English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (8 milliseconds)
English Persian
totalizer باران سنج دخیرهای
Other Matches
rainstorm باد و باران باران شدید
rainsquall باد و باران باران شدید
rainstorms باد و باران باران شدید
rain proof ضد باران
rain water آب باران
raining باران
pluvial باران زا
rained باران
hydrometeor باران
rainwater اب باران
rain باران
pluvian باران زا
pluvine باران زا
rainless بی باران
rains باران
drizzled نم نم باران
drizzles نم نم باران
drizzle نم نم باران
drizzling نم نم باران
fine rain باران
rainy پر باران
hydrometer باران سنج
hyetometer باران سنج
pluvimeter باران سنج
rain ga باران سنج
pride of the morning مه یا باران بامداد
killdeer مرغ باران
cyclonic rain باران چرخهای
blood rain باران سرخ
catchment باران گیر
dotterel مرغ باران
golden rain آتش باران
fall out باران رادیواکتیو
fine rain باران ریز
mizzle باران ریز
much rain باران زیاد
much rain باران بسیار
rainfall index نمایه باران
rainfall recorder باران نگار
rainmaker باران ساز
rainmaking ایجاد باران
rainproof عایق باران
raintight باران ناپذیر
sand blast شن باران کردن
storm water overflow سرریز اب باران
to send down rain باران فرستادن
rain check بلیط باران
rain shower باران شدید
rain cats and dogs <idiom> باران شدید
udometer باران سنج
rainfall gauge باران سنج
ombrology مبحث باران
ombrometer باران سنج
rain gauge باران سنج
orographic rain باران کوهزاد
pash باران شدید
petrel مرغ باران
plenty of rain باران فراوان
plenty of rain باران کافی
pluvial dendation باران ستردگی
pluviometer باران سنج
pluviometry باران سنجی
pluviosity باران خیزی
rain gage باران سنج
rain laden باران ساز
rainfall area پهنه باران
rainstorms طوفان باران
sprinkle پوش باران
showers درشت باران
drizzled نرمه باران
drizzle نرمه باران
shower درشت باران
bombarded گلوله باران
bombardment گلوله باران
drizzles نرمه باران
bombarding گلوله باران
drizzling نرمه باران
rainstorm طوفان باران
bombards گلوله باران
raindrop قطره باران
raindrops قطره باران
acid rain باران اسیدی
bombardments گلوله باران
sprinkles پوش باران
sprinkled پوش باران
plover مرغ باران
plovers مرغ باران
sleets برف و باران
bombard گلوله باران
sleeted برف و باران
showered درشت باران
showering درشت باران
sleeting برف و باران
sleet برف و باران
missiles موشک باران کردن
raindrop imprints اثرهای چکه باران
rainsquall باران توام باتوفان
pitter-patter چک چک باران و غیره ضربان
slugged گلوله باران کردن
rainproof مانع نفوذ باران
slug گلوله باران کردن
pitter patter چک چک باران و غیره ضربان
shell off گلوله باران کردن
standard rain gage باران سنج معمولی
shoots تیر باران کردن
continuous rain بارش باران دائمی
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> گرگ باران دیده .
Not all clouds bring rain. <proverb> هر ابرى باران نیاورد.
slugs گلوله باران کردن
It was raining fast. باران تندی می آمد
intermittent rain بارش متناوب باران
weatherbeaten باد و باران دیده
It was raining hard. باران سختی می با رید
weather moulding سنگی که اب باران راردمیکند
too much rain باران بیش از اندازه
storm water retention tank منبعهای نگهدارنده اب باران
missile موشک باران کردن
storm sewer لوله فاضلاب اب باران
raindrop impressions اثرهای چکه باران
rainfall ریزش باران بارنغگی
isohyetal map نقشه خطوط هم باران
pluviograph باران سنج خودکار
rainstorms باران بوام باتوفان
rainstorm باران بوام باتوفان
nimbuses وندی به معنای باران زا
nimbus وندی به معنای باران زا
typhoon توفان همراه با باران
isoheyt خط شاخص نقاط هم باران
monsoon باد و باران موسمی
cannonade گلوله باران کردن
monsoons باد و باران موسمی
shoot تیر باران کردن
rain prints اثرهای چکه باران
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
rain gauge station ایستگاه باران سنجی
killdee یکجور مرغ باران
stager گرگ باران دیده
typhoons توفان همراه با باران
impluvium حوض باران گیر
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
We were caught in the rain ( rainstorm) . وسط باران گیر کردیم
dripstone سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
drizzly day روزی که باران سیرمی بارد
rainwash شسته شده بوسیله باران
rainwash شستشوی چیزی بوسیله باران
adjustable leaping weir سر ریز آب باران با تیغه متحرک
impluvium [حوض باران گیر در روم باستان]
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
To stone someone . کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
weatherworn فرسوده در اثر باد و باران وهوا
shellproof محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
pratincole سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
parkas نوعی کت برای محافظت از باد و باران
The rain gutter is blocked up with leaves. برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
spray ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spraying ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprays ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
weathertight محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
scat مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
Supposing it rains , what shall you do ? فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
bombardments گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
bombardment گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
kerb inlet روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
shells قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shells بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
rain box صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
golden rain یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
procellarian وابسته به جنس مرغ طوفان یا مرغ باران
bombarded بمباران کردن گلوله باران کردن
bombards بمباران کردن گلوله باران کردن
bombard بمباران کردن گلوله باران کردن
bombing بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarding بمباران کردن گلوله باران کردن
the rain pelted down باران شرق شرق باریدن
splash proof enclosure حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com