English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 53 (5 milliseconds)
English Persian
That guy is a jinx. این آدم بدشانسی می آورد.
Other Matches
whammy بدشانسی
ambsace بدشانسی
misfortune بدشانسی
misfortunes بدشانسی
mischances بدشانسی
mischance بدشانسی
snakebite دوره بدشانسی
jinxes ادم که بدشانسی میاورد
contretemps بدشانسی گرفتگی حالت
jinx ادم که بدشانسی میاورد
She drove me round the edge of water . جانم را به لب آورد
She is always making excuses. دائما" عذروبهانه می آورد
Her behavior was ecough to make me swar. رفتارش کفرم را در آورد
impossible to get hold of نمیشود گیر آورد
He exhausted(taxed)my patience.I got fed up with him. حوصله ام را بسر آورد
A still tongue makes a wise head. <proverb> لب بر سخن بستن ,فرزانگى آورد .
ciothes do not make the man. <proverb> لباس شخصیت نمی آورد .
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
She bore him a daughter. برایش یک دختر آورد (زائید)
His house was redeemed . خانه اش از گرو در آمد ( در آورد )
She fabricates them. she makes them up . اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
The noice gets my monkey up . این سر وصداها کفرم را درمی آورد
Sea [mountain] air makes you hungry. هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد.
Money doesn't bring [buy] happiness. <proverb> پول خوشبختی نمی آورد. [ضرب المثل]
souvenir یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
help any one . برایم خوش قدم بود ( شانس آورد )
satiety of life بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
He acquired kudos by appearing on television. او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
When it rains, it pours <idiom> بدشانسی وقتی که می آید پشت سر هم می آید. [ضرب المثل]
He seems jinxed. او [مرد] آدم بدشانسی است. [او (مرد) جادو شده.]
to shoot one's mouth off <idiom> چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
presumptive instruction دستور برنامه تغییر نکرده که پردازش میشود تا دستورات قابل اجرا را بدست آورد
When it rains, it pours. <idiom> بدشانسی وقتی که می آید پشت سر هم می آید.
tin mordent دندانه قلع [در رنگرزی] [که بیشتر اثر سفیدکنندگی داشته و رنگ های روشن را بوجود می آورد.]
unmodified instruction دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
drafting [کشش کلاف های پشم یا پنبه بوسیله دست یا ماشین که آن را بصورت نوارهای باریک و نهایتا نخ در آورد.]
voice کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voicing کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voices کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
self- فایل فشرده که حاوی برنامهای است که محتوای آن را از حالت فشرده در می آورد
TCP مین میکند. این پروتکل داده ها را به صورت بسته در می آورد و خطای آنها را بررسی میکند
What one loses on the swings one makes up on the r. <proverb> آنچه کسى در بازى تاب از دست مى دهد روى بازى چرخ و فلک بدست مى آورد .
ground section بدنه و پیکر اصلی فرش [که از در هم رفتگی نخ های تار و پود بدست می آید و اسکلت فرش را بوجود می آورد.]
The guest brings his own portion . <proverb> مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
word سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
worded سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
wraparound سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word wrap سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
gold washing شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
money begets money <idiom> پول پول می آورد
Talk brings on talk. <proverb> یرف یرف مى آورد .
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com