Dictiornary-Farsi | این بچه خیلی اسباب زحمت ماشده است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
the child is a great t. to us	این بچه خیلی اسباب زحمت ماشده است


Other Matches

inconveniencing	اسباب زحمت
discommodity	اسباب زحمت
inconveniences	اسباب زحمت
inconvenienced	اسباب زحمت
inconvenience	اسباب زحمت
(be) put out <idiom>	اسباب زحمت
emcumber	اسباب زحمت شدن
encumbrances	اسباب زحمت گرفتاری
encumbering	اسباب زحمت شدن
to put to inconvenience	اسباب زحمت شدن
encumbered	اسباب زحمت شدن
encumber	اسباب زحمت شدن
encumbrance	اسباب زحمت گرفتاری
cumbrous	اسباب زحمت پرزحمت
encumbers	اسباب زحمت شدن
i am sorry to trouble you	ببخشید اسباب زحمت شدم
Sorry to have troubled(inconvenienced)you.	خیلی می بخشید زحمت دادیم
I took a great deal of trouble over it.	روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
rattling	خیلی تند خیلی خوب
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
tug	زحمت
tugging	زحمت
tugs	زحمت
painstaking	زحمت کش
tugged	زحمت
botheration	زحمت
painstakingly	زحمت کش
durdge	زحمت کش
eath	بی زحمت
fagger	زحمت کش
hard working	زحمت کش
discommodity	زحمت
arduous	پر زحمت
sufferings	زحمت
suffering	زحمت
heavily	به زحمت
assiduous <adj.>	زحمت کش
diligent <adj.>	زحمت کش
suffers	زحمت
suffered	زحمت
suffer	زحمت
discomfiture	زحمت
hardworking <adj.>	زحمت کش
discomfort	زحمت
industrious <adj.>	زحمت کش
long-suffering	زحمت کش
pains	زحمت
paining	زحمت
pain	زحمت
drudges	زحمت کش
studious <adj.>	زحمت کش
drudge	زحمت کش
discomforts	زحمت
kiaugh	زحمت
inconveniencing	زحمت
operose	زحمت کش
inconveniences	زحمت
laboursome	زحمت کش
inconvenience	زحمت
long suffering	زحمت کش
suffring	زحمت
to take pains	زحمت یا
todo	زحمت
inconvenienced	زحمت
sedulous <adj.>	زحمت کش
troublous	پر زحمت
effortless	بی زحمت
effortlessly	بی زحمت
laborious	زحمت کش
troubles	مزاحمت زحمت
pains	زحمت دادن به
lostlabour	زحمت بیخود
paining	زحمت دادن به
troubling	مزاحمت زحمت
pain	زحمت دادن به
difficulties	اشکال زحمت
long suffering	زحمت کشی
trouble-free <adj.>	بدون زحمت
difficulty	اشکال زحمت
labored	زحمت کوشش
labored	زحمت کشیدن
labors	زحمت کوشش
labors	زحمت کشیدن
labour	زحمت کوشش
labour	زحمت کشیدن
trouble	مزاحمت زحمت
plods	زحمت کشیدن
plodding	زحمت کشیدن
toiled	زحمت کشیدن
toiling	زحمت کشیدن
studiousness	زحمت کشی
easier	بی زحمت اسوده
easiest	بی زحمت اسوده
easy	بی زحمت اسوده
travail	رنج زحمت
toil	زحمت کشیدن
to put a bout	زحمت دادن
plodded	زحمت کشیدن
plod	زحمت کشیدن
torments	ازار زحمت
tormenting	ازار زحمت
painfulness	زحمت سختی
tormented	ازار زحمت
torment	ازار زحمت
productive of annoyance	باعث زحمت
Deduct it from my monthly salary .	زحمت را کم کردن
mockery	زحمت بیهوده
labor	زحمت کوشش
bothered	مایه زحمت
perquisites	زحمت وهنرشخصی
disburdenment	رفع زحمت
bothers	مایه زحمت
discommode	زحمت دادن
if it is inconvenient for you	زحمت است زحمت است
labor	زحمت کشیدن
bothering	مایه زحمت
perquisite	زحمت وهنرشخصی
bother	مایه زحمت
cumbersome	مایه زحمت
cumbrous	مایه زحمت
agreat d. of trouble	بسی زحمت
it smells of the lamp	با زحمت فراوان
problem-free <adj.>	بدون زحمت
burn the midnight oil <idiom>	[زحمت زیاد کشیدن]
laboured	به زحمت درست شده
swink	زحمت کشیدن مشقت
hach	درشکه کرایهای زحمت
productive of annoyance	زحمت رسان ازارنده
if you please	بیزحمت زحمت کشیده
strike off	بی زحمت ایجاد شدن
i wish to spqre you trouble	زحمت شما را کم کنم
raise eyebrows <idiom>	ایجاد مشکل و زحمت
incumber	ایباب زحمت شدن
toiling	کار پر زحمت کشمکش
toiled	کار پر زحمت کشمکش
toil	کار پر زحمت کشمکش
pesky	زحمت دهنده مزاحم
painstacking	زحمت سعی و کوشش
take the trouble <idiom>	ارزش زحمت را داشتن
lay out oneself	بخود زحمت دادن
strike off	بی زحمت درست کردن
troubling	رنجه کردن زحمت دادن
troublemakers	موجد زحمت ودردسر اشوبگر
gravy trains	منبع درامد بدون زحمت
elaborating	به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborated	به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborate	به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborates	به زحمت ساختن دارای جزئیات
I'll trouble you to be quiet.	می شود بی زحمت حرف نزنی؟
troubles	رنجه کردن زحمت دادن
trouble	رنجه کردن زحمت دادن
to take trouble to do anything	زحمت کردن کاری را بخوددادن
muck	خراب کردن زحمت کشیدن
gravy train	منبع درامد بدون زحمت
troublemaker	موجد زحمت ودردسر اشوبگر
bothers	زحمت دادن مخل اسایش شدن
We should be leaving now.	باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
bothering	زحمت دادن مخل اسایش شدن
bothered	زحمت دادن مخل اسایش شدن
to labor [American English]	در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
to labour [British English]	در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
bother	زحمت دادن مخل اسایش شدن
laboriously	ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
apparel	اسباب
tool	اسباب
whigmaleerie	اسباب
whigmaleery	اسباب
apparatus	اسباب
articles	اسباب
devices	اسباب
device	اسباب
lash up	اسباب
article	اسباب
rigs	اسباب
dixings	اسباب
contrivance	اسباب
fixings	اسباب
accouterment	اسباب
free hand	بی اسباب
instrumentally	با اسباب
mountings	اسباب
instrument	اسباب
free handed	بی اسباب
geap	اسباب
rigged	اسباب
rig	اسباب
outfits	اسباب