English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
These trees deprive the house of light . این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
Other Matches
The trees are in bloom . درختها گه کردند
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
noncompatibility دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessing system سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessor تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb> برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
mode حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
modes حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
collision detection پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
MMU مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
companding دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
blighted محروم
bereaved محروم
sans محروم از
deprived محروم
disadvantaged محروم
cold turkey محروم
subclass طبقه محروم
underclass طبقهی محروم
strip محروم کردن از
abdicate محروم کردن
depriving محروم کردن
deprives محروم کردن
deprive محروم کردن
disinherited محروم ازارث
dis- محروم کردن
to be defected محروم شدن
to cut off محروم کردن
abdicated محروم کردن
cut off محروم کردن
devest محروم کردن
have not nations ملل محروم
bereave محروم کردن
disadvantaged children کودکان محروم
deprivable محروم کردنی
choiceless محروم از حق انتخاب
excludable محروم کردنی
excludes محروم کردن
exclusion محروم سازی
abdicates محروم کردن
exclude محروم کردن
abdicating محروم کردن
lower class طبقه محروم
underclass طبقه محروم
unsight از دیدن محروم کردن
unhouseled محروم از عشاء ربانی
dispossesses از تصرف محروم کردن
disseisin محروم شدگی ازتصرف
dispossessor ازتصرف محروم کننده
inalienable محروم نشدنی لایتجزا
estopel امرخاصی محروم شود
dispossess محروم کردن دورکردن
dispossesses محروم کردن دورکردن
dispossessed از تصرف محروم کردن
dispossessed محروم کردن دورکردن
dispossess از تصرف محروم کردن
dispossessing محروم کردن دورکردن
disinherits از ارث محروم کردن
disinheriting از ارث محروم کردن
dispossessing از تصرف محروم کردن
disinherit از ارث محروم کردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
unvoice محروم از صدا کردن
dehumanizing از خصائص انسانی محروم شدن
ostracism محروم کردن از حقوق اجتماعی
privations محروم سازی تعلیق مقام
disestablishing کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracizing از حقوق اجتماعی محروم کردن
unsex از خواص جنسی محروم کردن
ostracizes از حقوق اجتماعی محروم کردن
To cut somebody out of a wI'll. کسی را از ارث محروم کردن
ostracized از حقوق اجتماعی محروم کردن
privation محروم سازی تعلیق مقام
unseats محروم کردن نماینده از کرسی
unseating محروم کردن نماینده از کرسی
mayhen ازوسیله دفاع محروم کردن
dehumanizes از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanize از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanises از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanised از خصائص انسانی محروم شدن
unseat محروم کردن نماینده از کرسی
unseated محروم کردن نماینده از کرسی
disestablish کلیسا را از ازادی محروم کردن
attaint مقصر دانستن محروم کردن
deprive the heirs of inheritance وراث را از ارث محروم کردن
disestablishes کلیسا را از ازادی محروم کردن
infamous محروم از حقوق مدنی ترذیلی
disbar از شغل وکالت محروم کردن
ostracize از حقوق اجتماعی محروم کردن
To be deprived of something . از چیزی محروم شدن ( ماندن )
ostracised از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablished کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracises از حقوق اجتماعی محروم کردن
underprivileged محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
disfranchise از حق رای یا انتخاب محروم کردن
disendow از عطیه محروم کردن نبخشیدن
ostracising ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
ostracize ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
She has had many privations in her youth . درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
ostracized ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
disfranchisement محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
ostracizes ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
lumpen محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
disincorporate ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalizes وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
exclusion اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
disqualification اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualifications اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
tantalized وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
he is well spoken of از او تعریف می کنند
PRI پشتیبانی کنند
he warned them to obey اطاعت کنند
they mingle their tears با هم گریه می کنند
compatible با هم درست کار می کنند
the trumpets blows شیپورها صدا می کنند
My feet hurt. پاهایم درد می کنند.
had it trans ted بدهید ترجمه کنند
they dispute about nothing درسرهیچ نزاع می کنند
they make much noise زیاد شلوق می کنند
they make much noise خیلی صدا می کنند
daisy chain سومین را و... فراخوانی می کنند
i hear him complain میشنوم که شکایت می کنند
charnel house مردگان راتوده می کنند
Murray code - بیت استفاده می کنند
Those who agree,raise their hands. موافقین دستهایشان رابلند کنند
fire support coordinator هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
fillister رندهای که با ان کنش کاودرست کنند
watch pocket جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
they went to r. themselves رفتند که نامه نویسی کنند
screen coordinator هماهنگ کنند پوشش دریایی
the iron interest کسانی که در اهن کار می کنند
knife board میزی که روی ان کاردهاراپاک می کنند
They act after their kind. جنس خود رفتار می کنند.
they are in full retreat سخت عقب نشینی می کنند
lock out تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing . دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
fleas i. doges and cats کیک هاسگ و گربه را اذیت می کنند
meat safe قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
mud sill پایه تبر پی استوانهای که در گل فرو می کنند
mountain dew ویسکی اسکاتلندی که بطورقاچاق در کوهستانهادرست می کنند
musette اهنگی که برای نی انبان درست می کنند
nogging اجری که بان فواصلی را پرمی کنند
oast کورهای که رازک را دران خشک می کنند
oleomargarine کره تقلیدی که از گوشت گاودرست می کنند
company grade پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
combatable قابل اینکه باان نبردیاضدیت کنند
collaret یقه زنانه که ازتوریاخزیاچیزهای دیگردرست می کنند
mealing table صفحهای که باروت را روی ان نرم می کنند
ccd که دستیابی ترتیبی یا تصادفی را ممکن می کنند
human machine interface حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
pontoon کرجی ته پهن که ازروی ان عبور کنند
Birds of a feather flock together . <proverb> پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
koumiss قومیس نوشابهای که تاتارهاازشیرمادیان درست می کنند
pontoons کرجی ته پهن که ازروی ان عبور کنند
saw doctor ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
numerical داده ذخیره شده کار می کنند
They fight like cat and dog . باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
combination مجموعهای از اعداد که یک قفل را باز می کنند
mouses که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
mouse که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
The story goes that … آورده اند که (چنین روایت کنند )…
tightrope طنابی که آکروباتها روی آن حرکت می کنند.
tightropes طنابی که آکروباتها روی آن حرکت می کنند.
She is the talk of the town . همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
who are your reference? چه اشخاصی را دارید که شمارا معرفی کنند
the police are on his track مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
tandems وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
tandem وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
Providence watches over him. از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
processes که کاملاگ یک فرآیند را بررسی , مدیریت و مرتب می کنند
This car is assembled in Iran. این اتوموبیل رادرایران سوار می کنند (مونتاژ )
timed سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
The squirrels are storing up nuts for the winter. سنجاب ها فندقی برای زمستان ذخیره می کنند .
boat people پناهندگانی که با قایق از کشور خود فرار کنند
process که کاملاگ یک فرآیند را بررسی , مدیریت و مرتب می کنند
lachryma christi باده سرخ و شیرینی که درجنوب درست می کنند
live lining ماهیگیری در رودخانه که نخ و قلاب با جریان اب حرکت می کنند
times سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
kirmess جشن وعیدسالیانهای که ........وفریادهای شادی برپامی کنند
kago تخت روان سبدی که از تیری اویزان کنند
manil hemp کنف مانیلایی که از ان طناب وبوریا درست می کنند
rissoles کوفته گوشت یا ماهی که باخمیرنان سرخ کنند
rissole کوفته گوشت یا ماهی که باخمیرنان سرخ کنند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com