English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
dub باتماس شمشیر بشانه شخصی لقب شوالیه باو اعطاکردن
dubbed باتماس شمشیر بشانه شخصی لقب شوالیه باو اعطاکردن
dubs باتماس شمشیر بشانه شخصی لقب شوالیه باو اعطاکردن
Other Matches
covered گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
doubled مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled up مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
neck and neck شانه بشانه
comby شبیه بشانه عسل
ctenophoran وابسته بشانه داران جانور شانه دار
vouchsafing اعطاکردن
vests اعطاکردن
endows اعطاکردن
vest اعطاکردن
endow اعطاکردن
endowing اعطاکردن
awarding اعطاکردن
awarded اعطاکردن
award اعطاکردن
vouchsafes اعطاکردن
awards اعطاکردن
vouchsafe اعطاکردن
vouchsafed اعطاکردن
f.drss جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
privilege امتیاز مخصوصی اعطاکردن
cavalier شوالیه
knight شوالیه
equestrienne شوالیه زن
knighted شوالیه
knights شوالیه
knighting شوالیه
Esq آقا-شوالیه
knight errant شوالیه سیار
knightage هیئت شوالیه ها
knighthoods شوالیه گری
knighthood شوالیه گری
baccslavreate درجه شوالیه
knightly شوالیه وار
armiger ملازم شوالیه ها
swain خادم شوالیه
knight قهرمان شوالیه
knights قهرمان شوالیه
knighting قهرمان شوالیه
knighted قهرمان شوالیه
knight like شایان شوالیه گری یاسلحشوری
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
esquire عنوان روی نامه وامثال ان برای مردهاعنوانی که یکدرجه پایین تراز>شوالیه < بوده
swords شمشیر
sword شمشیر
spurtle شمشیر
spits شمشیر
spit شمشیر
swordsman شمشیر زن
blade شمشیر
bilboa شمشیر
bilbo شمشیر
bolo شمشیر
hilt دسته شمشیر
daito شمشیر بزرگ
fence شمشیر بازی
scabbards غلاف شمشیر
sword cut زخم شمشیر
sword cutter شمشیر ساز
hilts دسته شمشیر
pommels قبه شمشیر
pommel قبه شمشیر
claymore شمشیر دودمه
foibles تیغه شمشیر
foible تیغه شمشیر
sabre cut زخم شمشیر
baldric بند شمشیر
at the point of the sword بدم شمشیر
With a stork of the sword. با ضرب شمشیر
sword dance رقص شمشیر
swordsman شمشیر باز
swordsmanship شمشیر بازی
to carry sword شمشیر جستن
swordplay فن شمشیر بازی
tucker شمشیر ساز
foilsman شمشیر باز
steel شمشیر پولادی
steeled شمشیر پولادی
steeling شمشیر پولادی
steels شمشیر پولادی
rapiers شمشیر دودم
gladiate شمشیر مانند
blade تیغه شمشیر
handles قبضه شمشیر
swordlike شمشیر مانند
scabbard غلاف شمشیر
handle قبضه شمشیر
sword knot شرابه شمشیر
swordfishes شمشیر ماهی.
swordfish شمشیر ماهی.
fences شمشیر بازی
sword fish شمشیر ماهی
rapier شمشیر دودم
fencer شمشیر باز
in line شمشیر در وضع حمله
academic assault شمشیر بازی نمایشی
action on the blade تماس با شمشیر حریف
fences شمشیر بازی کردن
fence شمشیر بازی کردن
backsword شمشیر یک لبهء برنده
falchion شمشیر کوتاه و پهن
curtal ax شمشیر کوتاه وسنگین
curtle ax شمشیر کوتاه وسنگین
point d'arret نوک چنگالی شمشیر
toledo شمشیر ابدارمصنوع تولدو
sword play مهارت در بکارگیری شمشیر
scimitar شمشیر هلالی شکل
stoccado پرتاب با ضربه شمشیر
stoccata پرتاب با ضربه شمشیر
foible نیمی از شمشیر از وسط تانوک
sabre cut زخم شوشکه ضربه شمشیر
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
foin فرو بردن شمشیر یا نیزه
electric foil شمشیر فویل با نوک برقدار
partisan شمشیر پهن ودسته بلند
weaker ناحیه نزدیک نوک شمشیر
foibles نیمی از شمشیر از وسط تانوک
sword dance اجرای رقص در اطراف شمشیر
counter parry دفاع با حرکت چرخشی شمشیر
weaknesses ناحیه نزدیک نوک شمشیر
partisans شمشیر پهن ودسته بلند
weakest ناحیه نزدیک نوک شمشیر
weak ناحیه نزدیک نوک شمشیر
engagements تماس دو تیفه شمشیر درگارد
engagement تماس دو تیفه شمشیر درگارد
The pen is mightier than the sword. <proverb> قلم قدرتمندتر از شمشیر است .
partizan شمشیر پهن ودسته بلند
circular parry دفاع با حرکت چرخشی شمشیر
binds کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
line of engagement ناحیهای از سینه که روبروی شمشیر قراردارد
handles قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
fortes نیمی از شمشیر از وسط تیغه تا دسته
forte نیمی از شمشیر از وسط تیغه تا دسته
To behead ( decapitate ) someone . کسی را گردن زدن (با شمشیر وغیره )
manipulators گرفتن شمشیر با شست وانگشت ابهام
directors مدیر یارئیس مسابقه شمشیر بازی
compound parry دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
change of engagement وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
bind کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
guards کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guarding کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
saber شمشیر بلند نظامی باشمشیر زدن
acinaces شمشیر کوتاه ایرانیان قدیم وسکاها
sabers شمشیر بلند نظامی باشمشیر زدن
guard کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
sabre شمشیر بلند نظامی باشمشیر زدن
sabres شمشیر بلند نظامی باشمشیر زدن
director مدیر یارئیس مسابقه شمشیر بازی
croise عبور تیغه شمشیر به شکل خاص
touches برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
touch برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
scimitar شمشیر کارد دسته دراز ونوک برگشته
pommel قسمت فلزی پشت دسته شمشیر دستگیرههای خرک
barong یکنوع چاقو یا شمشیر دسته کلفت لبه تیز
pommels قسمت فلزی پشت دسته شمشیر دستگیرههای خرک
ceding parry کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
tuck درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
tucking درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
tucks درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
opposition حرکت شمشیرباز ضمن تماس با شمشیر حریف تقابل
counter disengagement حرکت شمشیر به دور شمشیرحریف برای مواجهه درمسیر قبلی
foiled مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
foil مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
foils مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
foiling مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
curtana شمشیر رحمت :شمشیربی نوکی که درتاج گذاری پادشاهان انگلیس پیشاپ
ones شخصی
informal شخصی
personable شخصی
privates شخصی
private شخصی
one شخصی
personas شخصی
persona شخصی
personal شخصی
some one شخصی
personae شخصی
civil شخصی
civilian شخصی
civilians شخصی
personal property مایملک شخصی
personal income درامد شخصی
personal remarks انتقادات شخصی
ea state in severalty ملک شخصی
self interest نفع شخصی
self interest غرض شخصی
personal property اموال شخصی
personal ownership مالکیت شخصی
personal outlays هزینههای شخصی
private motive غرض شخصی
personal motive غرض شخصی
personal right حقوق شخصی
personal requirment احتیاجات شخصی
private property دارایی شخصی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com