English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (2 milliseconds)
English Persian
station ایستگاه
stationed ایستگاه
stations ایستگاه
site ایستگاه
sited ایستگاه
sites ایستگاه
stand ایستگاه
Other Matches
primary وضعیت این ایستگاه موقت است و از یک ایستگاه به دیگری ارسال میکند
imethod روش ارسال پیام یک طرفه ازیک ایستگاه به ایستگاه دیگر
relateral tell مبادله پیام بین دو ایستگاه بااستفاده از ایستگاه واسطه
dial up استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
string یک سری پیام که از یک ایستگاه به ایستگاه دیگرارسال میشود
aeronautical station ایستگاه ناوبری هوایی ایستگاه خدمات هوانوردی
transponder تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
air station ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
all weather air station ایستگاه هواشناسی عمومی ایستگاه هواشناسی همه هوایی
declinating station ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
survey station ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
client ایستگاه پردازشگر
stationmasters رئیس ایستگاه
clients ایستگاه پردازشگر
substation ایستگاه فرعی
terminus ایستگاه نهایی
terminuses ایستگاه نهایی
stationmaster رئیس ایستگاه
station house ایستگاه کلانتری
weather station ایستگاه هواشناسی
space platform ایستگاه فضایی
relay station ایستگاه رله
relay station ایستگاه واسطه
space stations ایستگاه فضایی
space station ایستگاه فضایی
wayside ایستگاه فرعی
remote station ایستگاه دوردست
slave station ایستگاه فرعی
weather stations ایستگاه هواشناسی
station master رئیس ایستگاه
reading station ایستگاه خواندن
master station شاه ایستگاه
climatological station ایستگاه هواشناسی
coast station ایستگاه ساحلی
loading station ایستگاه بارگیری
known datum point ایستگاه معلوم
exposure station ایستگاه هوایی
control cubicle ایستگاه فرمان
control station ایستگاه کنترل
height of site ارتفاع ایستگاه
fuelling station ایستگاه سوختگیری
master station ایستگاه اصلی
orienting station ایستگاه توجیه
air way station ایستگاه کنترل
forward station ایستگاه جلو
ambulance station ایستگاه امبولانس
base end station ایستگاه عقب
ground position ایستگاه زمینی
broadcast station ایستگاه فرستنده
broadcasting station ایستگاه رادیو
bus bay ایستگاه اتوبوس
bus terminal ایستگاه اتوبوس
cabstand ایستگاه درشکه
enquiry station ایستگاه پرس و جو
substation خرده ایستگاه
Where is the station? ایستگاه کجاست؟
railway station ایستگاه قطار
stopping ایستگاه نقطه
bus stop ایستگاه اتوبوس
bus stops ایستگاه اتوبوس
police station ایستگاه پلیس
police stations ایستگاه پلیس
REQUEST STOP ایستگاه درخواستی
stops ایستگاه نقطه
tide station ایستگاه جزر و مد
traverse station ایستگاه پیمایش
power stations ایستگاه مولدنیرو
workstation ایستگاه کاری
stop ایستگاه نقطه
upper terminal ایستگاه کوهستانی
stopped ایستگاه نقطه
wireless station ایستگاه بی سیم
stand بساط ایستگاه
power station ایستگاه مولدنیرو
tracking stations ایستگاه ردیابی
tracking station ایستگاه ردیابی
workstations ایستگاه کاری
railway station ایستگاه راه اهن
high power radio station ایستگاه رادیویی بزرگ
base line end station ایستگاه انتهایی خط مبنا
meteorological datum plane ایستگاه مبنای هواسنجی
net control ایستگاه کنترل شبکه
triangulation station ایستگاه مثلث بندی
trig point ایستگاه مثلث بندی
way station ایستگاه رله مخابراتی
remote station ایستگاه راه دور
remote station ایستگاه دور دست
rawinsonde ایستگاه راوین سوند
rain gauge station ایستگاه باران سنجی
radio call sign معرف ایستگاه رادیویی
Where is the bus stop? ایستگاه اتوبوس کجاست؟
pumping station ایستگاه تلمبه زنی
How many stops are there to ... ? چند ایستگاه تا ... هست؟
professional workstation ایستگاه کار حرفهای
pr etrol filling station ایستگاه پمپ بنزین
stations ایستگاه اتوبوس وغیره
station house ایستگاه راه اهن
firehouse ایستگاه اتش نشانی
lay-bys جایگاه ایست ایستگاه
clearing station ایستگاه تخلیه بیماران
cleaning station ایستگاه ضدعفونی مواد ش م ر
alert station ایستگاه اماده باش
lay by جایگاه ایست ایستگاه
lay-by جایگاه ایست ایستگاه
broadcasting station ایستگاه رادیویی فرستنده
astronomic station ایستگاه دیدبانی نجومی
station ایستگاه اتوبوس وغیره
alert station ایستگاه اعلام خطر
fire stations ایستگاه اتش نشانی
stops متوقف کردن ایستگاه
stationed ایستگاه اتوبوس وغیره
fire station ایستگاه اتش نشانی
exposure station ایستگاه عکاسی هوایی
stop متوقف کردن ایستگاه
weather station ایستگاه هوا شناسی
stopped متوقف کردن ایستگاه
stopping متوقف کردن ایستگاه
courier transfer station ایستگاه تعویض پیک
weather stations ایستگاه هوا شناسی
service stations ایستگاه پمپ بنزین بزرگ
relay ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
service station ایستگاه پمپ بنزین بزرگ
station log دفتر وقایع ایستگاه مخابراتی
transit station ایستگاه عبوری راه اهن
relay ایستگاه واسطه مخابراتی رله
uplink خط ارسال از ایستگاه زمینی به ماهواره
relayed ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
relayed ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relays ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
relays ایستگاه واسطه مخابراتی رله
We rushed ( hurried ) back to the train station. با عجله بر گشتیم ایستگاه قطار
station bar رستوران ایستگاه راه آهن
track [American E] سکوی ایستگاه راه آهن
platform سکوی ایستگاه راه آهن
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
To the railway station به طرف ایستگاه راه آهن
Where's the railway station? ایستگاه راه آهن کجاست؟
Where is the nearest underground station? نزدیکترین ایستگاه مترو کجاست؟
Is the next station ... ? آیا ایستگاه بعدی ... است؟
International Space Station [ISS] ایستگاه فضایی بین المللی
floating mark نقاط ایستگاه برجسته بینی
serivce station ایستگاه بنزین گیری وتعمیرگاه
high frequency radio station ایستگاه رادیویی فرکانس بالا
central railway station ایستگاه مرکزی راه اهن
client based application برنامه کاربردی ایستگاه پردازشگر
radio range station ایستگاه ناوبری رادیویی هواپیماها
forward air control post ایستگاه کنترل هوایی جلو
consolidating station ایستگاه تکمیل کننده بار
in the centre near the railway station در مرکز شهر نزدیک ایستگاه قطار
secondary وضعیت موقت ایستگاه دریافت داده
to pull out از واگن خانه یا ایستگاه بیرون امدن
depot ایستگاه راه اهن مخزن مهمات
depots ایستگاه راه اهن مخزن مهمات
stuck beacon ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
screening elevation زاویه تراز مانع ایستگاه رادار
outstation ایستگاه خارج از شهر ایستگاههای حومه
I want to leave the car in the railway station من میخواهم اتومبیل را در ایستگاه قطار تحویل بدهم.
stations وضعیت موقت یک ایستگاه که داده را بازیابی میکند
stationed وضعیت موقت یک ایستگاه که داده را بازیابی میکند
station وضعیت موقت یک ایستگاه که داده را بازیابی میکند
I want to get off at St. Paul's. من می خواهم ایستگاه سانت پالس پیاده شوم.
Drop me off in front of the train station! من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
radial شعاعی سمت مغناطیسی ایستگاه ناوبری هوایی
radials شعاعی سمت مغناطیسی ایستگاه ناوبری هوایی
homing station ایستگاه ردیاب دستگاههای هدایت مسیر هواپیما
way station ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
reference station ایستگاه مبداء سنجش جذر ومد دریایی
Take me to the main railway station! مرا به ایستگاه اصلی راه آهن برسانید.
remotest ایستگاه ارتباطی که توسط کامپیوترمرکزی قابل کنترل است
remote ایستگاه ارتباطی که توسط کامپیوترمرکزی قابل کنترل است
r method روش ارسال پیامی که در ان ایستگاه گیرنده بایستی رسیدبدهد
accomodation train راه آهنی که در ایستگاه های مختلف توقف میکند
gauging station ایستگاه اندازه گیری سرعت وعمق اب در کانال یا رودخانه
multifunction ایستگاه کاری که چندین کار می توانند انجام شوند
remoter ایستگاه ارتباطی که توسط کامپیوترمرکزی قابل کنترل است
freddie اشاره به ایستگاه یا یکان کنترل کننده در درگیریهای هوایی
concentrator گرهای که دسترسی را از یک یا چند ایستگاه به شبکه ممکن می سازد
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
diskless workstation ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
broadcast تصویر ویدیویی یا سیگنالی که مشابه نمونه آن در ایستگاه تلویزونی است
combine ایستگاه کنترل سطح بالا که دستورات و پاسخ ها را پردازش میکند
radio range ایستگاه ناوبری رادیویی یاتعیین محل هدفها به وسیله بی سیم
combining ایستگاه کنترل سطح بالا که دستورات و پاسخ ها را پردازش میکند
combines ایستگاه کنترل سطح بالا که دستورات و پاسخ ها را پردازش میکند
broadcasts تصویر ویدیویی یا سیگنالی که مشابه نمونه آن در ایستگاه تلویزونی است
access control بایت اولیه Token که حق دستیابی ایستگاه را به شبکه نشان میدهد
homing adaptor تطبیق کننده مسیر پروازهواپیما با جهت امواج راداریا ایستگاه کنترل
agents برنامه یا نرم افزاری که روی یک ایستگاه کاری در شبکه اجرا میشود
agent برنامه یا نرم افزاری که روی یک ایستگاه کاری در شبکه اجرا میشود
shunting station ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
communicating word processor پردازنده کلمه یا ایستگاه کاری که قادر به ارسال و دریافت داده است
Which bus do I take to Victoria Station? کدام اتوبوس را برای رفتن به ایستگاه ویکتوریا باید سوار شوم؟
claim frame فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
homing روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
homing device رادارهای ردیاب امواج رادیویی و رادار برای پیداکردن ایستگاه فرستنده انها
routing indicator گروهی از حروف که برای نشان دادن محل جغرافیایی یک ایستگاه یا یکان یا قرارگاه به کار می رود
client یک ایستگاه کاری یا PC یا ترمینال متصل به شبکه که دستورات را به سرور ارسال میکند و نتایج را نمایش میدهد
clients یک ایستگاه کاری یا PC یا ترمینال متصل به شبکه که دستورات را به سرور ارسال میکند و نتایج را نمایش میدهد
decca سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com