English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (44 milliseconds)
English Persian
send ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sending ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
Other Matches
dispatches روانه کردن فرستادن
dispatched روانه کردن فرستادن
dispatch روانه کردن فرستادن
despatching روانه کردن فرستادن
despatched روانه کردن فرستادن
despatches روانه کردن فرستادن
collimator وسیله روانه کردن توپ کولیماتور روانه کردن توپ
relays عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relay عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
directing اداره کردن روانه کردن وسایل
lays روانه کردن
send away روانه کردن
sending روانه کردن
dispateh روانه کردن
to pack off روانه کردن
kick out <idiom> روانه کردن
orientation روانه کردن
dismissing روانه کردن
to put a way childish روانه کردن
send روانه کردن
to send away روانه کردن
hale روانه کردن
lay روانه کردن
dismisses روانه کردن
to give the sack روانه کردن
sends روانه کردن
to give the mitten روانه کردن
pack off روانه کردن
dismiss روانه کردن
launched روانه کردن مامور کردن
launching روانه کردن مامور کردن
launches روانه کردن مامور کردن
launch روانه کردن مامور کردن
direct laying روانه کردن مستقیم
reciprocal روانه کردن متقابله
to send someone packing کسیرا روانه کردن
to send one to the right about کسی را روانه کردن
orientation روانه کردن دستگاهها
laying روانه کردن توپ
reciprocal laying روانه کردن متقابله توپها
orienting روانه کردن تطبیق دادن
orients روانه کردن تطبیق دادن
depart روانه شدن حرکت کردن
orient روانه کردن تطبیق دادن
indirect fire روانه کردن غیر مستقیم
departs روانه شدن حرکت کردن
departing روانه شدن حرکت کردن
get off روانه کردن عقب رفتن از
let out <idiom> روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
layihg azimuth گرای روانه کردن لوله توپ
lays روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
gun pointing data عناصر مربوط به روانه کردن توپ
lay روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
steering روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
pip matching روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
ships باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ships با کشتی حمل کردن فرستادن
ship با کشتی حمل کردن فرستادن
direct fire هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
disseminate توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
supplied فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
relegated محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegate محول کردن به جای بدتر فرستادن
disseminating توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
supply فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
railroads با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
relegates محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegating محول کردن به جای بدتر فرستادن
railroad با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
back sight method روش نشانه روی متقابله روش روانه کردن متقابله
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
stream روانه
streams روانه
streamed روانه
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
reshaping روانه کاری
to get the mitten روانه شدن
to get one's mittimus روانه شدن
goes روانه ساختن
fling روانه ساختن
stream routing روند روانه
flings روانه ساختن
go روانه ساختن
flinging روانه ساختن
information flow روانه خبر
launghing روانه سازی پرتاب
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
continuously pointed fire اتش روانه شده مداوم
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
hook روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hooks روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
dispatch فرستادن
consigns فرستادن
despatches فرستادن
consigning فرستادن
give off <idiom> فرستادن
send out فرستادن
send round فرستادن
to send off فرستادن
remitted فرستادن
remits فرستادن
remit فرستادن
despatching فرستادن
despatch فرستادن
sends فرستادن
send in فرستادن
despatched فرستادن
dispateh فرستادن
to serve a subpoena on فرستادن
to send off فرستادن
sending فرستادن
send فرستادن
dispatches فرستادن
send back پس فرستادن
dispatched فرستادن
remitting فرستادن
to send back پس فرستادن
to a. letter فرستادن
consign فرستادن
packs فرستادن
hand over فرستادن
pack فرستادن
consigned فرستادن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
issues نشریه فرستادن
send up بزندان فرستادن
to send down rain باران فرستادن
mails باپست فرستادن
call for some one پی کسی فرستادن
missend اشتباها فرستادن
send-up بزندان فرستادن
issue نشریه فرستادن
to send a message پیام فرستادن
forward فرستادن رساندن
to send for a person بی کسی فرستادن
jamming پارازیت فرستادن
retransmit دوباره فرستادن
forwarded فرستادن رساندن
send-ups بزندان فرستادن
to call for anyone پی کسی فرستادن
missions بماموریت فرستادن
returns پس فرستادن عودت
mission بماموریت فرستادن
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
transmissibility قابلیت فرستادن
send on جداگانه فرستادن
circularize بخشنامه فرستادن به
returned پس فرستادن عودت
consignments امانت فرستادن
consignment امانت فرستادن
return پس فرستادن عودت
imparadise به بهشت فرستادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com