English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
much rain باران بسیار
Other Matches
rainstorm باد و باران باران شدید
rainsquall باد و باران باران شدید
rainstorms باد و باران باران شدید
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
u.h.f. بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency بسامد بسیار بسیار زیاد
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
state-of-the-art بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
pluvial باران زا
rainy پر باران
drizzles نم نم باران
hydrometeor باران
drizzling نم نم باران
rain proof ضد باران
pluvine باران زا
fine rain باران
rainless بی باران
pluvian باران زا
rain water آب باران
raining باران
drizzle نم نم باران
rain باران
rained باران
drizzled نم نم باران
rainwater اب باران
rains باران
drizzled نرمه باران
orographic rain باران کوهزاد
rain gauge باران سنج
ombrometer باران سنج
ombrology مبحث باران
showers درشت باران
pluviosity باران خیزی
petrel مرغ باران
plenty of rain باران فراوان
plenty of rain باران کافی
pluviometry باران سنجی
pluviometer باران سنج
drizzle نرمه باران
pluvial dendation باران ستردگی
drizzling نرمه باران
pash باران شدید
much rain باران زیاد
mizzle باران ریز
bombard گلوله باران
bombarding گلوله باران
bombards گلوله باران
sleets برف و باران
sleeting برف و باران
sleeted برف و باران
sleet برف و باران
acid rain باران اسیدی
rainstorm طوفان باران
rainstorms طوفان باران
bombardment گلوله باران
bombardments گلوله باران
raindrop قطره باران
sprinkles پوش باران
sprinkled پوش باران
blood rain باران سرخ
killdeer مرغ باران
rain ga باران سنج
pluvimeter باران سنج
hyetometer باران سنج
hydrometer باران سنج
golden rain آتش باران
fine rain باران ریز
fall out باران رادیواکتیو
dotterel مرغ باران
cyclonic rain باران چرخهای
bombarded گلوله باران
catchment باران گیر
raindrops قطره باران
to send down rain باران فرستادن
rainfall index نمایه باران
rainfall recorder باران نگار
rainmaker باران ساز
rainmaking ایجاد باران
rainproof عایق باران
raintight باران ناپذیر
sand blast شن باران کردن
rain cats and dogs <idiom> باران شدید
sprinkle پوش باران
plover مرغ باران
rain shower باران شدید
rain check بلیط باران
storm water overflow سرریز اب باران
udometer باران سنج
rainfall gauge باران سنج
pride of the morning مه یا باران بامداد
rain gage باران سنج
shower درشت باران
drizzles نرمه باران
showered درشت باران
rain laden باران ساز
plovers مرغ باران
showering درشت باران
rainfall area پهنه باران
monsoon باد و باران موسمی
intermittent rain بارش متناوب باران
continuous rain بارش باران دائمی
typhoon توفان همراه با باران
weatherbeaten باد و باران دیده
cannonade گلوله باران کردن
typhoons توفان همراه با باران
too much rain باران بیش از اندازه
totalizer باران سنج دخیرهای
weather moulding سنگی که اب باران راردمیکند
rainfall ریزش باران بارنغگی
rainstorm باران بوام باتوفان
rainstorms باران بوام باتوفان
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> گرگ باران دیده .
Not all clouds bring rain. <proverb> هر ابرى باران نیاورد.
nimbuses وندی به معنای باران زا
nimbus وندی به معنای باران زا
storm sewer لوله فاضلاب اب باران
shoot تیر باران کردن
shoots تیر باران کردن
It was raining hard. باران سختی می با رید
It was raining fast. باران تندی می آمد
slugs گلوله باران کردن
slugged گلوله باران کردن
slug گلوله باران کردن
stager گرگ باران دیده
missiles موشک باران کردن
missile موشک باران کردن
raindrop impressions اثرهای چکه باران
pluviograph باران سنج خودکار
rainsquall باران توام باتوفان
shell off گلوله باران کردن
raindrop imprints اثرهای چکه باران
impluvium حوض باران گیر
isoheyt خط شاخص نقاط هم باران
isohyetal map نقشه خطوط هم باران
rainproof مانع نفوذ باران
killdee یکجور مرغ باران
standard rain gage باران سنج معمولی
monsoons باد و باران موسمی
rain prints اثرهای چکه باران
storm water retention tank منبعهای نگهدارنده اب باران
pitter patter چک چک باران و غیره ضربان
rain gauge station ایستگاه باران سنجی
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
pitter-patter چک چک باران و غیره ضربان
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
rainwash شسته شده بوسیله باران
dripstone سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
drizzly day روزی که باران سیرمی بارد
We were caught in the rain ( rainstorm) . وسط باران گیر کردیم
adjustable leaping weir سر ریز آب باران با تیغه متحرک
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
rainwash شستشوی چیزی بوسیله باران
pratincole سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
parkas نوعی کت برای محافظت از باد و باران
impluvium [حوض باران گیر در روم باستان]
shellproof محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
To stone someone . کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
weatherworn فرسوده در اثر باد و باران وهوا
spraying ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
The rain gutter is blocked up with leaves. برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
sprays ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
weathertight محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
sprayed ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
scat مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
Supposing it rains , what shall you do ? فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
kerb inlet روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
bombardment گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
bombardments گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
shells قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shells بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shell قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
rain box صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
thousand and one بسیار
all- بسیار
beastby بسیار
by far بسیار
abundant بسیار
so mush بسیار
powerfully بسیار
all بسیار
unco بسیار
very little بسیار کم
many بسیار
precious بسیار
overly بسیار
far بسیار
lot بسیار
an abundance of بسیار
desperate بسیار بد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com