Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
It is for the Court to fix the terms.
[ The terms are a matter for the Court to fix.]
این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
Other Matches
prize courts
دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
r.s.c
قوانین مربوط به دادگاه یادیوان عالی معادل supremecourt of rules
crest clearing graph
نمودار تعیین کمترین درجه مربوط به حاشیه امنیت مانع
shadow factor
ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
applied
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
demurred
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
modus vivendi
توافقی که بین دو کشور بوجود می اید با این هدف که بعدا" شرایط ان دقیقتر و واضحتر تعیین شودهدف این نوع توافق حل مسائلی است که حل انها رانمیتوان به بعد موکول کرد
judge advocate
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharges
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
continuance
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
synoptic situation
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
transfer of cause
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
parquet
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
remanet
احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
manadamus
حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
summary court
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writs
دستور دادگاه حکم دادگاه
writ
دستور دادگاه حکم دادگاه
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
program loans
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
victual
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
bioclimatic
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
auditory
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
supervisory
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
dosimetry
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical
مربوط به صدا مربوط به سامعه
air priorities committee
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
xenial
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
distance angle
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
civil appropriation
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
radar locating
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
terms
شرایط
conditions
شرایط
termed
شرایط
terming
شرایط
term
شرایط
the conditions
شرایط ان
conditions of purchase
شرایط خرید
normal temperature and pressure
شرایط استاندارد
final cinditions
شرایط پایانی
conference terms
شرایط کنفرانس
average conditions
شرایط متوسط
average conditions
شرایط عادی
no bed of roses
<idiom>
شرایط سختوبد
bona fide
واجد شرایط
actude conditions
شرایط شدید
admission requirements
شرایط پذیرش
adverse factors
شرایط نامساعد
light conditions
شرایط نور
requirements
شرایط لازم
Russian roulette
<idiom>
شرایط پرخطر
ambient conditions
شرایط محیطی
mutual terms
شرایط متقابل
tight spot
<idiom>
شرایط سخت
plateau
شرایط پایا
conditions of contract
شرایط قرارداد
condition of readiness
شرایط امادگی
necessary conditions
شرایط لازم
ball games
شرایط وضعیت
ball game
شرایط وضعیت
qualification
وضعیت شرایط
marginal conditions
شرایط نهائی
qualification
واجد شرایط
working conditions
شرایط کار
usual conditions
شرایط معمول
suitable conditions
شرایط مناسب
disadvantage
شرایط نامساعد
qualify
واجد شرایط
plateaus
شرایط پایا
plateaux
شرایط پایا
qualifies
واجد شرایط
final cinditions
شرایط فینال
boundary conditions
شرایط حدی
boundary conditions
شرایط مرزی
disadvantages
شرایط نامساعد
makings
شرایط لازم
conditions of use
شرایط کاربرد
tropical condition
شرایط گرمسیری
actude conditions
شرایط حاد
qulifications
واجد شرایط
qalified
واجد شرایط
requirements of the credit
شرایط اعتبار
implied terms
شرایط تلویحی
second order conditions
شرایط ثانوی
settlement terms
شرایط پرداخت
settlement terms
شرایط تسویه
implied terms
شرایط ضمنی
shipping terms
شرایط حمل
terms of shipment
شرایط حمل
standard temperature and pressure
شرایط متعارفی
standard temperature and pressure
شرایط استاندارد
normal temperature and pressure
شرایط متعارفی
spring conditions
شرایط بهاری
existing circumstances
شرایط موجود
initial condition
شرایط اولیه
conditions of (the) competition
شرایط رقابت
competitive conditions
شرایط رقابت
conditions
شرایط اوضاع
competition conditions
شرایط رقابت
fair play
شرایط برابر
qualified
واجد شرایط
credit terms
شرایط اعتبار
dis qualified
فاقد شرایط
delivery terms
شرایط تحویل
present conditions
شرایط فعلی
payment terms
شرایط پرداخت
equilibrium conditions
شرایط تعادل
stability conditions
شرایط ثبات
standard condition
شرایط استاندارد
terms of trade
شرایط مبادله
eligible
واجد شرایط
sufficient conditions
شرایط کافی
terms of trade
شرایط معامله
qualifications
شرایط لازم
given conditions
شرایط معینه
given conditions
شرایط معلوم
emergency conditions
شرایط اضطراری
ballistic conditions
شرایط بالیستیکی
standard conditions
شرایط متعارفی
terms of payment
شرایط پرداخت
terms and conditions
ضوابط و شرایط
liner terms
شرایط خط کشتیرانی
quantified
واجد شرایط شدن
possessing the necessary qualifications
واجد شرایط لازم
qualified
دارای شرایط لازم
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
ineligible
فاقد شرایط لازم
meet
مطابق شرایط بودن
quantify
واجد شرایط شدن
meets
مطابق شرایط بودن
conditions
مقررات و شرایط اسبدوانی
unqualified
فاقد شرایط لازم
tight squeeze
<idiom>
شرایط سخت تجاری
turn the tables
<idiom>
عوض کردن شرایط
quantifies
واجد شرایط شدن
make a difference
<idiom>
شرایط را عوض کردن
qualified
واجد شرایط لازمه
bend
شرایط خمیدگی زانویی
it does not s. the condition
واجدان شرایط نیست
eligible
واجد شرایط مطلوب
conditions of sale
شرایط اساسی معامله
qualify for
واجد شرایط بودن
to impose conditions
با شرایط سنگین بارکردن
terms and conditions of the credit
ضوابط و شرایط اعتبار
ineligibility
فقدان شرایط لازم
feudatory
تابع شرایط تیول
volcanism
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
support conditions
شرایط تکیه گاهی
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
qualificatory
واجد شرایط کننده
circumstance
شرایط محیط اهمیت
entry group
گروه واجد شرایط
quantifying
واجد شرایط شدن
other things being equal
اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
investigation of foundation conditions
تحقیق شرایط شالوده
machining requirments
شرایط براده برداری
provisions of a contract
شرایط قرار داد
tenders conditions
شرایط عمومی مناقصه
restructured
شرایط وام را عوض کردن
fall back
سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
time utility
بهره گیری از شرایط زمانی
get in the swing of things
<idiom>
به شرایط جدید عادت کردن
come into one's own
<idiom>
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
restructures
شرایط وام را عوض کردن
ligting conditions
شرایط روشنایی نسبتهای نور
desirability
درجه تمایل شرایط مطلوب
Are you prepared to accept my conditions?
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
climate for growth
شرایط لازم برای رشد
size up
<idiom>
بسته به شرایط ،برانداز کردن
restructure
شرایط وام را عوض کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com