away خارج از نقطه ایستادن توپ زن
out of one's ground تجاوز توپزن از محل ایستادن
statgnate از جنبش ایستادن گندیده شده
toe stand ایستادن ژیمناست روی نوک پا
bandae jireugi ضربه دست موافق ایستادن
station محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
baro jireugi ضربه دست مخالف ایستادن
peasde روی دوپا ایستادن اسب
to kick one's heels چشم براه ایستادن منتظرایستادن
stations محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stationed محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
ap joo choom ایستادن اسب سواری بجلو
pickets جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
floats شناور ساختن روی اب ایستادن
floated شناور ساختن روی اب ایستادن
to stick to one's guns پای کاری محکم ایستادن
float شناور ساختن روی اب ایستادن
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
stand طرز یا محل ایستادن کمانگیر
to stand by oneself روی پای خود ایستادن
stances طرز ایستادن در گوی زنی
picket جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
stance طرز ایستادن در گوی زنی
picketed جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
mean sea level ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
stalling جای ایستادن اسب در طویله اخور
kilian position وضع ایستادن دواسکیت بازرقصنده درکنار هم
stall جای ایستادن اسب در طویله اخور
ido not feel my legs نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
narani seogi ایستادن موازی پاها همعرض شانه
stance طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stances طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
To stand at attention(ease). بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
technical foul بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
veronica ایستادن و ردکردن گاو از کناربا حرکت شنل
eaves droper مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
coach's box محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
backdrop پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
backdrops پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
safety island سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
hitchhike سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن
to hitch سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
to go backpacking سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
non striker توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
toe raise تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
groundage حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
Eavesdrop فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
Berlin کالسکهی چهارچرخهای که در عقب آن رکابی برای ایستادن یک مستخدم وجود دارد
poomse نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
ground کف دریا
the deep دریا
the wave دریا
acajou دریا
waterscape اب دریا
high tides مد دریا
holm دریا
high tide مد دریا
asea در دریا
asea به دریا
at sea در دریا
benthos ته دریا
sepiolite کف دریا
d.j.'s locker ته دریا
sea foam کف آب دریا
ocean foam کف آب دریا
saltwater اب دریا
beach foam کف آب دریا
sea bed کف دریا
spume کف آب دریا
sea froth کف دریا
sea foam کف دریا
cuttlebone کف دریا
seas دریا
high water line خط مد دریا
bree دریا
sea دریا
cuttle bone کف دریا
high water مد دریا
channel دریا
seabed کف دریا
overboard در دریا
floods رو د دریا
meerschaum کف دریا
meerscham کف دریا
merest دریا
main دریا
flood رو د دریا
flooded رو د دریا
lough اب دریا
mere دریا
on the sea دریا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com