English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
This house is my own . این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
Other Matches
I cant help it. It is beyond my control. دست خودم نیست
it is but a step to my house تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
I accidentally locked myself out of the house. من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
Can I rent a bungalow? آیا میتوانم یک خانه ویلایی اجاره کنم؟
My rent is 2000 tomanas per month. اجاره خانه ام ماهی 2000 تومان است
the house is occupied خانه خالی نیست
he is a bad husband خانه دار خوبی نیست
There isnt much food in the house. زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
chartering اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chater party اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
farm اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
farmed اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
farms اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
Lease (rental) agreement. اجاره نامه (قرار داد اجاره )
under lease وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
letting اجاره دادن اجاره رفتن
leases اجاره نامه اجاره دادن
lease اجاره نامه اجاره دادن
let اجاره دادن اجاره رفتن
lets اجاره دادن اجاره رفتن
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
leasing اجاره کردن اجاره
rental اجاره بها اجاره
lady help زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
mansion house خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
homebody ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
honeycomb ارایش شش گوش خانه خانه کردن
hound's tooth check طرح خانه خانه مورب پارچه
our neighbour door کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
tricotine پارچه زبر لباسی خانه خانه
houndstooth check طرح خانه خانه مورب پارچه
honeycombs ارایش شش گوش خانه خانه کردن
toft عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
number one خودم
myself خودم
owning خودم
owns خودم
myself من خودم
owned خودم
own خودم
Honey comb design طرح خانه زنبوری [یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
on my own account بابت خودم
onmy own responsibility به مسئولیت خودم
for my parts از سهم خودم
for my part از سهم خودم
myself شخص خودم
on my own account بحساب خودم
with my proper eyes با چشم خودم
pon my life بجان خودم
siree اقای خودم
owned شخصی مال خودم
own شخصی مال خودم
it is my own مال خودم است
With my own capital . با سرمایه شخصی خودم
sirree اقاجان اقای خودم
i saw it my self من خودم انرا دیدم
imyself saw it من خودم انرا دیدم
owns شخصی مال خودم
i may thank myself گناه از خودم است
owning شخصی مال خودم
cellular لانه زنبوری خانه خانه
bagnio فاحشه خانه جنده خانه
garde manger سرد خانه اشپز خانه
weigh house قپاندار خانه ترازودار خانه
I saw it for myself . I was an eye –witness خودم شاهد قضیه بودم
on your own خودم تنهایی [کاری را کردن]
What a mes I made of my life . دیدی چه بروز خودم آوردم
That is my line ( field ) . خودم این کاره هستم
I can manage that. <idiom> خودم از پسش برمی آیم.
I could pass for a Greek . می توانم خودم رایونانی جابزنم
in p of my statement برای اثبات گفته خودم
I wI'll get there somehow. یکجوری خودم را آنجا می رسانم
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
I'd like to have a place of my own [to call my own] . من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I know best where my interests lie. صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
I sat down with no fuss or bother . برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
I can manage, thank you. خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
time charter اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
I wI'll do that all by myself. من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
I wI'll do it on my own responsibility . به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
No one sent me, I am here on my own account. هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
i do not know your house خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
cell جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
I wI'll try to catch up. سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )
I'm old enough to take care of myself. من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
formula الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
I'm doing it on my own account, not for anyone else. این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
sublease اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
range یک خانه یا تعدادی خانه
ranges یک خانه یا تعدادی خانه
honey comb خانه خانه کردن
ranged یک خانه یا تعدادی خانه
the house is in my possession خانه در تصرف من است خانه در دست من است
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
leasing اجاره
rent free بی اجاره
hired در اجاره
let اجاره
leases اجاره
locatio اجاره
lets اجاره
letting اجاره
factor payments اجاره
rent اجاره
rent-free بی اجاره
hires اجاره
to hold by lease در اجاره
lease اجاره
hiring اجاره
on lease در اجاره
hire اجاره
tenanted by در اجاره
tenruial تصرفی اجاره
tenantry اجاره نشینی
tenency agreement اجاره نامه
tenants اجاره کردن
pepper corn rent اجاره فاهری
barehull charter اجاره دربست
renter اجاره دهنده
rentier اجاره دهنده
quasi rent شبه اجاره
put out on lease اجاره دادن
revenue farmer اجاره کار
lease اجاره کردن
rentable قابل اجاره
period of hire مدت اجاره
subject of hire مورد اجاره
lease اجاره دادن
pepper corn rent اجاره اعتباری
take on lease اجاره کردن
renewal offf lease تجدید اجاره
let اجاره دهی
charterer اجاره کننده
rent اجاره بها
rent اجاره دادن
rent اجاره کردن
cotenancy هم اجاره نشینی
cotenancy اجاره اشتراکی
cotenant هم اجاره نشین
crop rent اجاره محصول
economic rent اجاره اقتصادی
estate at will اجاره مشروط
cash rent اجاره نقدی
barepole charter اجاره دربست
let اجاره دادن
let به اجاره رفتن
lets اجاره دهی
lets اجاره دادن
lets به اجاره رفتن
letting اجاره دهی
letting اجاره دادن
letting به اجاره رفتن
hired اجاره شده
leasing اجاره داری
affreightment اجاره کشتی
back rent اجاره پس افتاده
bailer اجاره دهنده
bailor اجاره دهنده
bareboat charter اجاره دربست
explicit rent اجاره بها
farmable قابل اجاره
farmeble قابل اجاره
charter اجاره کشتی
lease contract عقد اجاره
lease holder اجاره دار
lessee اجاره دار
lessee اجاره نشین
lessor اجاره دهنده
let out اجاره دادن
locator اجاره دهنده
leases اجاره کردن
chartered اجاره کشتی
chartering اجاره کشتی
get out اجاره دادن
hanging gale اجاره پس افتاده
fee اجاره کردن
ground rents اجاره عرصه
ground rent اجاره عرصه
leasehold اجاره داری
tenure اجاره داری
farming اجاره کاری
rental اجاره نامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com