English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (9 milliseconds)
English Persian
pluviosity باران خیزی
Other Matches
feracity حاصل خیزی
early rising زود خیزی
to rise with the sun سحر خیزی کردن
to rise with the lark سحر خیزی کردن
practice of early rising مشق یا عادت سحر خیزی
productiveness حاصل خیزی نیروی تولید
rainstorm باد و باران باران شدید
rainsquall باد و باران باران شدید
rainstorms باد و باران باران شدید
fine rain باران
hydrometeor باران
rainwater اب باران
rainless بی باران
rainy پر باران
rains باران
raining باران
rained باران
rain باران
drizzling نم نم باران
drizzled نم نم باران
drizzle نم نم باران
pluvine باران زا
pluvian باران زا
drizzles نم نم باران
rain water آب باران
rain proof ضد باران
pluvial باران زا
pluvial dendation باران ستردگی
rainfall gauge باران سنج
rain laden باران ساز
mizzle باران ریز
pluviometer باران سنج
pluviometry باران سنجی
sand blast شن باران کردن
raintight باران ناپذیر
rain gage باران سنج
rain ga باران سنج
pride of the morning مه یا باران بامداد
rainfall area پهنه باران
blood rain باران سرخ
catchment باران گیر
cyclonic rain باران چرخهای
dotterel مرغ باران
ombrology مبحث باران
much rain باران بسیار
hyetometer باران سنج
pluvimeter باران سنج
rainmaker باران ساز
much rain باران زیاد
rainfall recorder باران نگار
rainfall index نمایه باران
udometer باران سنج
hydrometer باران سنج
ombrometer باران سنج
rain gauge باران سنج
rainproof عایق باران
plenty of rain باران فراوان
petrel مرغ باران
fall out باران رادیواکتیو
pash باران شدید
fine rain باران ریز
orographic rain باران کوهزاد
rainmaking ایجاد باران
golden rain آتش باران
killdeer مرغ باران
sleets برف و باران
sprinkle پوش باران
rain cats and dogs <idiom> باران شدید
sprinkled پوش باران
sprinkles پوش باران
bombard گلوله باران
bombarded گلوله باران
rain shower باران شدید
bombarding گلوله باران
plenty of rain باران کافی
plover مرغ باران
plovers مرغ باران
shower درشت باران
showering درشت باران
showers درشت باران
drizzle نرمه باران
drizzled نرمه باران
drizzles نرمه باران
drizzling نرمه باران
bombards گلوله باران
bombardments گلوله باران
acid rain باران اسیدی
bombardment گلوله باران
to send down rain باران فرستادن
showered درشت باران
sleet برف و باران
rainstorms طوفان باران
sleeted برف و باران
raindrops قطره باران
rainstorm طوفان باران
sleeting برف و باران
raindrop قطره باران
rain check بلیط باران
storm water overflow سرریز اب باران
weatherbeaten باد و باران دیده
rainsquall باران توام باتوفان
storm water retention tank منبعهای نگهدارنده اب باران
raindrop imprints اثرهای چکه باران
raindrop impressions اثرهای چکه باران
stager گرگ باران دیده
standard rain gage باران سنج معمولی
continuous rain بارش باران دائمی
intermittent rain بارش متناوب باران
weather moulding سنگی که اب باران راردمیکند
totalizer باران سنج دخیرهای
It was raining fast. باران تندی می آمد
It was raining hard. باران سختی می با رید
too much rain باران بیش از اندازه
Not all clouds bring rain. <proverb> هر ابرى باران نیاورد.
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> گرگ باران دیده .
shell off گلوله باران کردن
storm sewer لوله فاضلاب اب باران
rainproof مانع نفوذ باران
rain prints اثرهای چکه باران
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
rainfall ریزش باران بارنغگی
rainstorm باران بوام باتوفان
typhoon توفان همراه با باران
monsoons باد و باران موسمی
shoot تیر باران کردن
slugs گلوله باران کردن
missiles موشک باران کردن
nimbus وندی به معنای باران زا
pitter patter چک چک باران و غیره ضربان
pitter-patter چک چک باران و غیره ضربان
slug گلوله باران کردن
slugged گلوله باران کردن
nimbuses وندی به معنای باران زا
rainstorms باران بوام باتوفان
cannonade گلوله باران کردن
pluviograph باران سنج خودکار
killdee یکجور مرغ باران
typhoons توفان همراه با باران
isohyetal map نقشه خطوط هم باران
isoheyt خط شاخص نقاط هم باران
impluvium حوض باران گیر
monsoon باد و باران موسمی
missile موشک باران کردن
shoots تیر باران کردن
rain gauge station ایستگاه باران سنجی
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
rainwash شستشوی چیزی بوسیله باران
adjustable leaping weir سر ریز آب باران با تیغه متحرک
dripstone سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
We were caught in the rain ( rainstorm) . وسط باران گیر کردیم
drizzly day روزی که باران سیرمی بارد
rainwash شسته شده بوسیله باران
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
To stone someone . کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
weatherworn فرسوده در اثر باد و باران وهوا
parkas نوعی کت برای محافظت از باد و باران
pratincole سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
impluvium [حوض باران گیر در روم باستان]
shellproof محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
spray ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spraying ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
The rain gutter is blocked up with leaves. برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
sprays ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
weathertight محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
scat مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
Supposing it rains , what shall you do ? فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
bombardment گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
bombardments گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
kerb inlet روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
shelling بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shells بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shells قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
rain box صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
golden rain یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
procellarian وابسته به جنس مرغ طوفان یا مرغ باران
bombard بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarded بمباران کردن گلوله باران کردن
bombards بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarding بمباران کردن گلوله باران کردن
bombing بمباران کردن گلوله باران کردن
the rain pelted down باران شرق شرق باریدن
splash proof enclosure حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com