Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
This is a self - winding clock .
این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
Other Matches
wall clock
ساعت دیواری
The clock has stopped.
ساعت دیواری خوابیده است
The clock is fast (gaining).
ساعت دیواری تند کار می کند
Does this clock keep good time?
این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
cuckoo clocks
ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
cuckoo clock
ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
heads up
در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
lipsticks
ماتیک لب
lipstick
ماتیک لب
lipstiak
ماتیک لب
sundials
ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundial
ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
to put lipstick on
ماتیک زدن
[روی لب]
to put on lipstick
ماتیک زدن
[روی لب]
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
Look at the watch.
نگاه کنید به ساعت
[مچی]
ببینید ساعت چند است.
By my watch it's five to nine.
طبق ساعت
[مچی]
من ساعت پنج دقیقه به نه است.
zone time
وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
My curfew is at 11.
من ساعت ۱۱ باید خانه باشم.
[چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
he is second to none
دومی ندارد بالادست ندارد
spindles
دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindle
دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock.
او
[مرد]
عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
standard time
ساعت بین المللی ساعت استاندارد
d , top concept
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
synchronous
ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
binding
لازم الاجرا لازم
bindings
لازم الاجرا لازم
clockwise
مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
o'clock
ساعت از روی ساعت
walls
دیواری
wall
دیواری
parietal
دیواری
murals
دیواری
mural
دیواری
transmission
وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmissions
وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
wallpaper
کاغذ دیواری
wall hanging
تزئینات دیواری
electrical outlet
پریز دیواری
transparencies
اسلاید دیواری
transparency
اسلاید دیواری
wallpapers
کاغذ دیواری
socket
[wall socket]
پریز دیواری
wall mounted switch
کلید دیواری
covered forge
کوره دیواری
intermural
میان دیواری
wall mounting cabinet
قفسه دیواری
wall painting
نقاشی دیواری
wall socket
پریز دیواری
wall paper
کاغذ دیواری
hangings
کاغذ دیواری
affiche
اعلان دیواری
grate
بخاری تو دیواری
murals
نقش دیواری
murals
نقاشی دیواری
mural
نقش دیواری
mural
نقاشی دیواری
grates
بخاری تو دیواری
grated
بخاری تو دیواری
banks
کرانه دیواری
outlet box
جعبه دیواری
paper hangings
کاغذ دیواری
bank
کرانه دیواری
fire grate
اجاق دیواری
fire place
بخاری دیواری
fire side
بخاری دیواری
sconce mirror
ایینه دیواری
power outlet
پریز دیواری
chimney
بخاری دیواری
frescoes
نقاشی دیواری
chimneys
بخاری دیواری
wall tie
بست دیواری
fresco
نقاشی دیواری
extra-mural
فرا دیواری
point
[wall socket]
[British]
پریز دیواری
rung
پله ی دیواری
side board
میز پا دیواری
tablature
نقاشی دیواری یا سقفی
wall sockets
پریز های دیواری
power outlets
پریز های دیواری
electrical outlets
پریز های دیواری
to batter awall
کوبیدن یافروریختن دیواری
lean to roof
بام سینه دیواری
witch hazel
موچسب پیچک دیواری
pitch and toss
بازی بیخ دیواری
paper stainer
سازنده کاغذهای دیواری
paper hanger
کاغذ دیواری چسبان
lean-to proof
بام سینه دیواری
fractable
[کتیبه دیواری سنتوری]
electric sockets
پریز های دیواری
wallpaper adhesive
چسب کاغذ دیواری
inclosure
چهار دیواری حصار
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
wallpapers
با کاغذ دیواری تزئین کردن
to panel a wall
دیواری را تخته کوبی کردن
paperhanger
کسیکه کاغذ دیواری می چسباند
countermure
دیواری که برای پشتیبان دیواردیگربسازند
gas bracket
لوله دیواری که دارای گازسوزباشد
wallpaper
با کاغذ دیواری تزئین کردن
dykes
دیواری که برای جلوگیری از اب دریا می سازند
to peck down a wall
دیواری را با الت نوک تیزخراب کردن
krantz
خاره هایی که دیواری ازانهادرست شود
framework
استخوان بندی قالب چهار دیواری
frameworks
استخوان بندی قالب چهار دیواری
dyke
دیواری که برای جلوگیری از اب دریا می سازند
dikes
دیواری که برای جلوگیری از اب دریا می سازند
hanging
[فرش کردن، کاغذ دیواری یا هر تزئینی برای اتاق]
parpen
سنگ تراشی مه از توی دیواری گذر کرده و ازدوسوی ان نمایان باشد
branch cutoff
دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
there is no limit to it
حد ندارد
he is not of that stamp
را ندارد
it does not weigh with me
ندارد
flicker free
ی ندارد
there is no style about her
ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
عیب ندارد
hadn't
ندارد نبایستی
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
مقصودی ندارد
Nothing is quite impossible.
کارنشد ندارد
no object
اهمیت ندارد
no matter
اهمیت ندارد
It is no trouble at all.
زحمتی ندارد
there is no limit to it
اندازه ندارد
No problem at all. It is quite all right .
مانعی ندارد
dont mention it
اهمیت ندارد
he has no temperature to day
امروز تب ندارد
Don’t mention it.
قابلی ندارد.
he has nothing of his own
چیزی ندارد
he hasno notion of going
سر رفتن ندارد
it is a soft snap
کاری ندارد
he is out of huomor
دماغ ندارد
it does not matter
اهمیت ندارد
his hat cover his fanily
هیچکس را ندارد
he has no manners
اداب ندارد
he has no excuse what
عذری ندارد
it is nothing out of the way
غرابتی ندارد
he has nostomach for the fight
سر دعوا ندارد
he has an a. to grind
غرضی ندارد
it lacks soul
روح ندارد
it is well enough
عیبی ندارد
it is nothing new
تازگی ندارد
it is of no weight
قدرواهمیتی ندارد
it differs nothing from
هیچ فرقی با .....ندارد
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
he hasno notion of going
میل رفتن ندارد
it takes two to tango
<idiom>
[یک دست صدا ندارد]
it matters little
چندان اهمیت ندارد
That's not so!
این حقیقت ندارد!
she cannot bear heat
طاقت گرما را ندارد
She never gets any gratitude .
دستش نمک ندارد
That is quitw O. K. That is fine.
هیج اشکالی ندارد
it is of no moment
هیچ اهمیت ندارد
it is indifferent to me
برای من چه اهمیتی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
ربطی به موضوع ندارد
it is beyond recall
احتمال لغوشدن ندارد
irons in the fire
<idiom>
وقت سرخاراندن ندارد
There is no market for it in Iran .
درایران مصرفی ندارد
This does not apply to . . .
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
it is of little worth
چندان ارزشی ندارد
it is of no importance
هیچ اهمیت ندارد
it is allup with him
دیگر امیدی ندارد
there is no exception to that rule
ان قانون استثناء ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
تقلب عاقبت ندارد
and that is flat(final)!No arguments!
چون وچراهم ندارد !
He cant stand the sight of us.
چشم ندارد ما را ببیند
he is indisposed to go
میل برفتن ندارد
domain
برنامهای که حق کپی ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.
صورت خوشی ندارد
he is at a loose end
کار معینی ندارد
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
many hands make light work
<proverb>
یک دست صدا ندارد
there is nothing for it but to
چارهای ندارد جز اینکه
he hasno notion of going
خیال رفتن ندارد
there is no reason
هیچ دلیل ندارد
domains
برنامهای که حق کپی ندارد
infinite
حلقهای که خروج ندارد.
There is nothing to be ashamed lf .
( اینکار ) خجالت ندارد
Nothing is impossible .
کار نشد ندارد
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
h does not w.much
چندان وزنی ندارد
he is nothing to me
بتمن خویشی ندارد
crying is useless
گریه سودی ندارد
that in nothing to me
برای من اهمیتی ندارد
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
he means well
قصد بدی ندارد
his intentions are good
خیال بدی ندارد
necessary
لازم
obligatory
لازم
incumbents
لازم با
requirement
لازم
preequisite
لازم
incident
لازم
incidents
لازم
necessitous
لازم
obbligato
لازم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com