Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
outside porter
باربری که بنه مسافران را ازایستگاه راه اهن بیرون میبرد
Other Matches
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
guide book
راهنمای مسافران
guidebooks
کتاب راهنمای مسافران
guidebook
کتاب راهنمای مسافران
The airplane disgorged its passengers.
هواپیما مسافران را خالی کرد.
light come light g
میبرد
nepenthes
دارویی که غم را از بین میبرد
it is a strain on one's energy
خیلی زور میبرد
purse bearer
کسیکه کیف مهربزرگ را میبرد
he leads a miserable life
زندگی نحسی بسر میبرد
halvers
کسی که نیم سهم میبرد
sadist
کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
malapropian
کسیکه لغات را غلط بکار میبرد
gainer
کسیکه سود میبرد استفاده کننده
sadistically
کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
sadistic
کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
material handling bridge
پل باربری
freight
باربری
porterage
باربری
hoist line
کابلی که بدنه اسکریپر را بالاو پایین میبرد
Schadenfreude
لذتی که شخصی از رنج کشیدن دیگران میبرد
ricksha
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaws
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaw
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
handing charge
هزینه باربری
goods trains
قطار باربری
goods train
قطار باربری
slings
حلقه باربری
sling
حلقه باربری
truckline
سرویس باربری
slinging
حلقه باربری
porterage
مخارج باربری
portage
مخارج باربری
load capacity
فرفیت باربری
load carring capacity
فرفیت باربری
airfreight
باربری هوایی
cartage
باربری باگاری
beast of burden
حیوان باربری
burthen
باربری برگردان
carriage costs
هزینه باربری
carrying vessel
کشتی باربری
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
ferrybridge
کشتی ای که قطار راه اهن راازروی رودخانه یاخلیج میبرد
attack cargo ship
ناو باربری تهاجمی
end
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
sadism
نوعی انحراف جنسی که شخص در اثر ان از ازار دادن لذت میبرد
ends
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ended
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
california bearing ratio
توان باربری نسبی کالیفرنیا
truck
واگن روباز چرخ باربری
trucked
واگن روباز چرخ باربری
trucking
واگن روباز چرخ باربری
trucks
واگن روباز چرخ باربری
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
The Pied Piper of Hamelin
نی نواز هاملن
[با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
broad shoulders
نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
The Pied Piper of Hamelin
فلوت زن رنگارنگ هاملن
[با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
deck department
قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
dead carriage
کرایه باربری جهت فرفیت استفاده نشده
freight tonne
فرفیت باربری به واحد تن محاسبه نرخ حمل براساس تن
limit state of failure
حالت حدی که برای ان حداکثرفرفیت باربری حاصل شده باشد
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
carriages
بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriage
بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
easy come, easy go
<idiom>
باد آورده را باد میبرد
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
cadging
محکم کردن باربری کردن
cadges
محکم کردن باربری کردن
cadged
محکم کردن باربری کردن
cadge
محکم کردن باربری کردن
railroad tranportation
بارکشی راه اهن باربری راه اهن
bakkat
به بیرون
efferent
بیرون بر
forth of
بیرون از
extra terrestrial
بیرون از
without
بیرون از
outward bound
بیرون رو
off the track
بیرون
out door
بیرون
out-of-
بیرون از
without
بیرون
abroad
بیرون
outside appearance
بیرون
out of
بیرون از
outside
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
out
بیرون از
out
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
outwith
[Scotish E]
<adv.>
بیرون
[از]
away
بیرون
from outside
از بیرون
[از]
out
<adv.>
به بیرون
externals
بیرون
forth
بیرون از
outsides
بیرون
out
<adv.>
بیرون
outdoor
بیرون
external
بیرون
from out of town
از بیرون
[از]
away
بیرون از
from the outside
از بیرون
outed
بیرون از
outside
بیرون
out-
بیرون از
extrauterine
بیرون زهدانی
bear out
بیرون دادن
egestion
بیرون ریزی
deferent
بیرون برنده
out
<adv.>
به طرف بیرون
beyond d.
بیرون از حدوصف
beyond one's vision
بیرون ازحدبینایی
extra physical
بیرون ازقواعدطبیعی
bring off
بیرون بردن
draw out
بیرون کشیدن از
exhalant
بیرون دهنده
excommunicative
بیرون کننده
eliminable
بیرون کردنی
ejector
بیرون انداز
ejector
بیرون کننده
ejection
بیرون اندازی
ejection
بیرون رانی
exhalent
بیرون دهنده
ejaculatory
بیرون اندازنده
expulse
بیرون انداختن
expulse
بیرون دادن
exsert
بیرون دادن
exserted
بیرون امده
efferent
رگ بیرون بر وابران
extra cosmical
بیرون ازگیتی
extra cranial
بیرون ازجمجمه
extra cranial
ازجمجمه بیرون
excurrent
بیرون ریزنده
to expel
[from]
بیرون راندن
[از]
extrudes
بیرون امدن
extrudes
بیرون کشیدن
extruding
بیرون انداختن
extruding
بیرون امدن
extruding
بیرون کشیدن
vent
بیرون ریختن
effuse
بیرون ریختن از
vent
بیرون دادن
extrudes
بیرون انداختن
extruded
بیرون کشیدن
sputtering
بیرون اندازی
spit
بیرون پراندن
spits
بیرون پراندن
extrude
بیرون انداختن
extrude
بیرون امدن
extrude
بیرون کشیدن
extruded
بیرون انداختن
extruded
بیرون امدن
vented
بیرون ریختن
vented
بیرون دادن
venting
بیرون ریختن
jettisoning
بیرون افکندن
jettisons
بیرون افکندن
outflow
بیرون ریزی
outflows
بیرون ریزی
outgoing
بیرون رونده
clamp
بیرون کشیدن
clamped
بیرون کشیدن
clamping
بیرون کشیدن
clamps
بیرون کشیدن
out
<adv.>
بیرون از کارخانه
jettisoned
بیرون افکندن
jettison
بیرون افکندن
draws
بیرون کشیدن
vents
بیرون ریختن
vents
بیرون دادن
plug
بیرون زدن
plugging
بیرون زدن
plugs
بیرون زدن
out
<adv.>
بیرون از خانه
draw
بیرون کشیدن
astir
بیرون از بستر
to shoot forth
بیرون امدن
to pay off
بیرون دادن
push off
بیرون رفتن
to pay away
بیرون دادن
running off
از خط بیرون افتادن
saleint
بیرون امده
saleint
بیرون زده
saleintiant
بیرون امده
saleintiant
بیرون زده
shift out
انتقال به بیرون
ship your oars
پارو بیرون
protrudent
بیرون افتاده
propulsive
بیرون ریزنده
prolapsus
بیرون افتادگی
outward show
نمایش بیرون
outwardness
چگونگی بیرون
outwork
سفارش به بیرون
pakkorro
بطرف بیرون
pass off
بیرون رفتن
pay out
بیرون دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com