English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
This contract is in fact ascrap of paper . این قرار داد درواقع یک کا غذ پاره است
Other Matches
tear down پاره پاره ومتلاشی کردن درهم دریدن
tatter لباس پاره پاره ژنده پوش
admittedly <adv.> درواقع
to be sure <adv.> درواقع
indeed [admittedly] <adv.> درواقع
practically درمعنی درواقع
slat پاره پاره شدن چادر
slats پاره پاره شدن چادر
shoulders [اصطلاحا جمع شدگی یا کیس شدن فرش در یک قسمت از آن می باشد که یا در اثر ترافیک و یا قرار دادن نامناسب مبلمان بوجود می آید. در صورتی که برآمدگی فرش برطرف نشود به الیاف آسیب زیادی می رسد و پاره می شود.]
paradoxical در فاهر مهمل و درواقع درست
The moral point of this story is that… مقصود از این کتاب داستان درواقع اینست که ...
tearoff پاره پاره کردن
to part in pieces پاره پاره کردن
to tear to pieces پاره پاره کردن
shredder پاره پاره کننده
shredders پاره پاره کننده
pick to pieces پاره پاره کردن
scalpels پاره پاره کردن
analyze پاره پاره کردن
to cut to pieces پاره پاره کردن
to pick to piece پاره پاره کردن
tatter پاره پاره کردن
scalpel پاره پاره کردن
analyse پاره پاره کردن تشریح کردن
analysed پاره پاره کردن تشریح کردن
analyses پاره پاره کردن تشریح کردن
analysing پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzed پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzing پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzes پاره پاره کردن تشریح کردن
league of nations تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
fourteen points طرح برنامهای برای صلح که "وودرو ویلسن " رئیس جمهور امریکا در 8 ژانویه 8191 ضمن خطابهای به کنگره امریکا اعلام کرد و درواقع پیامی به کلیه ملل ودول جهان تلقی شد
surface mount technology روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
tatters پاره
the golden پاره
line segment پاره خط
mammock پاره
scraps پاره
scrapped پاره
scrap پاره
out at elbows پاره
framentary پاره پاره
shreds پاره
bit پاره
shredding پاره
shredded پاره
isomerous هم پاره
isomer هم پاره
scrappier پاره پاره
pieces پاره
piece پاره
scrappiest پاره پاره
scrappy پاره پاره
fragments پاره
fragmenting پاره
in rags پاره
fragment پاره
part پاره
fragmentary پاره پاره
scrapping پاره
raggle پاره
peaked line خط پاره پاره
members پاره
member پاره
duds پاره
scappy پاره پاره
shred پاره
bits پاره
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
ostensible شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
part time پاره وقت
part-time پاره وقت
break پاره کردن
breaks پاره کردن
firebrands اتش پاره
firebrand اتش پاره
lay open پاره کردن
fragment تکه پاره
fragments تکه پاره
ballast پاره سنگ
lacerates پاره کردن
lacerating پاره کردن
partially ordered پاره مرتب
quarry stone پاره سنگ
shards پاره سفال
tattered پاره پوره
tatty پاره پوره
fragmenting تکه پاره
shard پاره سفال
split up پاره شدن
tear up پاره کردن
tears پاره کردن
bat پاره اجر
partial fraction پاره کسر
partial function پاره تابع
partial order پاره ترتیب
partial sum پاره مجموعه
bats پاره اجر
batted پاره اجر
rend پاره کردن
rending پاره کردن
rends پاره کردن
wear and tear <idiom> پاره پوره
cut پاره کردن
lacerate پاره کردن
rip پاره کردن
scrappiness پاره پارگی
scrap iron اهن پاره
lacerable پاره شدنی
lancinate پاره کردن
lancination پاره سازی
to cut down پاره کردن
tear پاره کردن
look before your leap پاره نکن
middle fraction پاره میانی
mitraille چاره پاره
rips پاره کردن
ripped پاره کردن
icicles یخ پاره قطعه یخ
divulsion پاره کردن
icicle یخ پاره قطعه یخ
dilacerate پاره کردن
equulei پاره اسب
equuleus پاره اسب
bits پاره خبر
fragmental پاره پاره جزء جزء
fire brand اتش پاره
bit پاره خبر
case shot چار پاره
brickbat پاره اجر
caruncle گوشت پاره
fragmentary پاره پاره جزء جزء
cuts پاره کردن
fragmented چند پاره
broken bricks پاره اجر
snippy مغرور تکه پاره
partially defined پاره تعریف شده
rupture limit مرز پاره شدن
gastrotomy پاره کردن شکم
to tear a hole in سوراخ یا پاره کردن
to darn socks جوراب [پاره] را دوختن
driftwood تخته پاره روی اب
overwear پاره ومندرس کردن
stub nail میخ نعل پاره
come apart تکه پاره شدن
terming پاره سال تحصیلی
term پاره سال تحصیلی
caruncular دارای گوش پاره
part-time weaver بافنده پاره وقت
tear up <idiom> (پاره کردن)ریزریزکردن
termed پاره سال تحصیلی
carunculate دارای گوشت پاره
breaking پاره گی قطع شدگی
partial derivative مشتق پاره ای [ریاضی]
fritters خاگینه گوشت دار پاره
rubble قلوه سنگ پاره اجر
screed تکه پاره باریکه زمین
fritter خاگینه گوشت دار پاره
shredded پاره کردن باریک بریدن
She interrupted the train of my thoughts. رشته افکارم را پاره کرد
partial migrant کوچگر پاره ای [پرنده شناسی]
It is only a scrap of paper . یک تیکه ورق پاره است
torn پاره شده درهم دریده
Full ( part) time employees . کارمندان تمام (پاره ) وقت
Several pages have been torn out. چندین صفحه اش پاره شده
oddment تکه و پاره چیز باقیمانده
extra-mural ویژهی دانشجویان پاره وقت
shred پاره کردن باریک بریدن
shreds پاره کردن باریک بریدن
shredding پاره کردن باریک بریدن
broken fibres تار عضلانی پاره شده
bribery رشوه خواری پاره ستانی
junk اهن پاره خرده شیشه
junk طناب کهنه کاغذ پاره
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
She is a ball of fire. دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
partial differential equation [PDE] معادله دیفرانسیل با مشتقات پاره ای [ریاضی]
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
tear sheet قطعه یا مقاله پاره شده ازمجله یا روزنامه
cesarean زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
ultimate tensile strength حد نهایی کشش و استحکام نخ [قبل از پاره شدن]
evisceration عمل شکم پاره کردن یاروده دراوردن
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
scat مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
braking length طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
healing by first intention جوش خوردن زخم یاشکستگی بوسیله دوباره بهم پیوستن پاره ها
junk ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
perforations خط سوراخهای کوچک در یک ورقه کاغذ یا کاغذهای پیاپی برای کمک به پاره کردن آنها
mastectomies پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
mastectomy پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com