English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
This is plain highway robbery . این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
Other Matches
over estimation زیادی درنظر گرفتن
surcharge اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
surcharges اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
thingummy اسمش
It has built up quite a reputation. اسمش خوب دررفته
His name is on the tip of my tongue. اسمش الان سرزبانم است
I cant remember her name . اسمش یادم نیست ( نمی آید )
put away ضربه محکم از بالای سر حذف حریف اسمش
nominal partner شریکی که درسود و زیان شرکت سهیم نیست و فقط از اسمش استفاده میشود
demagnetize پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن
degausser وسیلهای برای پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
go out of one's way <idiom> تلاش زیادی کردن
he inherited a large fortune دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
To cover (traverse)long distances. مسافت زیادی راطی کردن
splurge on something <idiom> پول زیادی خرج کردن
to pad a sentence جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
to raise big problems for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
zero کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
put on one's thinking cap <idiom> زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
zeroes کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zeros کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
to face a serious problem for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
degauss پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار مغناطیسی یا نوک خواندن / نوشتن
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
ostensible شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
inflame اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seizes ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
immoderacy زیادی
frequentness زیادی
extras زیادی
surplus زیادی
extra- زیادی
profoundly زیادی
nimiety زیادی
immenseness زیادی
enormousness زیادی
excrescential زیادی
heaviness زیادی
undue زیادی
excrescent زیادی
wealth زیادی
excessiveness زیادی
overly زیادی
redundance زیادی
profuseness زیادی
profoundness زیادی
hugeness زیادی
unduly زیادی
greatly به زیادی
inordinacy زیادی
surpluses زیادی
supervacaneous زیادی
intenseness زیادی
extremeness زیادی
numerousness زیادی
to a large extent تا حد زیادی
intensity زیادی
superfluous زیادی
abundance زیادی
infiniteness زیادی
extra زیادی
superfluity زیادی
excesses زیادی
muchness زیادی
excess زیادی
greatness زیادی
immensity زیادی
surrenders پس گرفتن و تبدیل کردن
circled گرفتن احاطه کردن
hold جا گرفتن تصرف کردن
obtain فراهم کردن گرفتن
surrender پس گرفتن و تبدیل کردن
fogs تیره کردن مه گرفتن
fog تیره کردن مه گرفتن
circling گرفتن احاطه کردن
to smell out گرفتن وپیدا کردن
surrendered پس گرفتن و تبدیل کردن
hunt down دنبال کردن و گرفتن
holds جا گرفتن تصرف کردن
obtain گرفتن یا دریافت کردن
obtained فراهم کردن گرفتن
embracing در بر گرفتن بغل کردن
circles گرفتن احاطه کردن
embraced در بر گرفتن بغل کردن
circle گرفتن احاطه کردن
obtains فراهم کردن گرفتن
obtains گرفتن یا دریافت کردن
strike root ریشه کردن گرفتن
engage گرفتن استخدام کردن
engages گرفتن استخدام کردن
educe گرفتن استخراج کردن
embraces در بر گرفتن بغل کردن
bevel پخ کردن لبه گرفتن
obtained گرفتن یا دریافت کردن
abalienate منتقل کردن پس گرفتن
embrace در بر گرفتن بغل کردن
to fill up گرفتن تکمیل کردن
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
outgrowth گوشت زیادی
largely تا درجه زیادی
to a degree تادرجه زیادی
overweight وزن زیادی
overblance زیادتی زیادی
over production محصول زیادی
interleaf برگ زیادی
inordinateness زیادی بی اندازگی
exorbitance زیادی افراط
gaudery پیرایههای زیادی
for long مدت زیادی
clogs زیادی پرکردن
clogged زیادی پرکردن
hyperacidity زیادی اسید
extensiveness کثرت زیادی
riffraff زیادی توده
distichiasis مژگان زیادی
increscent زیادی توسعه
clog زیادی پرکردن
fuzz ball گوشت زیادی
borrow وام گرفتن اقتباس کردن
borrowed وام گرفتن اقتباس کردن
fined جریمه گرفتن از صاف کردن
mourns ماتم گرفتن گریه کردن
mourn ماتم گرفتن گریه کردن
finest جریمه گرفتن از صاف کردن
rise ترقی کردن سرچشمه گرفتن
borrows وام گرفتن اقتباس کردن
rises ترقی کردن سرچشمه گرفتن
resign کناره گرفتن تفویض کردن
resigns کناره گرفتن تفویض کردن
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
to get to شروع کردن دست گرفتن
gathered نتیجه گرفتن استباط کردن
occupy مشغول کردن به کار گرفتن
gather نتیجه گرفتن استباط کردن
stack up جمع کردن اندازه گرفتن
wails ناله کردن ماتم گرفتن
to release for a ransom با گرفتن فدیه ازاد کردن
occupies مشغول کردن به کار گرفتن
to run over مرور کردن زیر گرفتن
wailing ناله کردن ماتم گرفتن
wailed ناله کردن ماتم گرفتن
wail ناله کردن ماتم گرفتن
to go to school to یاد گرفتن یا تقلید کردن از
to set a اندازه گرفتن باطل کردن
overlie قرار گرفتن خفه کردن
take on گرفتن کارگر هیاهو کردن
mourned ماتم گرفتن گریه کردن
occupying مشغول کردن به کار گرفتن
hug بغل کردن محکم گرفتن
hugged بغل کردن محکم گرفتن
embed دور گرفتن جاسازی کردن
pass سبقت گرفتن از خطور کردن
embeds دور گرفتن جاسازی کردن
secures تصرف کردن گرفتن هدف
employed مشغول کردن بکار گرفتن
run down <idiom> انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
employing مشغول کردن بکار گرفتن
holds دریافت کردن گرفتن توقف
hugging بغل کردن محکم گرفتن
jests ببازی گرفتن شوخی کردن
hold دریافت کردن گرفتن توقف
bathed ابتنی کردن حمام گرفتن
hugs بغل کردن محکم گرفتن
passes سبقت گرفتن از خطور کردن
ingurgitate فرا گرفتن زیاد پر کردن
follow through گرفتن زه پس از رها کردن تیر
fine جریمه گرفتن از صاف کردن
concludes نتیجه گرفتن استنتاج کردن
jest ببازی گرفتن شوخی کردن
passed سبقت گرفتن از خطور کردن
employs مشغول کردن بکار گرفتن
frame چارچوب گرفتن طرح کردن
employ مشغول کردن بکار گرفتن
bath ابتنی کردن حمام گرفتن
secure تصرف کردن گرفتن هدف
conclude نتیجه گرفتن استنتاج کردن
extra موضوعی که زیادی است
excess مقدار زیادی از چیزی
growths گوشت زیادی تومور
excesses مقدار زیادی از چیزی
so خیلی باین زیادی
to shoot one's mouth off <idiom> زیادی حرف زدن
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
make a bundle <idiom> پول زیادی درآوردن
quite a number of people عده زیادی از مردم
growth گوشت زیادی تومور
extras موضوعی که زیادی است
make a killing <idiom> پول زیادی درآوردن
You have given me too much. زیاد ( زیادی ) به من دادی
it will not take long مدت زیادی نمیخواهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com