Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
to venture on an objection
باجرات اعتراض به کسی کردن
Other Matches
to a an under taking
باجرات بکاری مبادرت کردن
protests
اعتراض اعتراض کردن
protested
اعتراض اعتراض کردن
protesting
اعتراض اعتراض کردن
protest
اعتراض اعتراض کردن
challenge
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
gamy
باجرات
full hearted
باجرات
great hearted
باجرات
courageous
باجرات
spirited
سرزنده باجرات
hold up
<idiom>
باجرات باقی ماندن
adventurously
باجرات مخاطره طلبی
protestingly
بطور اعتراض ازروی اعتراض
to a in
باجرات وبابیم مخاطره به جایی داخل شدن
indirect objects
اعتراض کردن
impugns
اعتراض کردن
obtest
اعتراض کردن
fulminate
اعتراض کردن
to e. a protest
اعتراض کردن
protest
اعتراض کردن
protested
اعتراض کردن
take exception to
اعتراض کردن به
fussed
اعتراض کردن
except
اعتراض کردن
fussing
اعتراض کردن
exept
اعتراض کردن
squawks
اعتراض کردن
fuss
اعتراض کردن
squawked
اعتراض کردن
protests
اعتراض کردن
protesting
اعتراض کردن
contest
اعتراض کردن
squawk
اعتراض کردن
direct objects
اعتراض کردن
contested
اعتراض کردن
object
اعتراض کردن
fusses
اعتراض کردن
impugn
اعتراض کردن
to enter a protest
اعتراض کردن
impugned
اعتراض کردن
to a on or upon
اعتراض کردن بر
objecting
اعتراض کردن
impugning
اعتراض کردن
appose
اعتراض کردن
objects
اعتراض کردن
contests
اعتراض کردن
contesting
اعتراض کردن
fulminated
اعتراض کردن
objected
اعتراض کردن
fulminates
اعتراض کردن
condemnation
محکوم کردن اعتراض
condemnations
محکوم کردن اعتراض
to cry shame upon
اعتراض سخت بر...کردن
objects
کالا اعتراض کردن
direct objects
کالا اعتراض کردن
indirect objects
کالا اعتراض کردن
objected
کالا اعتراض کردن
to take exception to anything
به چیزی اعتراض کردن
object
کالا اعتراض کردن
to protest against something
به چیزی اعتراض کردن
objecting
کالا اعتراض کردن
put one's foot down
<idiom>
با تمام وجود اعتراض کردن
animadvert
اعتراض کردن متوجه شدن
to plead against a decision
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
litigates
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
fin de non recevoir
رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
litigating
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
condemns
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemning
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemn
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
power of reservation
حق اعتراض
exceptions
اعتراض
impeachment
اعتراض
protests
اعتراض
exception
اعتراض
condemnations
اعتراض
impugnment
اعتراض
challenged
اعتراض
protestations
اعتراض
protest
اعتراض
challenges
اعتراض
impugnation
اعتراض
protestation
اعتراض
protested
اعتراض
objection
اعتراض
remonstrance
اعتراض
animadversion
اعتراض
challenge
اعتراض
contestation
اعتراض
objections
اعتراض
condemnation
اعتراض
protesting
اعتراض
controvertible
قابل اعتراض
objected
اعتراض داشتن
condemnable
قابل اعتراض
disputable
اعتراض پذیر
challengeable
قابل اعتراض
contests
اعتراض داشتن بر
demurrer
اعتراض کننده
unlikely
قابل اعتراض
defiance
مقاومت اعتراض
unobjectionable
اعتراض ناپذیر
objectors
اعتراض کننده
objecting
اعتراض داشتن
contestable
قابل اعتراض
objects
اعتراض داشتن
bill of exception
اعتراض نامه
kicker
اعتراض کننده
remonstrance
تعرض اعتراض
indirect objects
اعتراض داشتن
protested
اعتراض رسمی
direct objects
اعتراض داشتن
contested
اعتراض داشتن بر
protests
اعتراض رسمی
protest for non acceptance
اعتراض نکول
contest
اعتراض داشتن بر
exceptionable
اعتراض پذیر
objectionable
قابل اعتراض
protesting
اعتراض رسمی
contesting
اعتراض داشتن بر
demurrable
اعتراض پذیر
impugnable
قابل اعتراض
objector
اعتراض کننده
implicit
بلا اعتراض
unquestionable
غیرقابل اعتراض
demurrant
اعتراض کننده
unquestioning
غیرقابل اعتراض
object
اعتراض داشتن
protest
اعتراض رسمی
objectionably
بطور قابل اعتراض
impugning
مورد اعتراض قراردادن
retour sans protet
اعاده بدون اعتراض
And exactly what do you mean by that ?
مقصود ؟( درمقام اعتراض )
adhominem
حمله یا اعتراض به اشخاص
confrontational
رفتار همراهبا اعتراض
impugn
مورد اعتراض قراردادن
impugned
مورد اعتراض قراردادن
impugns
مورد اعتراض قراردادن
implicit obedience
فرمانبرداری بدون اعتراض
disputability
قابل اعتراض بودن
demurrer
اعتراض بصلاحیت دادگاه
Whoever else that may object .
هر کس دیگه که اعتراض کند
impugning
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugned
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugns
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugn
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contested
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
protests
اعتراض به رای داور کشتی
protested
اعتراض به رای داور کشتی
contest
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
loud-mouthed
اهل جیغ و داد و اعتراض
protest
اعتراض به رای داور کشتی
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
The people protested vocally.
صدای مردم درآمد ( اعتراض )
protesting
اعتراض به رای داور کشتی
contesting
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contests
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
questioned
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
I take exception to the tone of your remarks.
من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
question
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questions
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
I strongly protest against such allegations!
من به شدت به این گونه اتهامات اعتراض می کنم!
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments)
این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
hoots
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooting
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooted
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
. Why,what was the harm?
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
hoot
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
protest flag
پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
silence gives consent
سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
his conduct is object
رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
provisional frame
ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
retour sans protet
اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com