Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
English
Persian
crane
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
craned
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
cranes
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
craning
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
Other Matches
touted
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
tout
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touts
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
to put forth
بلند کردن نمایش دادن
pedestals
بلند کردن ترفیع دادن
pedestal
بلند کردن ترفیع دادن
lever
اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
levers
اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
twinkled
برق زدن یاتکان تکان خوردن
twinkle
برق زدن یاتکان تکان خوردن
twinkles
برق زدن یاتکان تکان خوردن
perching
درجای بلند قرار دادن
perch
درجای بلند قرار دادن
platform
درجای بلند قرار دادن
perched
درجای بلند قرار دادن
platforms
درجای بلند قرار دادن
perches
درجای بلند قرار دادن
clackvalve
دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
dirndl
نوعی دامن بلند با کمر بلند
hoists
بلند کردن
heightens
بلند کردن
lift
بلند کردن
exalting
بلند کردن
heist
بلند کردن
hoist
بلند کردن
erected
بلند کردن
lifting
بلند کردن
hoisted
بلند کردن
to kick up
با پا بلند کردن
walk off with
بلند کردن
erects
بلند کردن
heave
بلند کردن
heaved
بلند کردن
heists
بلند کردن
exalt
بلند کردن
erect
بلند کردن
throw up
بلند کردن
elevates
بلند کردن
to throw up
بلند کردن
elevating
بلند کردن
exalts
بلند کردن
erecting
بلند کردن
elevate
بلند کردن
lifted
بلند کردن
heightening
بلند کردن
lifts
بلند کردن
heightened
بلند کردن
upraise
بلند کردن
heighten
بلند کردن
lift fire
بلند کردن اتش
turn down
<idiom>
کم کردن صدای بلند
craning
وسیله بلند کردن
crane
وسیله بلند کردن
chairlift
سردست بلند کردن
hoist
وسیله بلند کردن
steal
بلند کردن چیزی
steals
بلند کردن چیزی
craned
وسیله بلند کردن
soar
بلند پروازی کردن
soars
بلند پروازی کردن
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
soared
بلند پروازی کردن
hoists
وسیله بلند کردن
chairlifts
سردست بلند کردن
hoisted
وسیله بلند کردن
cranes
وسیله بلند کردن
bank
کپه کردن بلند شدن
to make a dust
گردو خاک بلند کردن
raise a dust
گرد و خاک بلند کردن
harangues
باصدای بلند نطق کردن
harangue
باصدای بلند نطق کردن
harangued
باصدای بلند نطق کردن
banks
کپه کردن بلند شدن
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
haranguing
باصدای بلند نطق کردن
vociferate
با صدای بلند ادا کردن
hoist
بلند کردن وسایل سنگین
hoisted
بلند کردن وسایل سنگین
hoists
بلند کردن وسایل سنگین
shoplifting
بلند کردن جنس از مغازه
long ball
[شوت کردن بلند توپ]
[فوتبال]
lifted
بلند کردن شریک رقص اززمین
to pick up women
<idiom>
دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
lifts
بلند کردن شریک رقص اززمین
bite off more than one can chew
<idiom>
با یک دست چندتا هندوانه بلند کردن
lifting
بلند کردن شریک رقص اززمین
ululate
باصدای بلند ناله وزاری کردن
lay hands one someone
دست روی کسی بلند کردن
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
jabs
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
To vacate a house.
خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
jabbing
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
forklift
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
jabbed
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
too many irons in the fire
<idiom>
بایک دست چند هندوانه بلند کردن
jab
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to blast something
با صدای خیلی بلند بازی کردن
[آلت موسیقی]
collects
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collecting
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
to go catting
[to look for sexual partners]
<idiom>
رفتن برای دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
toe raise
تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
collect
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
spike
میخ بلند کف کفش فوتبالیست هاوورزشکاران میخ دار کردن میخکوب کردن
poops
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
extend
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
poop
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
to pick up somebody
[to find sexual partners]
بلند کردن کسی
[زنی]
[برای رابطه جنسی]
[اصطلاح روزمره]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
foot pound
مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
monofilament
الیاف تک رشته بلند
[این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
shaggy ugs
فرش های با پرز بلند
[این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
clear
دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clearer
دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clears
دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clearest
دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
pries
بادیلم یا اهرم بلند کردن اهرم
pried
بادیلم یا اهرم بلند کردن اهرم
pry
بادیلم یا اهرم بلند کردن اهرم
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
sag
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sagged
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sags
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
design
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
corn-effect
ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
lay
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicate
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receive
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicating
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
out lawry
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
predicates
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receives
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
lays
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicated
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
anneal
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
pay
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
paying
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
leaders
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leader
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
antilift device
ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
to adjust
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
introducing
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
designating
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
introduced
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designate
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
hire
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
connects
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connect
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
introduce
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introduces
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
hiring
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
mounts
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mount
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
hires
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
propagating
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
statement
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
propagates
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com