English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
self-effacing باحیا افتاده فروتن
Other Matches
squeamish باحیا
maidenly باحیا
modest باحیا
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
low فروتن
humble فروتن
submissive فروتن
duteous فروتن
slighting فروتن
slights فروتن
modest فروتن
meek فروتن
humblest فروتن
slight فروتن
slighter فروتن
slightest فروتن
daft فروتن
dafter فروتن
unassuming فروتن
self abased فروتن
condescending فروتن
slighted فروتن
lowlier فروتن
lowliest فروتن
lowly فروتن
unpretentious فروتن
daftest فروتن
overmodest بیش از حد فروتن
self humiliating فروتن خودشکن
courteous فروتن مودبانه
as meekk as moses بسیار فروتن و بردبار
sobersided فروتن درحال هوشیاری
as meek as a lamb بسیار فروتن و بردبار
venal فروتن رشوه خوار
modest افتاده
fallen افتاده
old hat از مد افتاده
crest fallen افتاده
unassuming افتاده
ripe جا افتاده
low افتاده
riper جا افتاده
ripest جا افتاده
footworn از پا افتاده
whacked از پا افتاده
downfallen افتاده
out of date از مد افتاده
elliptic افتاده
mellow جا افتاده
flagging افتاده
archaic <adj.> از مد افتاده
whacked <adj.> از پا افتاده
the meshes of a sieve mesh در هم افتاده
old fashioned از مد افتاده
mellowed جا افتاده
mellowing جا افتاده
mellows جا افتاده
meek افتاده
lame ducks از کار افتاده
unassertive افتاده حال
compromised به خطر افتاده
back rent اجاره پس افتاده
backrent اجارهء پس افتاده
lame duck از کار افتاده
unregarded ازقلم افتاده
arrear بدهی پس افتاده
proleptic پیش افتاده
compromised در خطراکتشاف افتاده
out-of-date <idiom> از مد افتاده (دمد)
remotely دور افتاده
short of breath از نفس افتاده
hors de combat از کار افتاده
installed از کار افتاده
protrudent بیرون افتاده
short winded از نفس افتاده
outland دور افتاده
out of order از کار افتاده
mity کزم افتاده
with fingers interlocked با انگشتان در هم افتاده
long face لب و لوچه افتاده
old hat پیش پا افتاده
copybook پیشپا افتاده
jugate روی هم افتاده
in register روی هم افتاده
impassionate بهوس افتاده
hanging gale اجاره پس افتاده
noneffective از کار افتاده
dowm از کار افتاده
winded از نفس افتاده
cyma recta موجی افتاده
obvolute رویهم افتاده
nutant پایین افتاده
tatty پیش پا افتاده
decurrent پایین افتاده
not operationally ready از کار افتاده
deferred credits درامد پس افتاده
demimonde عقب افتاده
he fell prone دمر افتاده
deadlines از کار افتاده
outstanding عقب افتاده
outstandingly عقب افتاده
prostrates بخاک افتاده
overlapping رویهم افتاده
overlapping روی هم افتاده گی
slack جای افتاده یا شل
lowliest صغیر افتاده
outlying دور افتاده
retarded عقب افتاده
slackest جای افتاده یا شل
back بدهی پس افتاده
ordinary پیش پا افتاده
deadline از کار افتاده
prostrate بخاک افتاده
trite پیش پا افتاده
prostrated بخاک افتاده
prostrating بخاک افتاده
obsolete ازکار افتاده
deferred عقب افتاده
recluse دور افتاده
recluses دور افتاده
backs بدهی پس افتاده
slacks جای افتاده یا شل
commonplace پیش پا افتاده
meshed درهم جا افتاده
banal پیش پا افتاده
backwards عقب افتاده
delayed به تاخیر افتاده
seedy از کار افتاده
lowlier صغیر افتاده
lowly صغیر افتاده
occurred <past-p.> اتفاق افتاده
delayed عقب افتاده
happened <past-p.> اتفاق افتاده
backward عقب افتاده
slothful دیرپای عقب افتاده
leading current شدت پیش افتاده
outfield مزرعه دور افتاده
stalled tank تانک از کار افتاده
interjacent میانی در میان افتاده
inferior ovary تخمدان پایین افتاده
seared خشکیده از کار افتاده
to have bad luck <idiom> از اسب افتاده بودن
serotine عقب افتاده دیر رس
to be out of luck <idiom> از اسب افتاده بودن
remote site محل دور افتاده
out of gear ازدنده بیرون افتاده
sears خشکیده از کار افتاده
inferior calyx کاسه پایین افتاده
sear خشکیده از کار افتاده
well-worn پیش پا افتاده معمولی
arrear دین عقب افتاده
allopatric جداگانه اتفاق افتاده
outpost پاسگاه دور افتاده
pulled شکسته شده افتاده
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
Underdeveloped ( backward) countries . کشورهای عقب افتاده
outposts پاسگاه دور افتاده
The coin is at the bottom of the pond . سکه افتاده کف حوض
arrears بدهیهای عقب افتاده
outback جای دور افتاده
back pay حقوق عقب افتاده
well worn پیش پا افتاده معمولی
back rent کرایه عقب افتاده
seedy بتخم افتاده مندرس
logjam کارهای عقب افتاده
evader دور افتاده از یکان
quotidian روزمره پیش پا افتاده
defeature از شکل افتاده گی بیقوارگی
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
My rent has been postponed. اجاره ام عقب افتاده است
a quiet backwater محل آرام و عقب افتاده
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
My name has been left out . اسم من از قلم افتاده است
The show has been postponed. نمایش عقب افتاده است
The first line is left out. سطر اول جا افتاده است
a rural backwater محل روستایی عقب افتاده
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
unfrequented دور افتاده تکرار نشدنی
bay چه قبل اتفاق افتاده است
podunk شهر کوچک ودور افتاده
dead mines مینهای بی اثر و از کار افتاده
retard بتعویق انداختن عقب افتاده
retarding بتعویق انداختن عقب افتاده
platitudinous تکراری و پیش پا افتاده کردن
toddler کودک تازه براه افتاده
islet جای پرت ودور افتاده
islets جای پرت ودور افتاده
impassioned تهییج شده بهوس افتاده
toddle کودک تازه براه افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
deadlined equipment لوازم و تجهیزات از کار افتاده
demode ازمد افتاده کهنه شده
toddlers کودک تازه براه افتاده
orphan جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned جدا افتاده در صفحه اخر
orphans جدا افتاده در صفحه اخر
advanced ترقی کرده پیش افتاده
down میله افتاده واخراج توپزن
toddles کودک تازه براه افتاده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com