Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
to wheeze out
باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
Other Matches
brooch
گل سینه باسنجاق سینه مزین کردن باسنجاق اراستن
brooches
گل سینه باسنجاق سینه مزین کردن باسنجاق اراستن
bow wave
موجی که از سینه کشتی تولید میشود موج سینه
hemmed
سینه صاف کردن
hem
سینه صاف کردن
hems
سینه صاف کردن
hemming
سینه صاف کردن
To clear ones throat.
سینه ( گلوی ) خود را صاف کردن
plegaphonia
گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
sass
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
greets
درود گفتن تبریک گفتن
greet
درود گفتن تبریک گفتن
greeted
درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a
اری گفتن بله گفتن
spear
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
speared
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
spearing
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
spears
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
complement
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complements
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rants
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complementing
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranting
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranten
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
declaring
افهار کردن گفتن
declare
افهار کردن گفتن
come out with
<idiom>
بیان کردن ،گفتن
declares
افهار کردن گفتن
turn thumbs down
<idiom>
رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
have it
<idiom>
گفتن ،ادعا کردن
hallucinated
هذیان گفتن اشتباه کردن
enunciating
اعلام کردن صریحا گفتن
hallucinate
هذیان گفتن اشتباه کردن
rumored
شایعه گفتن و یا پخش کردن
cite
اتخاذ سند کردن گفتن
lectured
سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumors
شایعه گفتن و یا پخش کردن
iterate
دوباره گفتن بازگو کردن
hallucinates
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinating
هذیان گفتن اشتباه کردن
cites
اتخاذ سند کردن گفتن
abdicated
تفویض کردن ترک گفتن
cited
اتخاذ سند کردن گفتن
enunciate
اعلام کردن صریحا گفتن
gratulate
تبریک گفتن سلام کردن
enunciated
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates
اعلام کردن صریحا گفتن
rumour
شایعه گفتن و یا پخش کردن
lecture
سخنرانی کردن خطابه گفتن
tongues
گفتن دارای زبانه کردن
lecturing
سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumours
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumor
شایعه گفتن و یا پخش کردن
welcoming
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
citing
اتخاذ سند کردن گفتن
welcomes
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
abdicating
تفویض کردن ترک گفتن
welcomed
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
abdicate
تفویض کردن ترک گفتن
rumoured
شایعه گفتن و یا پخش کردن
enouce
بیان کردن بصراحت گفتن
lectures
سخنرانی کردن خطابه گفتن
abdicates
تفویض کردن ترک گفتن
welcome
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
affirming
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
droned
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirmed
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
Easier said than done .
<proverb>
گفتن سهل تر از عمل کردن است .
drone
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droning
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirms
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
drones
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
jaber
وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
to mince matters
از گفتن راستی فرو گذار کردن
to speak one's mind
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to be rude to any one
به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
taunted
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
sputters
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
dogmatize
امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
end on
سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
redbreast
پرنده سینه سرخ سینه سرخ
to talk in a whisper
بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
says
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
سخن گفتن صحبت کردن سخن
chest to chest
سینه به سینه
busting
سینه
pulmonory
سل سینه
bows
سینه
busted
سینه
bowing
سینه
busts
سینه
bowed
سینه
bow
سینه
white steaming light
سینه
mandrel or dril
سینه
breast
سینه
breasts
سینه
ball flower
گل سینه
bust
سینه
forecastle
سینه
heart
سینه
thoraxes
سینه
hearts
سینه
thorax
سینه
end on
سینه به سینه
bosom
سینه
thoraces
سینه
petto
سینه
bosoms
سینه
chest trap
استوپ سینه
with folded arms
دست به سینه
pulmonitis
سینه پهلو
forwarded
به سمت سینه
gasoem
قفسه سینه
lumber's line
خط سینه ناو
lungwort
سینه دارو
pneumonic
سینه پهلویی
poitrel
سینه بند
lubber's line
نشانگر سینه
forward
به سمت سینه
faces
سینه کار
chemisette
پیش سینه
rib cage
قفسه سینه
rib-cage
قفسه سینه
rib-cages
قفسه سینه
crawl
سینه خیز
bosom
پیش سینه
kist
قفسه سینه
underfoot
زیر سینه
face
سینه کار
Union Jack
پرچم سینه
Union Jacks
پرچم سینه
thoraces
قفسه سینه
scatter pin
سنجاق سینه
line of attack
سینه شمشیرباز
foresail
بادبان سینه
brooches
سنجاق سینه
brooch
سنجاق سینه
bullring
چشمی سینه
bullring
حلقه سینه
bullrings
چشمی سینه
preening
سنجاق سینه
preened
سنجاق سینه
bullrings
حلقه سینه
preen
سنجاق سینه
breastplate
زره سینه
breastplates
زره سینه
preens
سنجاق سینه
forward spring
اسپرینگ سینه
stomacher
سینه بند
thoraxes
قفسه سینه
breast bone
استخوان سینه
compass plane
رنده سینه
thorax
قفسه سینه
bowman
ملوان سینه
quartering wind
باد سینه
pigeon breast
سینه کفتری
commission pennant
پرچم سینه
pectoralgia
سینه درد
bower anchor
لنگر سینه
bow wave
موج سینه
forward turret
توپ سینه
ratite
سینه پهن
bow grace
دفرای سینه
thoracic duct
مجرای سینه
heart burninig
سینه سوز
heart ache
سینه سوزی
head rope
طناب سینه
he beat his breast
او به سینه خودزد
robin
سینه سرخ
napkin
سینه بند
robins
سینه سرخ
dead ahead
درست سینه
sputum
خلط سینه
napkins
سینه بند
chests
قفسه سینه
chest
قفسه سینه
shirt front
پیش سینه
To beat ones breast.
سینه زدن
brisket
سینه انسان
crawlingly
سینه مال
sternalgia
سینه درد
decolletage
سر و سینه راباز
peripeneumony
سینه پهلو
chesty
خوش سینه
thoracic cage
قفسه سینه
chesty
سپر سینه
busty
خوش سر و سینه
bustiest
خوش سر و سینه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com