Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (11 milliseconds)
English
Persian
capitalised
باحروف درشت نوشتن
capitalises
باحروف درشت نوشتن
capitalising
باحروف درشت نوشتن
capitalize
باحروف درشت نوشتن
capitalized
باحروف درشت نوشتن
capitalizes
باحروف درشت نوشتن
capitalizing
باحروف درشت نوشتن
Other Matches
letters
باحروف نوشتن باحروف علامت گذاشتن اجازه دهنده
letter
باحروف نوشتن باحروف علامت گذاشتن اجازه دهنده
alphabetize
به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
engross
درشت نوشتن
lettering
علامت گذاری باحروف
photodigital memory
سیستم حافظه کامپیوتری که از لیزر برای نوشتن داده روی فیلم ای که بعدا چندین بار قابل خواندن است ولی نه نوشتن استفاده میکند. WORM نیز گفته میشود. حافظه نوشتن یک بار
rubric
عنوانی که باحروف قرمز نوشته یا چاپ شده باشد
rubrics
عنوانی که باحروف قرمز نوشته یا چاپ شده باشد
scrawls
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawl
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawling
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
write protect
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
close up view
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
encipher
برمز نوشتن رمز نوشتن
to a. letter
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
DVD
درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن , پاک کردن و نوشتن مجدد داده روی دیسک DVD میدهد
erasable
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
he dose not know how to write
نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
grossed
درشت
tibias
درشت نی
tibia
درشت نی
grained
درشت
coarse grained
درشت
gross
درشت
gruff
درشت
harshest
درشت
sturdier
درشت
sturdiest
درشت
sturdy
درشت
macro generator
درشت زا
grossing
درشت
macrosomatic
درشت تن
coarsest
درشت
coarser
درشت
magnifier
درشت کن
majuscular
درشت
coarse
درشت
of a coarse fibre
نخ درشت
harsh
درشت
harsher
درشت
shank
درشت نی
rough hewn
درشت
rough-hewn
درشت
jumbos
درشت
jumbo
درشت
roughest
درشت
macro
درشت
rough
درشت
crass
درشت
abrupt
درشت
grossest
درشت
coarse fibred
نخ درشت
grosser
درشت
grosses
درشت
shin bone
درشت نی
hulking
درشت
largeof limb
درشت اندام
macro
درشت دستور
gross
درشت بافت
kerria
برگ درشت
humble bee
زنبور درشت
grossest
درشت بافت
grossed
درشت بافت
macro instruction
درشت دستور
macro instruction
درشت دستورالعمل
macro library
درشت کتابخانه
macro processor
درشت پردازشگر
macrocode
درشت برنامه
macrocode
دستورالعملهای درشت
macrocycle
درشت حلقه
macro call
درشت فراخوان
lump
تکه درشت
larger
درشت لبریز
macro declaration
درشت اعلان
brutish
بی شعور درشت
grossing
درشت بافت
macro definition
درشت تعریف
largest
درشت لبریز
grosses
درشت بافت
large
درشت لبریز
grosser
درشت بافت
macro difinition
درشت تعریف
macro assembler
درشت همگزار
lumps
تکه درشت
lumped
تکه درشت
macro assembler
درشت همگذار
text hand
دستخط درشت
kersey
شال درشت
grained
درشت باف
gritted
ماسه درشت
gritting
ماسه درشت
magnifications
درشت نمایی
magnification
درشت نمایی
boldfacing
درشت نمایی
boldface
حرف درشت
bumble bee
زنبور درشت
snowberry
اقطی گل درشت
hulking
درشت استخوان
rudas
درشت گنده
grit
ماسه درشت
chesty
درشت پستان
magnified
درشت کردن
rough
درشت ناهموار
magnifies
درشت کردن
magnify
درشت کردن
roughest
درشت ناهموار
magnifying
درشت کردن
grits
ارد درشت
rough spoken
درشت سخن
coarse gravel
شن درشت دانه
grumpish
ترشرو درشت
magnifier
درشت نما
rappee
انفیه درشت
macroscopic
درشت نمود
megalopsis
درشت بینی
megalopsia
درشت بینی
macropsia
درشت بینی
exaggerated stereoscopy
درشت نما
macroinstruction
درشت دستور
gaint molecule
درشت مولکول
majuscule
حرف درشت
macromolecule
درشت مولکول
cobnut
فندق درشت
costard
سیب درشت
showers
درشت باران
showering
درشت باران
showered
درشت باران
shower
درشت باران
crus
درشت نی ساق
macrograph
خط و تصویر درشت
macrography
درشت نویسی
buckshot
ساچمه درشت
gross motor skills
مهارتهای حرکتی درشت
jack plane
رنده درشت تراش
grit
درشت ماسه سنگ
gritted
درشت ماسه سنگ
gritting
درشت ماسه سنگ
bigaroon
یک جور گیلاس درشت
boldface
یکنوع حرف درشت
coarse sieve
غربال سوراخ درشت
macromolecular chemistry
شیمی درشت مولکول
demerara sugar
شکر زرد و درشت
macroprogramming
درشت برنامه نویسی
wolf hound
تازی درشت اندام
was grinted in large t.
با حروف درشت چاب
macrosplanchnic build
هیکل درشت تنه
vespid
زنبور درشت و سرخ
magnification factor
عامل درشت نمایی
of a coarse fibre
درشت بافت زمخت
positional macro
درشت دستور مرتبهای
capital
حرف درشت پایتخت
macrocyclic musks
مشکهای درشت حلقهای
macrocyclic effect
اثر درشت حلقهای
lateral magnifying power
درشت نمایی جانبی
lunker
نوعی ماهی درشت
rip saw
اره دندانه درشت
macro
کلان درشت دستور
macroptic hallucination
توهم درشت بینی
macro expansion
بسط درشت دستور
crepe paper
کاغذ الیاف درشت
coarse aggregate
مصالح درشت دانه
roughhew
درشت بریدن طرح کردن
stickup initial
حرف درشت اول پاراگراف
coarse aggregate
مصالح دانه بندی درشت
rough hew
درشت بریدن طرح کردن
Do not entrust great affairs to the small.
<proverb>
به خردان مفرماى کار درشت .
magnification
بزرگ سازی درشت نمایی
magnifications
بزرگ سازی درشت نمایی
tortricid
پروانه بید درشت اندام
tortricidae
پروانه بید درشت اندام
runts
کبوتر خانگی درشت کوتوله
runt
کبوتر خانگی درشت کوتوله
granular snow
برف سفت با دانههای درشت
tortrix
پروانه بید درشت اندام
magnifier
ذره بین درشت نما
marrow bean
لوبیای تخم درشت باغی
magnifcation
درشت سازی ستایش زیاد
macroprogramming
برنامه نویسی با درشت دستورالعمل ها
deep mouthed
دارای صدای درشت و کلفت
keyword macro
درشت دستور کلید واژهای
power
درشت نمایی قدرت دوربین
powered
درشت نمایی قدرت دوربین
mixed mode macro
درشت دستور امیخته باب
cheesecloth
پارچهی پنبهای درشت باف
powering
درشت نمایی قدرت دوربین
cottonade
پارچه نخی درشت باف
powers
درشت نمایی قدرت دوربین
resolution
قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
engrosser
کسیکه اسنادرابخط درشت پاکنویس میکند
cheesecloth
پارچهی درشت باف که در آن پنیر میریختند
corn snow
برفی که دانه بندی درشت دارد
hard as nails
<idiom>
ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
drop cap
حرف درشت اولین کلمه پاراگراف
resolutions
قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
madras
پیراهن درشت باف سفید نخی
tiger moth
پروانه درشت اندام ودراز بال
willet
مرغ ساحلی درشت اندام شبیه لک لک یا ماهیخوار
uncial letters
حروفی که در کتابهای خطی سدههای 8 میلادی بکارمیبردند....بحروف درشت
scrawling
بد نوشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com