English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
This is important, not only today, but also and especially for the future. این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
Other Matches
not only he came but نه تنها امد بلکه
variable geometry engine موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
for the future <adv.> برای آینده
ex nunc برای آینده
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
lay up <idiom> ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
I wonder what lies in store for me in the future. من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
idiosyncrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasies طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
i was reserved for it تنها برای من مقدر شده بود
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
This is the only way to guarantee that ... تنها راه برای تضمین این است که ...
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
archive فایلی که حاوی داده قدیمی است ولی برای مراجعه در آینده نگهداری میشود
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
unilateral contract پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
slander درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandered درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slanders درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandering درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
pace شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
upwards compatible طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
upward compatible طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
race glass دوربین ویژه برای تماشای مسابقه
humane killer تپانچه ویژه برای بی زجرکشتن جانوران
lethal chamber اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
I must make a special note of that. من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
to paynize wood چوب را با محلول ویژه شیمیایی اندون برای اینکه زودنپوسد
bay یک بخش برای کار ویژه [مانند سرویس یا انبار یا هواپیما وغیره]
rather بلکه
not i but he نه من بلکه او
haply بلکه
microsoft اتصالات پایگاه داده به اینترنت و پست الکترونیکی به ویژه برای کاربران ویندوز
lifting body هواپیمایی که قسمت عمده یاکل برای ان توسط شکل ویژه ان تامین میشود
T committee انجمن ANSI که استانداردهای ارتباطی دیجیتال برای آمریکا تنظیم میکند , به ویژه سرویسهای ISDN
yea بلکه رای مثبت
to watch for certain symptoms توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
special interest groups گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
runs اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
run اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
speciality کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialty کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialities کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
texture mapping 1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
idiocrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
non procedural language بلکه یک مجموعه قواعدی وضع میکند که اعمال می شوند
parapherna بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
gold lace [braids] گلابتون [نخ های تزئینی از طلا یا نقره برای جلوه های ویژه در زمینه قالیچه]
MMX قطعه پردازنده intel پیشرفته که حاوی خصوصیات ویژه و قط عاتی است که برای بهبود کارایی استفاده از چند رسانهای و ارتباطات به کار می رود
necessaries در CLمنحصر به مایحتاج اولیه زندگی نبوده بلکه به وضع زن و اطفال بستگی دارد
closed jet tunnel تونل بادی نه الزاما با مداربسته بلکه قسمت اصلی ان کاملا بسته است
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
praetorial متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
this day امروز
it is nowrooz to day امروز
to day امروز
toad eater امروز
today امروز
distributed load نیرویی که به یک نقطه اثرنمیکند بلکه مانند نیروی هوا روی یک سطح بریک خط یا یک سطح وارد میشود
he has no temperature to day امروز تب ندارد
Today me, tomarrow thee. <proverb> امروز من,فردا تو .
today of all days مخصوصا امروز
This very day . همین امروز
nowaday مال امروز
this d. a week یک هفته از امروز
this morning امروز بامداد
there was no mail to day امروز کاغذنداشتیم
he wears a new suit to day امروز جامه
after mentioned پس آینده
He was not supposed to come today . قرارنبود امروز بیاید
What is todays date ? تاریخ امروز چیست ؟
there was no mail to day امروز پست نبود
he is in to day امروز در خانه است
Today I took laxatives. امروز مسهل خورده ام.
A week from today هفت روز پس از امروز
I need them today. من آنها را امروز میخواهم.
What do you feel like having today? امروز تو به چه اشتها داری؟
i have no work today امروز کاری ندارم
this da y month یک ماه دیگر از امروز
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
in the near future در آینده نزدیک
sustainable <adj.> آینده گرا
morrow [Old English] فردا [ آینده]
after ages ادوار آینده
doctor-to-be پزشک آینده
future-oriented <adj.> آینده گرا
dead-end job شغلی بی آینده
fear of the future وحشت از آینده
remote future آینده دور
not now or ever نه اکنون و نه در آینده
present maid prospective bride دوشیزه امروز عروس فردا
I'll be at home today . امروز منزل خواهم بود
She wont show up today. امروز پیدایش نمی شود
My voice is not clear today. صدایم امروز صاف نیست
never put off till tomorrow what may be done today <proverb> کار امروز به فردا مفکن
romaika رقص ملی یونان امروز
I am very busy today . امروز خیلی کار دارم
Delays are dangerous. <proverb> کار امروز به فردا مینداز.
Never put off tI'll tomorrow what you can do today . کار امروز را به فردا نیانداز
Have you had a blowle movement today ? شکمتان امروز کار کرده ؟
He is in no condition (not fit)to work. امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
the press of modern life فشارو نیازمندیهای زندگی امروز
romaic زبان بومی یونان امروز
sustainable <adj.> پایدار [نسبت به آینده]
future-oriented <adj.> پایدار [نسبت به آینده]
time will tell در آینده معلوم می شود
I am hopeful about the future. درباره آینده امیدوارهستم
a rosy future آینده امید بخشی
in the long run <idiom> آینده دور،درآخر
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
Today is my lucky day. امروز روز خوش بیاری من است
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
It is foul weather today . امروز هوا خیلی گند است
To regain consciousness. to come to. امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
We had a nice long walk today. امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
It is a cool day today. امروز هوا خنک کرده است
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today . کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
we had a heavy p to day امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
I am in an exuberant mood today . امروز خیلی کیفم کوک است
We wI'll be notified(informed)of the results today. امروز جواب کار معلوم می شود
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
do you want it done to day ایا میخواهید امروز کرده شود
She was off hand with me today. امروز بامن سر سنگین بود ( بی اعتنا ء )
discontinuous wefts پودهای منقطع [این نوع پودگذاری در تمام عرض فرش قرار نگرفته، بلکه بسته به نوع بافت و طراحی در اندازه مختلف بکار می رود.]
to look forward expectantly to the future با انتظار به آینده نگاه کردن
Take no thought of the morrow. نگران فردا [آینده] نباش.
to mortgage one's future خسارت زدن به آینده خود
quasi contract عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
So what's today? امروز چه خبر [تازه ای] است؟ [اصطلاح روزمره]
Can I go earlier today, just as a special exception? اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
The future of the team is shrouded in uncertainty. آینده این تیم بلاتکلیف است.
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
It is due to be signed this afternoon . قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
The subsidy will be phased out next year. یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
project پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projected پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projects پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
One of these fin days . انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
prospect [of something] آینده نگری [چشم انداز] [پیش بینی] چیزی
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb> آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
Any reform of the pension law must be left to the future. هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future. هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
This must not happen in future at any cost. در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
recluse تنها
recluses تنها
single-handed تنها
just تنها
solitarily تنها
only تنها
unique تنها
lone تنها
exclusive تنها
uniquely تنها
out in the cold <idiom> تنها
by one,s self تنها
sole تنها
by yourself تنها
single تنها
unaccompanied تنها
lonely تنها
loneliest تنها
lonelier تنها
merest تنها
mere تنها
soles تنها
solus تنها
alone تنها
by oneself تنها
siolus تنها
solos تنها
solo تنها
single handed تنها
single line خط تنها
by it self تنها
solitary تنها
soli تنها خوانان
sole argument تنها دلیل
lonesome تنها وبیکس
strand تنها گذاشتن
to pull a lone oar تنها کارکردن
aside صحبت تنها
asides صحبت تنها
he alone went تنها اورفت
strands تنها گذاشتن
sole شالوده تنها
lone electron الکترون تنها
leave alone تنها گذاردن
soles شالوده تنها
Do not leave me alone. من را تنها نگذار.
read only تنها خواندنی
sole تنها انحصاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com