English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (2 milliseconds)
English Persian
This is only one instance out of many . این یک مورداز هزار تا است
Other Matches
Loo sanpra [منطقه ای در چین که در آن یک فرش کوچک در ابعاد یک متر در یک متر با رنگ های قرمز، زرد، سیاه و آبی به دست آمده است و عمری بین هزار و هفتصد پانزده تا دو هزار و دویست و نود سال دارد.]
milfoil بومادران هزار برگ هزار برگ
myriad ده هزار
myriads ده هزار
per mil در هزار
thousand هزار
thousands هزار
million هزار در هزار
millions هزار در هزار
thousandth یک هزار
thousandths یک هزار
per mill در هر هزار
per mill در هزار
ten thousand ده هزار
one thousand یک هزار
milleped هزار پا
mil هزار
milliped هزار پا
multiped هزار پا
labyrinthine fret هزار تو
myrialitre ده هزار لیتر
diplopodous دارای هزار پا
chiliad هزار ساله
chiliad هزار عدد
spline هزار خار
bimillenary دو هزار ساله
millenniums هزار سال
several thousands چندین هزار
polypody هزار پایی
myriametre ده هزار متر
myriameter ده هزار متر
myriagram ده هزار گرم
kilocycle هزار چرخه
milliard هزار میلیون
millepore هزار سوراخ
myriapoda هزار پایان
millennium هزار سال
millennia هزار سال
thou یک هزار دلار
kilometres هزار متر
kilo هزار گرم
kilos در معنای یک هزار
kilos معادل هزار
kilos هزار گرم
kilo در معنای یک هزار
tonne هزار کیلوگرم
tonnes هزار کیلوگرم
kilogram هزار گرم
thousand and one هزار ویک
grandest هزار دلار
grander هزار دلار
grand هزار دلار
kilometers هزار متر
kilometre هزار متر
kilograms هزار گرم
kilogrammes هزار گرم
kilo معادل هزار
millennial جشن هزار ساله
To take ones leave . هزار تومان کم آورده ام
omasum هزار لاخئذقث خق ذثق
billionths یک تقسیم بر هزار میلیون
billionth یک تقسیم بر هزار میلیون
yarrow بومادران هزار برگ
two thousand tonner کشتی دو هزار تنی
millenium دوره هزار ساله
kilobaud هزار بیت در ثانیه
gigacycle هزار میلیارد چرخه
kilo هزار بیت داده
kilohertz هزار سیکل در یک ثانیه
gigabyte یک هزار میلیون بابت
kips هزار دستورالعمل درثانیه
hectares ده هزار متر مربع
hectare ده هزار متر مربع
kilos هزار بیت داده
k نشانه بیان یک هزار
Kbit معادل هزار بایت
metric ton تن متریک یا تن هزار کیلویی
g در معنای یک هزار میلیون
kilomegacycle هزار میلیون چرخه
kilo فرکانس هزار سیکل در ثانیه
millenial وابسته به دوره هزار ساله
I have all kinds of problems. هزار جور گرفتار ؟ دارم
I am inundated with work. هزار جور کارسرم ریخته
to die a thousand deaths هزار مرگ و میر مردن
it was valued at rials 000 پنج هزار ریال قیمت شد
kilos فرکانس هزار سیکل در ثانیه
millenarianism اعتقاد به سلطنت هزار ساله مسیح
millenarian معتقد به سلطنت هزار ساله مسیح
The losses run into hundreds of thousands. خسارات بالغ به صدها هزار می شوند.
kilovoltage نیروی برق برحسب هزار ولت
gigaflop یک هزار میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
flaky pastry خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
puff pastry خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry) خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
it was valued at rials 000 پنج هزار ریال بهابران گذاردند
puff paste خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
gigahertz فرکانس یک هزار میلیون سیکل در ثانیه
the hall seats one thousand تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد
postmillennialist معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
postmillenarian معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
Analogical architecture [معماری بومی ایتالیا در سال هزار و نهصد و هفتاد]
angstrom واحد اندازه گیری معادل با یک هزار میلیونیوم متر
premillennial وابسته بظهور ثانوی عیسی قبل از هزار سال
kiloton weapon جنگ افزار اتمی که قدرت انفجاران برابر هزار تن تی ان تی است
Kbyte واحد اندازه گیری رسانه با فرفیت بالا معادل هزار بایت
kb واحد اندازه گیری رسانه با فرفیت بالا با معنای هزار بایت
Jehovah's Witnesses دستهای از مسیحیان که بحکومت خداوند و به بازگشت عیسی پس از هزار سال دیگراعتقاددارند
kilos هزار دستور برناه که هر ثانیه پردازش می شوند برای بررسی توان کامپیوتر
kilo هزار دستور برناه که هر ثانیه پردازش می شوند برای بررسی توان کامپیوتر
kilo واحد اندازه گیری وسیله رسانه سازی با فرفیت بالا به معنای هزار بایت داده
kilos واحد اندازه گیری وسیله رسانه سازی با فرفیت بالا به معنای هزار بایت داده
the early bird catches the worm <proverb> کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
it is a thousand pities جای هزار افسوس است مایه بسی تاسف است
terabyte یک هزار گیگا بایت یا یک میلیون مگا بایت داده
capital ship کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد
kabal قبال [نوعی واحد اندازه گیری در تبریز معادل هزار و چهارصد گره می باشد و جهت تعیین مقدار دستمزد بافنده بکار می رود.]
I dont have one toman let alone a thousand tomans . هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
Moghat مقات [نوعی واحد اندازه گیری در مشهد که مبنای آن تعداد هزار و دویست گره در یک ردیف طولی و عرضی بوده و جهت پرداخت دستمزد بافنده بکار می رود.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com