English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (8 milliseconds)
English Persian
pluvial dendation باران ستردگی
Other Matches
denudation ستردگی
oblieration ستردگی
rainstorms باد و باران باران شدید
rainstorm باد و باران باران شدید
rainsquall باد و باران باران شدید
rain water آب باران
rained باران
rainless بی باران
rain باران
raining باران
fine rain باران
hydrometeor باران
rainwater اب باران
pluvian باران زا
rain proof ضد باران
pluvine باران زا
drizzle نم نم باران
drizzled نم نم باران
pluvial باران زا
drizzles نم نم باران
rainy پر باران
rains باران
drizzling نم نم باران
catchment باران گیر
sleeting برف و باران
blood rain باران سرخ
cyclonic rain باران چرخهای
sleeted برف و باران
rainmaking ایجاد باران
rainproof عایق باران
raintight باران ناپذیر
sleets برف و باران
rainfall area پهنه باران
dotterel مرغ باران
much rain باران بسیار
ombrology مبحث باران
ombrometer باران سنج
rain gauge باران سنج
orographic rain باران کوهزاد
pash باران شدید
petrel مرغ باران
plenty of rain باران فراوان
plenty of rain باران کافی
rain laden باران ساز
pluviometer باران سنج
pluviometry باران سنجی
pluviosity باران خیزی
much rain باران زیاد
mizzle باران ریز
rainmaker باران ساز
fall out باران رادیواکتیو
fine rain باران ریز
rainfall recorder باران نگار
golden rain آتش باران
hydrometer باران سنج
hyetometer باران سنج
pluvimeter باران سنج
rain ga باران سنج
rainfall index نمایه باران
udometer باران سنج
rainfall gauge باران سنج
killdeer مرغ باران
rain gage باران سنج
sprinkle پوش باران
rain cats and dogs <idiom> باران شدید
pride of the morning مه یا باران بامداد
sprinkled پوش باران
sprinkles پوش باران
plovers مرغ باران
bombarded گلوله باران
bombarding گلوله باران
rain shower باران شدید
plover مرغ باران
shower درشت باران
showered درشت باران
showering درشت باران
showers درشت باران
drizzle نرمه باران
drizzled نرمه باران
drizzles نرمه باران
drizzling نرمه باران
bombards گلوله باران
bombard گلوله باران
bombardments گلوله باران
sleet برف و باران
bombardment گلوله باران
sand blast شن باران کردن
raindrop قطره باران
raindrops قطره باران
storm water overflow سرریز اب باران
acid rain باران اسیدی
to send down rain باران فرستادن
rainstorms طوفان باران
rainstorm طوفان باران
rain check بلیط باران
rainsquall باران توام باتوفان
continuous rain بارش باران دائمی
weatherbeaten باد و باران دیده
too much rain باران بیش از اندازه
raindrop imprints اثرهای چکه باران
raindrop impressions اثرهای چکه باران
rain prints اثرهای چکه باران
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
intermittent rain بارش متناوب باران
It was raining fast. باران تندی می آمد
weather moulding سنگی که اب باران راردمیکند
Not all clouds bring rain. <proverb> هر ابرى باران نیاورد.
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> گرگ باران دیده .
totalizer باران سنج دخیرهای
rainproof مانع نفوذ باران
storm water retention tank منبعهای نگهدارنده اب باران
It was raining hard. باران سختی می با رید
standard rain gage باران سنج معمولی
stager گرگ باران دیده
shell off گلوله باران کردن
storm sewer لوله فاضلاب اب باران
shoots تیر باران کردن
typhoon توفان همراه با باران
monsoons باد و باران موسمی
monsoon باد و باران موسمی
rainfall ریزش باران بارنغگی
rainstorm باران بوام باتوفان
rainstorms باران بوام باتوفان
missile موشک باران کردن
nimbuses وندی به معنای باران زا
nimbus وندی به معنای باران زا
slugs گلوله باران کردن
slugged گلوله باران کردن
slug گلوله باران کردن
pitter-patter چک چک باران و غیره ضربان
pitter patter چک چک باران و غیره ضربان
missiles موشک باران کردن
typhoons توفان همراه با باران
pluviograph باران سنج خودکار
shoot تیر باران کردن
isoheyt خط شاخص نقاط هم باران
isohyetal map نقشه خطوط هم باران
rain gauge station ایستگاه باران سنجی
killdee یکجور مرغ باران
impluvium حوض باران گیر
cannonade گلوله باران کردن
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
rainwash شسته شده بوسیله باران
We were caught in the rain ( rainstorm) . وسط باران گیر کردیم
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
adjustable leaping weir سر ریز آب باران با تیغه متحرک
dripstone سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
drizzly day روزی که باران سیرمی بارد
rainwash شستشوی چیزی بوسیله باران
parkas نوعی کت برای محافظت از باد و باران
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
pratincole سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
To stone someone . کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
weatherworn فرسوده در اثر باد و باران وهوا
shellproof محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
impluvium [حوض باران گیر در روم باستان]
spray ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
The rain gutter is blocked up with leaves. برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
sprays ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
weathertight محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
spraying ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
scat مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
Supposing it rains , what shall you do ? فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
bombardments گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
bombardment گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
kerb inlet روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
shelling قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shells قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shell قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shells بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
rain box صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
golden rain یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
procellarian وابسته به جنس مرغ طوفان یا مرغ باران
bombards بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarding بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarded بمباران کردن گلوله باران کردن
bombing بمباران کردن گلوله باران کردن
bombard بمباران کردن گلوله باران کردن
the rain pelted down باران شرق شرق باریدن
splash proof enclosure حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com