Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
The meet is overdone.
این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
Other Matches
luncheon meat
گوشت پخته و آماده
cold cuts
گوشت پخته سرد
stroganoff
گوشت پخته نازک با خردل
baked beans
لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
fully cooked
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
well done
[fully cooked]
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
hash
گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
broth
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
overdone
خیلی پخته و سرخ شده
The meet is too tough.
این گوشت خیلی سفت است.
salami
گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده
pomace
گوشت سیب گوشت میوه
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
club steak
قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling
خیلی تند خیلی خوب
ponderous
خیلی سنگین خیلی کودن
terracotta
گل پخته
underdone
کم پخته
coction
پخته
ripest
پخته
riper
پخته
ripe
پخته
biffin
سیب پخته
dough baked
نیم پخته
spatchcock
بشتاب پخته
sunbaked
افتاب پخته
well done
خوب پخته
half-baked
نیم پخته
sodden
نیم پخته
slack baked
نیم پخته
samel
نیم پخته
soden
نیم پخته
fired brick
اجر پخته
boiled
پخته شده
burnt brick
خشت پخته
half baked
نیم پخته
arch brick
اجر زیاد پخته
boild egg
تخم مرغ پخته
sunny side up
فقط یک طرفش پخته
He has cooked a pottage for you.
<proverb>
برایت آش پخته است .
well-done steak
استیک کاملا پخته
underbaked
نیم پخته ناپخته
rarest
لطیف نیم پخته
hard baked
سفت پخته شده
it is half cooked
نیم پخته است
it was cooked to rags
انقدر پخته شدکه له شد
convenience foods
خوراک پیش پخته
convenience food
خوراک پیش پخته
rarer
لطیف نیم پخته
liverwurst
سوسیس جگر پخته
underdo
نیم پخته کردن
rare
لطیف نیم پخته
warmed over
دوباره پخته شده
boild egg hard
تخم مرغ پخته سفت
I want my steak well done.
می خواهم استیکم خوب پخته با شد
bakemeat
شیرینی اردی غذای پخته
boild egg soft
تخم مرغ پخته عسلی
baked meat
شیرینی اردی غذای پخته
warmed over
زیادتر ازمعمول پخته شده
body brick
اجر خوب پخته شده
first class brick
اجر خوب پخته شده
gigot
ران گوسفند و غیره که پخته باشد
cow heel
پاچه گاو پخته و دلمه شده
succotash
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
medium steak
استیک متوسط سرخ یا پخته شده
pale brick
اجری که خوب پخته نشده است
Cooked vegetables digest easily.
سبزی پخته زود هضم است.
dumplings
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
dumpling
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
apple dumpling
شیرینی پخته شده با سیب درونش
[آشپزی]
The project is not fully developed yet.
این طرح هنوز پخته وآماده نیست
waffle
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffled
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffles
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
emergency
خیلی خیلی فوری
emergencies
خیلی خیلی فوری
macedoine
مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
strudel
ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
parfait
دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
jim dandy
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
processed silk
ابریشم پخته
[ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
brawn
گوشت
meat
گوشت
basting
گوشت
meats
گوشت
flesh
گوشت
flesh-and-blood
گوشت
flesh and blood
گوشت
preserved meat
گوشت
proud flesh
گوشت نو
pulpless
بی گوشت
viand
گوشت
granulation tissue
گوشت نو
meatiest
گوشت دار
meaty
گوشت دار
luncheon meat
گوشت ساندویچی
chopping board
تختهسبزیو گوشت
lambs
گوشت بره
lamb
گوشت بره
white meat
گوشت سفید
grills
گوشت کباب کن
flab
گوشت اضافی
flab
گوشت شل و آویزان
meatier
گوشت دار
veal
گوشت گوساله
horseflesh
گوشت اسب
shoulder
گوشت سردست
leg
گوشت ران
chop
گوشت دنده
chop
گوشت کتلت
beefy
گوشت الو
rib
گوشت دنده
outgrowth
گوشت زیادی
minces
گوشت قیمه
mince
گوشت قیمه
dripping
چکیده گوشت
emaciated
گوشت رفته
grilling
گوشت کباب کن
gambrel
قلاب گوشت
killcalf
گوشت فروش
lappet
گوشت اویخته
diastasc
اب خوش گوشت
leal meat
گوشت لخم
consomme
اب گوشت تنگاب
collop
برش گوشت
lenten
بی گوشت لاغر
murrain
گوشت مرده
incarnant
گوشت نو اور
haslet
گوشت کبابی
flash hook
قلاب گوشت
fuzz ball
گوشت زیادی
fruit pulp
گوشت میوه
green meat
گوشت کهنه
spareribs
گوشت دنده
french chop
گوشت دنده
fleshmonger
گوشت فروش
flesher
گوشت فروش
flesh hook
قلاب گوشت کش
caruncle
گوشت پاره
carnosity
گوشت زیاد
pemmican
گوشت خشکانده
pulpous
گوشت دار
sarcophagous
گوشت خوار
surloin
گوشت مازه
the pulp of an apple
گوشت سیب
carrion
گوشت گندیده
pancreases
خوش گوشت
pancreas
خوش گوشت
pemican
گوشت خشکانده
beef tea
جوهریاشیره گوشت
meatman
گوشت فروش
carnification
گوشت سازی
carneous
گوشت مانند
butchery business
گوشت فروشی
mangler
گوشت خرد کن
brisket
گوشت سینه
masher
گوشت کوب
meat fly
مگس گوشت
blowfly
مگس گوشت
top round
گوشت کبابی
mutton
گوشت گوسفند
sirloins
گوشت راسته
stringer
چنگک گوشت
venison
گوشت گوزن
shin
گوشت قلم پا
pot roasts
گوشت اب پزشده
sirloin
گوشت راسته
ham
گوشت ران
red meat
گوشت گاووگوسفند
stringers
چنگک گوشت
shins
گوشت قلم پا
pot roast
گوشت اب پزشده
beefed up
گوشت گاو
goose
گوشت غاز
beef
گوشت گاو
grill
گوشت کباب کن
gravy
شیره گوشت
pork
گوشت خوک
pap
تفاله گوشت یاسیب
to carven meat
گوشت رادرسرسفره خردکردن
Her flesh is flabby.
گوشت بدنش شل است
pies
کلوچه گوشت پیچ
pie
کلوچه گوشت پیچ
steaks
باریکه گوشت کبابی
sirloin
گوشت کمرگوسفند یا خوک
fricassee
راگوی گوشت پرنده
steak
باریکه گوشت کبابی
lobs
گوشت یا پوست اویخته
lobbing
گوشت یا پوست اویخته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com