English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 198 (9 milliseconds)
English Persian
fall out باران رادیواکتیو
Other Matches
rainstorm باد و باران باران شدید
rainsquall باد و باران باران شدید
rainstorms باد و باران باران شدید
radio active رادیواکتیو
radioactive رادیواکتیو
radioactive material مواد رادیواکتیو
radioactive rays ذرات رادیواکتیو
actiniferous دارای اکتینیوم یا مادهء رادیواکتیو
radiac کشف اشعه رادیواکتیو و اندازه گیری ان
radiacmeter وسیله کشف وتشخیص رادیواکتیو و اندازه گیری ان
half residence time نیمه عمر پایداری عناصرریزش اتمی یا رادیواکتیو
delayed neutrons نوترونهای تابش شده از یک هسته برانگیخته در یک پروسه رادیواکتیو
salted weapon جنگ افزار اتمی که قدرت رادیواکتیو ان تشدید شده باشد
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
hot spots نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
hot spot نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
rainwater اب باران
hydrometeor باران
rainless بی باران
pluvial باران زا
fine rain باران
rainy پر باران
rains باران
raining باران
rained باران
rain باران
drizzles نم نم باران
drizzling نم نم باران
rain proof ضد باران
drizzled نم نم باران
pluvine باران زا
drizzle نم نم باران
rain water آب باران
pluvian باران زا
pash باران شدید
rain laden باران ساز
pluvial dendation باران ستردگی
pluvimeter باران سنج
pluviometer باران سنج
raintight باران ناپذیر
rain gage باران سنج
pride of the morning مه یا باران بامداد
blood rain باران سرخ
killdeer مرغ باران
pluviosity باران خیزی
pluviometry باران سنجی
rainproof عایق باران
plenty of rain باران کافی
plenty of rain باران فراوان
catchment باران گیر
ombrology مبحث باران
much rain باران زیاد
mizzle باران ریز
hydrometer باران سنج
hyetometer باران سنج
rainfall area پهنه باران
rainfall gauge باران سنج
udometer باران سنج
rainfall recorder باران نگار
ombrometer باران سنج
golden rain آتش باران
cyclonic rain باران چرخهای
petrel مرغ باران
dotterel مرغ باران
rainmaking ایجاد باران
rainmaker باران ساز
fine rain باران ریز
orographic rain باران کوهزاد
rain gauge باران سنج
much rain باران بسیار
rainfall index نمایه باران
rain ga باران سنج
rain cats and dogs <idiom> باران شدید
sprinkle پوش باران
sprinkled پوش باران
sprinkles پوش باران
bombard گلوله باران
bombarded گلوله باران
rain shower باران شدید
bombarding گلوله باران
plover مرغ باران
plovers مرغ باران
shower درشت باران
showered درشت باران
showering درشت باران
showers درشت باران
drizzle نرمه باران
drizzled نرمه باران
drizzles نرمه باران
drizzling نرمه باران
bombards گلوله باران
sleets برف و باران
sleet برف و باران
to send down rain باران فرستادن
bombardment گلوله باران
acid rain باران اسیدی
storm water overflow سرریز اب باران
bombardments گلوله باران
raindrops قطره باران
raindrop قطره باران
rainstorms طوفان باران
sand blast شن باران کردن
sleeted برف و باران
sleeting برف و باران
rainstorm طوفان باران
rain check بلیط باران
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
rain prints اثرهای چکه باران
raindrop imprints اثرهای چکه باران
rainsquall باران توام باتوفان
raindrop impressions اثرهای چکه باران
rainproof مانع نفوذ باران
shell off گلوله باران کردن
continuous rain بارش باران دائمی
intermittent rain بارش متناوب باران
weather moulding سنگی که اب باران راردمیکند
It was raining fast. باران تندی می آمد
totalizer باران سنج دخیرهای
It was raining hard. باران سختی می با رید
too much rain باران بیش از اندازه
storm water retention tank منبعهای نگهدارنده اب باران
Not all clouds bring rain. <proverb> هر ابرى باران نیاورد.
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> گرگ باران دیده .
storm sewer لوله فاضلاب اب باران
standard rain gage باران سنج معمولی
stager گرگ باران دیده
weatherbeaten باد و باران دیده
shoot تیر باران کردن
typhoon توفان همراه با باران
monsoons باد و باران موسمی
monsoon باد و باران موسمی
rainfall ریزش باران بارنغگی
rainstorm باران بوام باتوفان
rainstorms باران بوام باتوفان
shoots تیر باران کردن
nimbuses وندی به معنای باران زا
nimbus وندی به معنای باران زا
slugs گلوله باران کردن
slug گلوله باران کردن
pitter-patter چک چک باران و غیره ضربان
pitter patter چک چک باران و غیره ضربان
missiles موشک باران کردن
missile موشک باران کردن
typhoons توفان همراه با باران
slugged گلوله باران کردن
impluvium حوض باران گیر
rain gauge station ایستگاه باران سنجی
isoheyt خط شاخص نقاط هم باران
isohyetal map نقشه خطوط هم باران
pluviograph باران سنج خودکار
killdee یکجور مرغ باران
cannonade گلوله باران کردن
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
We were caught in the rain ( rainstorm) . وسط باران گیر کردیم
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
adjustable leaping weir سر ریز آب باران با تیغه متحرک
rainwash شستشوی چیزی بوسیله باران
rainwash شسته شده بوسیله باران
drizzly day روزی که باران سیرمی بارد
dripstone سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
To stone someone . کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
pratincole سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
parkas نوعی کت برای محافظت از باد و باران
weatherworn فرسوده در اثر باد و باران وهوا
impluvium [حوض باران گیر در روم باستان]
shellproof محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
weathertight محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
spray ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprays ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spraying ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
The rain gutter is blocked up with leaves. برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
Supposing it rains , what shall you do ? فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
scat مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
bombardments گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
bombardment گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
kerb inlet روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
shelling قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shells قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shell قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shells بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
rain box صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
golden rain یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
procellarian وابسته به جنس مرغ طوفان یا مرغ باران
bombing بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarded بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarding بمباران کردن گلوله باران کردن
bombards بمباران کردن گلوله باران کردن
bombard بمباران کردن گلوله باران کردن
the rain pelted down باران شرق شرق باریدن
splash proof enclosure حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com