Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
You might as well take advantage of the savings.
این مقدار پس انداز هم غنیمت است
Other Matches
saving function
صورت مقدار پس انداز درامدشخص
average propensity to save
میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
saving institutions
موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
deflection board
طرح تیر خمپاره انداز میز تصحیح سمت خمپاره انداز
set
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
tabling
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
booty
غنیمت
spoil
غنیمت
forays
غنیمت
spoiled
غنیمت
spoiling
غنیمت
spoils
غنیمت
foray
غنیمت
mortar report
گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
capture
غنیمت گرفتن
plundering
به غنیمت گرفتن
plunders
به غنیمت گرفتن
booty
غنیمت جنگی
booty of war
غنیمت جنگی
plundering
یغما غنیمت
There is no time like the present .
<proverb>
دم غنیمت است .
plunders
یغما غنیمت
plunder
به غنیمت گرفتن
plunder
یغما غنیمت
to take a of
غنیمت شمردن
captures
غنیمت گرفتن
capturing
غنیمت گرفتن
snap at
غنیمت شمردن
trophy of war
غنیمت جنگی از دشمن
to seize the opportunity
فرصت را غنیمت شمردن
To seize an opportunity .
فرصت را غنیمت شمردن
To capture as booty .
غنیمت جنگه گرفتن
to make ap a ship
کشتی را در دریا به غنیمت بردن
One must take time by the forelock .
وقت را باید غنیمت شمرد
to prize a ship
کشتی رادردریابه غنیمت بردن
It is a gain .
اینهم خودش غنیمت است
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index
یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
prize courts
به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
prizes
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prized
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
head hunt
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
prizing
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizing
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize of war
کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
prized
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
dosages
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosage
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
bandwidth
در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
checksum
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
savings
پس انداز
forehanded
پس انداز کن
saver
پس انداز کن
irrigator
اب انداز
ex post saving
پس انداز
ex ante saving
پس انداز
thrift
پس انداز
saving
پس انداز
deposits
پس انداز
deposit
پس انداز
aggregate saving
پس انداز کل
releaser
راه انداز
retardant
عقب انداز
permanent saving
پس انداز دائمی
reverberative
طنین انداز
lay by
پس انداز کردن
postponer
تاخیر انداز
saving account
حساب پس انداز
saving bank
بانک پس انداز
saving equation
معادله پس انداز
saving function
تابع پس انداز
paysage
چشم انداز
scene
چشم انداز
saving rate
نرخ پس انداز
personal saving
پس انداز شخصی
bumpy
پر از دست انداز
private saving
پس انداز خصوصی
trafficker
پشت هم انداز
lay-by
پس انداز کردن
traffickers
پشت هم انداز
mobilization of savings
تجهیز پس انداز
bumpier
پر از دست انداز
lay-bys
پس انداز کردن
bumpiest
پر از دست انداز
outlook
چشم انداز
propensity to save
گرایش به پس انداز
rate of saving
نرخ پس انداز
procrastinator
تعویق انداز
saving motive
انگیزه پس انداز
shovelled
خاک انداز
shoveling
خاک انداز
shoveled
خاک انداز
shovel
خاک انداز
dustpan
خاک انداز
clearing banks
بانک پس انداز
clearing bank
بانک پس انداز
deposit accounts
حساب پس انداز
deposit account
حساب پس انداز
napkins
پیش انداز
dustpans
خاک انداز
shovelling
خاک انداز
saving ratio
نسبت پس انداز
starters
راه انداز
starter
راه انداز
trappers
تله انداز
trapper
تله انداز
overlooks
چشم انداز
overlooking
چشم انداز
overlooked
چشم انداز
overlook
چشم انداز
scenes
چشم انداز
shovels
خاک انداز
napkin
پیش انداز
foot cloth
پای انداز
dissaving
پس انداز منفی
discobolus
دایره انداز
crapshooter
طاس انداز
forced saving
پس انداز اجباری
compulsory saving
پس انداز اجباری
bomber
بمب انداز
jack ketch
طناب انداز
jaculator
نیزه انداز
puddles
دست انداز
bombers
بمب انداز
catapults
سنگ انداز
catapulting
سنگ انداز
catapulted
سنگ انداز
catapult
سنگ انداز
ecbolic
جنین انداز
ejector
بیرون انداز
footcloth
پای انداز
fire teazer
سوخت انداز
grenadier
نارنجک انداز
hand rail
دست انداز
fire teazer
اتش انداز
howitzer
خمپاره انداز
firer
سوخت انداز
initiator terminator
راه انداز
intrigant
پشت هم انداز
intriguant
پشت هم انداز
intriguer
پشت هم انداز
feller
درخت انداز
ringer
طنین انداز
ringers
طنین انداز
drivers
راه انداز
firemen
سوخت انداز
fireman
سوخت انداز
bowler
توپ انداز
puddle
دست انداز
negative saving
پس انداز منفی
rocket launchers
موشک انداز
actual saving
پس انداز واقعی
abortifacient
بچه انداز
rocket launcher
موشک انداز
net saving
پس انداز خالص
parapets
دست انداز
paradox of thrift
تناقض پس انداز
parapet
دست انداز
driver
راه انداز
fluter
چین انداز
scenery
چشم انداز
national saving
پس انداز ملی
ballista
سنگ انداز
cannoneer
توپ انداز
lookouts
چشم انداز
lookout
چشم انداز
buttonhook
دکمه انداز
bumpiness
دست انداز
sonorous
طنین انداز
mortar
خمپاره انداز
mortars
خمپاره انداز
bank of deposit
صندوق پس انداز
line starter
راه انداز خط
bank of deposit
بانک پس انداز
missile launcher
موشک انداز
missile man
موشک انداز
mobilization of savings
بسیج پس انداز
divisive
تفرقه انداز
perspectives
چشم انداز
theory of saving
نظریه پس انداز
rough
<adj.>
پر دست انداز
bumpy
<adj.>
پر دست انداز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com