English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
much rain باران زیاد
Other Matches
rainsquall باد و باران باران شدید
rainstorms باد و باران باران شدید
rainstorm باد و باران باران شدید
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
rainwater اب باران
rain proof ضد باران
rain water آب باران
rainless بی باران
drizzle نم نم باران
drizzled نم نم باران
drizzles نم نم باران
rainy پر باران
drizzling نم نم باران
pluvine باران زا
pluvian باران زا
pluvial باران زا
rained باران
rains باران
raining باران
hydrometeor باران
fine rain باران
rain باران
rain check بلیط باران
cyclonic rain باران چرخهای
rain cats and dogs <idiom> باران شدید
rain shower باران شدید
catchment باران گیر
blood rain باران سرخ
drizzles نرمه باران
much rain باران بسیار
drizzling نرمه باران
showering درشت باران
dotterel مرغ باران
orographic rain باران کوهزاد
shower درشت باران
showered درشت باران
showers درشت باران
drizzle نرمه باران
rain gauge باران سنج
drizzled نرمه باران
ombrology مبحث باران
ombrometer باران سنج
to send down rain باران فرستادن
pash باران شدید
rainfall recorder باران نگار
rainfall index نمایه باران
udometer باران سنج
rainfall gauge باران سنج
rainfall area پهنه باران
rain gage باران سنج
rainstorm طوفان باران
rainstorms طوفان باران
bombardment گلوله باران
bombardments گلوله باران
raindrop قطره باران
raindrops قطره باران
acid rain باران اسیدی
pride of the morning مه یا باران بامداد
sleets برف و باران
sleeting برف و باران
sleeted برف و باران
rainmaker باران ساز
rainmaking ایجاد باران
rainproof عایق باران
petrel مرغ باران
plenty of rain باران فراوان
plenty of rain باران کافی
pluvial dendation باران ستردگی
sprinkle پوش باران
sprinkled پوش باران
sprinkles پوش باران
storm water overflow سرریز اب باران
bombard گلوله باران
bombarded گلوله باران
bombarding گلوله باران
bombards گلوله باران
pluviometer باران سنج
pluviometry باران سنجی
pluviosity باران خیزی
sand blast شن باران کردن
raintight باران ناپذیر
sleet برف و باران
fall out باران رادیواکتیو
hyetometer باران سنج
plover مرغ باران
rain ga باران سنج
pluvimeter باران سنج
fine rain باران ریز
killdeer مرغ باران
hydrometer باران سنج
golden rain آتش باران
mizzle باران ریز
plovers مرغ باران
rain laden باران ساز
rainproof مانع نفوذ باران
rain gauge station ایستگاه باران سنجی
missile موشک باران کردن
It was raining fast. باران تندی می آمد
shell off گلوله باران کردن
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
nimbuses وندی به معنای باران زا
pluviograph باران سنج خودکار
cannonade گلوله باران کردن
raindrop imprints اثرهای چکه باران
It was raining hard. باران سختی می با رید
missiles موشک باران کردن
rainsquall باران توام باتوفان
rain prints اثرهای چکه باران
isohyetal map نقشه خطوط هم باران
raindrop impressions اثرهای چکه باران
nimbus وندی به معنای باران زا
killdee یکجور مرغ باران
intermittent rain بارش متناوب باران
slugs گلوله باران کردن
impluvium حوض باران گیر
weather moulding سنگی که اب باران راردمیکند
typhoons توفان همراه با باران
rainfall ریزش باران بارنغگی
totalizer باران سنج دخیرهای
too much rain باران بیش از اندازه
monsoon باد و باران موسمی
slugged گلوله باران کردن
slug گلوله باران کردن
storm water retention tank منبعهای نگهدارنده اب باران
continuous rain بارش باران دائمی
weatherbeaten باد و باران دیده
typhoon توفان همراه با باران
stager گرگ باران دیده
pitter patter چک چک باران و غیره ضربان
pitter-patter چک چک باران و غیره ضربان
storm sewer لوله فاضلاب اب باران
standard rain gage باران سنج معمولی
monsoons باد و باران موسمی
isoheyt خط شاخص نقاط هم باران
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> گرگ باران دیده .
Not all clouds bring rain. <proverb> هر ابرى باران نیاورد.
rainstorms باران بوام باتوفان
rainstorm باران بوام باتوفان
shoot تیر باران کردن
shoots تیر باران کردن
drizzly day روزی که باران سیرمی بارد
dripstone سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
rainwash شستشوی چیزی بوسیله باران
adjustable leaping weir سر ریز آب باران با تیغه متحرک
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
rainwash شسته شده بوسیله باران
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
We were caught in the rain ( rainstorm) . وسط باران گیر کردیم
impluvium [حوض باران گیر در روم باستان]
pratincole سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
parkas نوعی کت برای محافظت از باد و باران
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
weatherworn فرسوده در اثر باد و باران وهوا
shellproof محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
To stone someone . کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
sprays ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spraying ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
The rain gutter is blocked up with leaves. برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
sprayed ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
weathertight محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
spray ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
scat مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
Supposing it rains , what shall you do ? فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
kerb inlet روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
bombardments گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
bombardment گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
shells قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shells بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shell بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shell قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
rain box صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
golden rain یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
procellarian وابسته به جنس مرغ طوفان یا مرغ باران
bombards بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarding بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarded بمباران کردن گلوله باران کردن
bombard بمباران کردن گلوله باران کردن
bombing بمباران کردن گلوله باران کردن
extensive زیاد
thicker زیاد
heartbreak غم زیاد
much زیاد
plethoric زیاد
fulsome زیاد
great زیاد
thick زیاد
very زیاد
highest زیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com