Dictiornary-Farsi | بااب و تاب گفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (6 milliseconds)

English	Persian
pad	بااب و تاب گفتن
pads	بااب و تاب گفتن


Other Matches

water cure	علاج بااب معالجه بااب
pompously	بااب وتاب
tumidly	بااب و تاب
ornately	بااب و تاب
scalded	بااب گرم سوزاندن
scald	بااب گرم سوزاندن
water cooling	خنک کردن بااب
scalding	بااب گرم سوزاندن
scalds	بااب گرم سوزاندن
acclimatization	توافق بااب و هوای یک محیط
aluminize	روکش بااب الومینیوم دادن
acclimatation	توافق بااب و هوای یک محیط
hydrotherapeutic	بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
toddies	عرق خرما که بااب گرم مخلوط شود
toddy	عرق خرما که بااب گرم مخلوط شود
hydropath establishment	بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
greet	درود گفتن تبریک گفتن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
pshaw	اه گفتن
saith	گفتن
viyuperate	بد گفتن
utter	گفتن
says	گفتن
say	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
let out <idiom>	گفتن
bubble	گفتن
bubbled	گفتن
bubbles	گفتن
rehearsing	گفتن
rehearses	گفتن
vituperate	بد گفتن
rehearse	گفتن
to give utterance to	گفتن
to weep out	گفتن
utterances	گفتن
utterance	گفتن
to tell a story	گفتن
relate	گفتن
informs	گفتن
informing	گفتن
inform	گفتن
utters	گفتن
relates	گفتن
uttered	گفتن
rehearsed	گفتن
bubbling	گفتن
tell	گفتن
adduse	گفتن
mouth	گفتن
mouthed	گفتن
mouths	گفتن
get out	گفتن
mouthing	گفتن
iteration	گفتن
telling-off	گفتن
tells	گفتن
commiserated	تسلیت گفتن بر
to pile it on	اغراق گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
commiserates	تسلیت گفتن بر
adulate	مدح گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
interject	بطورمعترضه گفتن
belying	دروغ گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
bootlick	تملق گفتن از
to make a remark	سخن گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
commiserate	تسلیت گفتن بر
take leave of	بدرود گفتن با
tallyho	اهای گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
allegorize	مثل گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bid a	بدرود گفتن
avouch	اشکارا گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
to blunder out	جویده گفتن
to bid a	وداع گفتن
to pull	اغراق گفتن
extemporises	بالبداهه گفتن
extemporised	بالبداهه گفتن
abandons	ترک گفتن
abandoning	ترک گفتن
abandon	ترک گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
to take the floor	سخن گفتن
salutes	تهنیت گفتن
salute	تهنیت گفتن
saluted	تهنیت گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
applauds	افرین گفتن
applauding	افرین گفتن
extemporising	بالبداهه گفتن
extemporize	بالبداهه گفتن
to put it on	اغراق گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
observing	گفتن برپاداشتن
saluting	تهنیت گفتن
observes	گفتن برپاداشتن
observed	گفتن برپاداشتن
observe	گفتن برپاداشتن
belies	دروغ گفتن
belied	دروغ گفتن
belie	دروغ گفتن
extemporizing	بالبداهه گفتن
extemporizes	بالبداهه گفتن
extemporized	بالبداهه گفتن
applauded	افرین گفتن
weasels	دروغ گفتن
commune	راز دل گفتن
swears	ناسزا گفتن
swear	ناسزا گفتن
outvoice	موثرترسخن گفتن از
panegyrize	مدح گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
scream	ناگهانی گفتن
rime	شعر گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
lalophobia	گفتن هراسی
lay to	دروغ گفتن
giggling	سخن گفتن
giggles	سخن گفتن
giggled	سخن گفتن
giggle	سخن گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
mammer	بالکنت گفتن
communed	راز دل گفتن
communes	راز دل گفتن
mant	با لکنت گفتن
misstate	غلط گفتن
communing	راز دل گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
screams	ناگهانی گفتن
confide	محرمانه گفتن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
speaks	سخن گفتن
speak	سخن گفتن
reviles	ناسزا گفتن
reviled	ناسزا گفتن
revile	ناسزا گفتن
speak the trurh	راست گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
sweet talk	تملق گفتن
tack tall	گزاف گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
weasel	دروغ گفتن
call bad names	ناسزا گفتن
whiff	دروغ گفتن
confided	محرمانه گفتن
confides	محرمانه گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
fabulize	افسانه گفتن
twaddle	چرند گفتن
overstating	اغراق گفتن در
overstates	اغراق گفتن در
overstated	اغراق گفتن در
overstate	اغراق گفتن در
enounce	به صراحت گفتن
doxologize	ستایش گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
congratulate	تبریک گفتن
bullshit	مزخرف گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
whining	باناله گفتن
whines	باناله گفتن
whined	باناله گفتن
whine	باناله گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
come clean <idiom>	راست گفتن
crack a joke <idiom>	جوک گفتن
discourses	سخن گفتن
discourse	سخن گفتن
repeats	باز گفتن
repeats	دوباره گفتن
ad-libs	فیالبداهه گفتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
restating	باز گفتن
restates	باز گفتن
restated	باز گفتن
restate	باز گفتن

pad

بااب و تاب گفتن

pads

بااب و تاب گفتن