Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (9 milliseconds)
English
Persian
This does not satisfy me.
این جواب مرا قانع نمی کند
Other Matches
irresponsive
جواب ندهنده بی جواب
sufficient
قانع
satisfied
قانع
contented
قانع
to content oneself
قانع شدن
convincer
قانع کننده
satisfies
قانع کردن
convinces
قانع کردن
convince
قانع کردن
content
قانع کردن
persuasions
قانع سازی
contenting
قانع کردن
satisfying
قانع کردن
satisfy
قانع کردن
persuasion
قانع سازی
approving truth
دلیل قانع کننده
inconvincible
ادم قانع نشونده
get by
<idiom>
قانع کردن احتیاجاتت یا درخواستت
to convince somebody of something
کسی را به چیزی قانع کردن
She talked me into doing it.
با حرف مرا قانع بانجام آن کرد
inappeasable
غیر قابل تسکین قانع نشدنی
to talk insistently to somebody
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
refereed
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referees
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereeing
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referee
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
comeback
جواب
comebacks
جواب
in reply to
در جواب
reply
جواب
replied
جواب
whyŠthere is the answer
در سر جواب
repost
جواب
counterplea
جواب رد
resolvent
جواب
antiphony
جواب
replies
جواب
replying
جواب
irreprovable
بی جواب
recalcitrancy
جواب رد
recalcitrance
جواب رد
ripostes
جواب
riposte
جواب
rejoinders
جواب
rejoinder
جواب
riposting
جواب
riposted
جواب
response
جواب
responses
جواب
response position
مکان جواب
undertaker
جواب گو مسئول
irrefragably
بطور بی جواب
undertakers
جواب گو مسئول
interlocutor
جواب دهنده
interlocutors
جواب دهنده
answering
: جواب پاسخ
voice response
جواب صوتی
counter memorial
جواب یادداشت
auto answer
خود جواب
to give the mitten
جواب کردن
unanswerable
جواب ناپذیر
answerable
جواب دار
brusque
پیش جواب
favourable
جواب مساعد
reply paid
جواب قبول
answers
: جواب پاسخ
reply paid /RP/
[reply prepaid]
جواب قبول
responsory
جواب جماعت
recitative
جواب دادن
question answer
سئوال- جواب
send away
جواب دادن
to make a response
جواب دادن
answer mode
حالت جواب
undertaking
جواب گو مسئول
A correct answer.
جواب صحیح
The wrong answer.
جواب غلط
nope
جواب منفی
responds
جواب دادن
toss off
<idiom>
حاضر جواب
responded
جواب دادن
answer
: جواب پاسخ
respond
جواب دادن
snip snap
جواب زیرکانه
A straightforward answer.
جواب سر راست
answered
: جواب پاسخ
answer pennant
پرچم جواب
have it
<idiom>
به جواب رسیدن
an abrupt answer
جواب تند
answers
جواب احتیاج را دادن
talk back
<idiom>
بی ادبانه جواب دادن
Touché!
خوب جواب دادی!
unansweable
بی جواب تکذیب ناپذیر
answer
جواب احتیاج را دادن
answering
جواب احتیاج را دادن
He answered nothing.
اصلا جواب نداد
repartee
جواب شوخی امیز
A crushing reply(retort).
جواب دندان شکن
To dismiss(sack,discharge)someone.
کسی را جواب کردن
rebutted
جواب متقابل دادن
In response (reply) to your letter.
در جواب نامه تان
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
answered
جواب احتیاج را دادن
flea in one's ear
<idiom>
جواب دندان شکن
to return a greeting
جواب سلام دادن
unique solution
جواب منحصر بفرد
retorts
جواب متقابل تلافی
retorts
جواب متقابل دادن
retort
جواب متقابل تلافی
retort
جواب متقابل دادن
rebut
جواب متقابل دادن
rebuts
جواب متقابل دادن
replying
جواب شفاهی دفاعیه
rebutting
جواب متقابل دادن
reply
جواب شفاهی دفاعیه
replies
جواب شفاهی دفاعیه
replied
جواب شفاهی دفاعیه
to meet
[به نیازی]
جواب دادن
to accommodate
[به نیازی]
جواب دادن
sallies
جواب سریع و زیرکانه
telephone responder
جواب دهنده تلفن
sockdologer
اتمام حجت جواب
sockdolager
اتمام حجت جواب
to comply
[with]
[به نیازی]
جواب دادن
have her cable
لنگر جواب دادن
counterclaim
جواب به ادعای شاکی
corespondent
مسئول جواب گویی
counterbid
جواب خریداربه فروشنده
sally
جواب سریع و زیرکانه
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
Why don't you answer?
چرا جواب نمی دهید؟
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
answers
جواب دادن از عهده برامدن
improvisator
بدیهه ساز حاضر جواب
answer
جواب دادن از عهده برامدن
reply
پاسخ دادن جواب کتبی
replied
پاسخ دادن جواب کتبی
meet some one's objections
به ایرادات کسی جواب دادن
refutatory
تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutative
تکذیب کننده متضمن جواب رد
replies
پاسخ دادن جواب کتبی
answering
جواب دادن از عهده برامدن
audio response device
دستگاه جواب دهنده سمعی
antiphony
انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
bite the hand that feeds you
<idiom>
جواب خوبی را با بدی دادن
answered
جواب دادن از عهده برامدن
He was pressed for pressed for ad answer .
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
He didnt return (acknowledge) my greetings.
جواب سلام مرا نداد
To take the salute.
جواب سلام ( نظامی ) رادادن
Answer me this question.
جواب این سؤالم را بده
Please answer the telephone.
لطفا" جواب تلفن را بدهید
replying
پاسخ دادن جواب کتبی
counter
جواب دادن معامله بمثل کردن با
countering
جواب دادن معامله بمثل کردن با
A sharp note(reply).
نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
replication
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
responsor
دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
responsive
دارای عکس العمل سریع جواب گو
To answer back.
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
We wI'll be notified(informed)of the results today.
امروز جواب کار معلوم می شود
the answer is right under your nose
<idiom>
جواب مثل روز روشن است
countered
جواب دادن معامله بمثل کردن با
antiphon
سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
transpondor
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
audio
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
transponder
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
menu display
روش محاورهای ارتباط باسیستم کامپیوتری از طریق سوال و جواب یا انتخابهای چند گانه
cases
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
case
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
linear
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
Thanks for calling back.
با تشکر برای تماس.
[به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
Force is the answer to force.
<proverb>
جواب زور را زور مى دهد .
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com