Dictiornary-Farsi | این سوپ خیلی رقیق است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
this soup is mere wash	این سوپ خیلی رقیق است


Other Matches

she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
rattling	خیلی تند خیلی خوب
thins	رقیق
pappy	رقیق
thinnest	رقیق
dilute	رقیق
watery	رقیق
diluting	رقیق
ethereal	رقیق
leans	رقیق
attenuate	رقیق
attenuated	رقیق
attenuates	رقیق
attenuating	رقیق
diluted	رقیق
dilutes	رقیق
lean	رقیق
thinners	رقیق
thin	رقیق
washy	رقیق
wishy washy	رقیق
wishy-washy	رقیق
attenute	رقیق
thinned	رقیق
rarest	رقیق
rarer	رقیق
leaned	رقیق
light fog	مه رقیق
rare	رقیق
attenuating	رقیق کردن
diluted	رقیق کردن
dilute	رقیق کردن
arrefication	رقیق سازی
attenuated	رقیق کردن
dilutor	رقیق کننده
diluter	رقیق کننده
dilute phase	فاز رقیق
diluent	رقیق کننده
attenuate	رقیق کردن
derichment	رقیق سازی
subtilize	رقیق کردن
dilution	رقیق شدگی
attenuates	رقیق کردن
extenuate	رقیق کردن
thinner	رقیق کننده
dilution	رقیق کردن
lean gas	گاز رقیق
rarify	رقیق کردن
rarefy	رقیق کردن
rarefactive	رقیق شونده
rarafaction	رقیق سازی
poor lime	اهک رقیق
lean mixture	مخلوط رقیق
dilution	رقیق سازی
lenis	رقیق فریف
tender hearted	رقیق القلب
tender minded	رقیق القلب
grout	ملاط رقیق
dilutes	رقیق کردن
attenuant	رقیق کننده
diluting	رقیق کردن
to wash down	رقیق کردن
thinnre	رقیق کننده
thinning	رقیق گردانی
thin	بطور رقیق
tender-hearted	رقیق القلب
pap	خوراکنرم و رقیق
thin	رقیق و ابکی
thinnest	رقیق و ابکی
thinners	رقیق کردن
thin	رقیق کردن
thinned	رقیق و ابکی
thinned	بطور رقیق
thinners	بطور رقیق
thinners	رقیق و ابکی
thinnest	بطور رقیق
thinnest	رقیق کردن
thinned	رقیق کردن
thins	رقیق کردن
thins	بطور رقیق
thins	رقیق و ابکی
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
finest	رقیق شدن خوب
diluting media	ماده رقیق کننده
fine	رقیق شدن خوب
smaze	غبار شبیه مه رقیق
fined	رقیق شدن خوب
diluted soluble oil	روغن حل شونده رقیق
crankcase dilution	رقیق سازی روغن
diluent	ماده رقیق کننده
liniment	مرهم رقیق روغن مالش
liniments	مرهم رقیق روغن مالش
slopping	مشروب رقیق وبی مزه
slop	مشروب رقیق وبی مزه
slopped	مشروب رقیق وبی مزه
lenis	دارای تلفظ نرم رقیق
paint thinner	تینر یا رقیق کننده رنگ
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
pickling	غوطه ور ساختن در محلول رقیق اسید
weakish	چیز رقیق و نرم سست و ضعیف
slopping	غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped	غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slop	غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
toluene	مایع قابل اشتعالی که به عنوان حلال و رقیق کننده بکار میرود
auto lean	مخلوط رقیق سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده اتوماتیک در کاربوراتور ثابت نگاهداشته میشود
anti blush tinner	ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
thinned	رقیق کردن لاغر کردن
thinners	رقیق کردن لاغر کردن
thins	رقیق کردن لاغر کردن
blend	مخلوط کردن رقیق کردن
thinnest	رقیق کردن لاغر کردن
thin	رقیق کردن لاغر کردن
blends	مخلوط کردن رقیق کردن
far and away	خیلی
routh	خیلی
not a few	خیلی ها
dumpiness	خیلی
many	خیلی
for long	خیلی
in large quantities	خیلی خیلی
highly	خیلی
ten	خیلی
damn	خیلی
dammit	خیلی
very	خیلی
to a large extent	خیلی
abysmal <adj.>	خیلی بد
villainous	خیلی بد
copious	خیلی
very little	خیلی کم
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
flying high <idiom>	خیلی شادوشنگول
iam in bad	خیلی محتاجم
it is very easily done	خیلی به اسانی
in no time	خیلی زود
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
immensurable	خیلی قدیم
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
He is a loose card .	خیلی ول است
too tough	خیلی سفت
level best	خیلی خوب
level best	خیلی عالی
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
number one	خیلی خوب
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
many times <adv.>	خیلی از اوقات
often <adv.>	خیلی از اوقات
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
To take with a pinch of salt.	خیلی جدی نگرفتن
(as) old as the hills <idiom>	خیلی قدیمی
hit bottom <idiom>	خیلی پست
hand in glove	خیلی نزدیک
hand in glove	خیلی صمیمی
hand and glove	خیلی نزدیک
hand and glove	خیلی صمیمی
bone dry	خیلی خشک
giantess	زن خیلی قدبلند
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
far off	خیلی دور
far and away	خیلی دور
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال
very light	خیلی سبک
rotundily	چاقی خیلی
ritzy	خیلی شیک
great <adj.>	خیلی خوب
raff	خیلی زیاد
primely	خیلی خوب
precisian	خیلی دقیق
sappy	خیلی احساساتی
really wicked	خیلی محشر
skinless	خیلی حساس
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
thank you very much	خیلی متشکرم
Many thanks!	خیلی ممنون!
swith	خیلی عظیم
superrabundant	خیلی زیاد