Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
I have to go back a little bit.
[This requires a little background
{explanation}
]
.
این نیاز به کمی پیش زمینه
[توضیح بیشتر]
دارد.
Other Matches
inversions
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
inversion
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
middle distance
فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
tone-on-tone
[بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
partition
بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
partitions
بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
LUT
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
backgrounds
زمینه
background
پس زمینه
design
زمینه
designs
زمینه
conspectus
زمینه
flat paint
زمینه
flash color
زمینه
ground note
نت زمینه
tendency
زمینه
background
زمینه
backgrounds
پس زمینه
predisposition
زمینه
context
زمینه
sketches
زمینه
sketched
زمینه
tendencies
زمینه
outlining
زمینه
terrain
زمینه
settings
زمینه
setting
زمینه
outlines
زمینه
contexts
زمینه
sketch
زمینه
basis
زمینه
ichnograph
زمینه
outline
زمینه
predispositions
زمینه
outlined
زمینه
ground
زمینه
surveyed
زمینه یابی
protective ground
زمینه حفافتی
survey
زمینه یابی
surveys
زمینه یابی
contrasted
رنگ زمینه
host crystal
بلور زمینه
ichnography
زمینه سازی
contrast
رنگ زمینه
contrasting
رنگ زمینه
ground colour
رنگ زمینه
contrasts
رنگ زمینه
in this connextion
دراین زمینه
figure ground
شکل و زمینه
display background
زمینه نمایش
ground color
رنگ زمینه
intrigue
زمینه سازی
matrixes
زمینه ملاط
ambient
پس زمینه معمولی
predispose
زمینه را مهیاساختن
foreground
پیش زمینه
matrix
زمینه ملاط
predisposed
زمینه را مهیاساختن
planning
زمینه سازی
intrigues
زمینه سازی
groundwork
زمینه اساس
roots
سرچشمه زمینه
root
سرچشمه زمینه
predisposing
زمینه را مهیاساختن
predisposes
زمینه را مهیاساختن
main color
رنگ زمینه
wherein
درچه زمینه
intriguing
زمینه سازی
background radiation
تابش زمینه
background process
فرایندهای پس زمینه
background printing
چاپ پس زمینه
theme
ریشه زمینه
themes
ریشه زمینه
blue print
زمینه ابی
background noise
اختلال پس زمینه
ambient music
موسیقی پس زمینه
background communication
ارتباط پس زمینه
dominant design
زمینه اصلی
background current
جریان زمینه
background level
تراز زمینه
background noise
صدای پس زمینه
background sound
موسیقی پس زمینه
background music
موسیقی پس زمینه
predisposing factor
عامل زمینه ساز
background recalculation
محاسبه مجدد پس زمینه
undertones
ته صدا موجود در زمینه
attitude survey
زمینه یابی نگرش
field
زمینه رزمی صحرایی
undertone
ته صدا موجود در زمینه
contrasting
زمینه طرح و سایه
spectrum of war
زمینه ها یا طیف جنگ
field lens adjustment
زمینه تنظیم لنز
survey tests
ازمونهای زمینه یابی
survey research
پژوهش زمینه یاب
spectrum of war
جنگ در تمام زمینه ها
contrast
زمینه طرح و سایه
contrasted
زمینه طرح و سایه
contrasts
زمینه طرح و سایه
It is in short supply.
زمینه اش دربازار کم است
fielded
زمینه رزمی صحرایی
fields
زمینه رزمی صحرایی
color contrast
تضاد رنگی در زمینه فرش
foreground task
کار یا وفیفه پیش زمینه
To pave the way . To prepare the ground.
زمینه رافراهم ( هموار) کردن
He talked in this connection (vein).
دراین زمینه صحبت کرد
basic ground
زمینه و متن اصلی فرش
ich nographic
وابسته به طراحی و زمینه سازی
plat
نقشه کشی زمینه سازی
cosmic microwave radiation background
زمینه تشعشعی میکرو موجی کیهانی
grillage
زمینه و طرح مشبک توری و غیره
karyolymph
ماده اساسی زمینه هسته سلولی
This painting has a green background.
زمینه این تابلو سبز است
scenario
زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
scenarios
زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
We shall be reasoning on the grounds that. .
روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
belcher
دستمال گردن با زمینه ابی وخال سفید
positive
تصویر صفحه نمایش با پشت زمینه سفید
scarlet
[زمینه فرش بافته شده قرمز یکدست]
blurred black ground
زمینه و متن فرشی که نامشخص و مبهم باشد
reverse video
کاراکترهای تیره بر روی زمینه نمایش روشن تصویرمعکوس
wallpapers
تصویر یا الگو استفاده شده به عنوان پیش زمینه پنجره
underlie
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlain
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
wallpaper
تصویر یا الگو استفاده شده به عنوان پیش زمینه پنجره
underlies
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
filling out
[پر کردن زمینه فرش با گل ها و یا اشکال مختلف جهت تزئین بیشتر متن]
embriodery
[آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
needless
بی نیاز
needed
نیاز
self-sufficient
بی نیاز
demanded
نیاز
needing
نیاز
need
نیاز
demand
نیاز
requirement
نیاز
requirement
نیاز
need
نیاز
demand
نیاز
want
نیاز
demands
نیاز
self sufficing
بی نیاز
sightscreen
دیوار یا نرده در طرفین زمین کریکت به عنوان زمینه برای توپ انداز
self explaining
بی نیاز از توصیف
succorance need
نیاز مهرطلبی
self-evident
بی نیاز از اثبات
manifest need
نیاز اشکار
prerequisite
پیش نیاز
achievement need
نیاز پیشرفت
n achievement
نیاز پیشرفت
affiliation need
نیاز پیوندجویی
n affiliation
نیاز پیوندجویی
agamic
بی نیاز ازتخم نر
prerequisites
پیش نیاز
structural requirement
نیاز استاتیکی
requirement
مورد نیاز
want
نقصان نیاز
demand
نیاز احتیاج
wanted
نقصان نیاز
demanded
نیاز احتیاج
quasi need
شبه نیاز
social need
نیاز اجتماعی
demands
نیاز احتیاج
self explanatory
بی نیاز از توصیف
self-explanatory
بی نیاز از توصیف
necessity
نیاز نیازمندی
nurturance need
نیاز مهرورزی
need gratification
ارضای نیاز
urgency of need
ضرورت نیاز
felt need
نیاز هشیار
cognizance need
نیاز شناخت
sweet nothings
راز و نیاز
self contained
برون بی نیاز
construction need
نیاز سازندگی
capital requirement
نیاز سرمایه
chemical oxygen demand
نیاز شیمیایی اکسیژن
floor space occupied
فضای مورد نیاز
c.o.d
نیاز شیمیایی به اکسیژن
obviating
رفع نیاز کردن
custom ROM
مین نیاز مشتری
lime requirement
اهک مورد نیاز
criminal court
راز و نیاز کردن
dominance need
نیاز سلطه گری
need press theory
نظریه نیاز- فشار
obviate
رفع نیاز کردن
obviated
رفع نیاز کردن
obviates
رفع نیاز کردن
demand processing
پردازش بر اساس نیاز
reserve requirements
ذخائر مورد نیاز
defendance need
نیاز خویشتن پایی
deference need
نیاز دنباله روی
self sufficient
مستغنی بی نیاز از غیر
conveyancing
در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
demand paging
صفحه بندی مورد نیاز
require
نیاز داشتن لازم بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com