Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (8 milliseconds)
English
Persian
matrolinous
بارث برنده
Other Matches
legates
بارث گذاشتن
to hand down
بارث گذاشتن
legate
بارث گذاشتن
heritable
بارث رسیدنی قابل توارث
heirloom
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heredity
رسیدن خصوصیات جسمی وروحی بارث
heirlooms
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
devisor
کسیکه بمیل خویش چیزی رابدیگری بارث می گذارد مورث
dowagers
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowager
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
winners
برنده
conductive
برنده
discoverer
پی برنده
discoverers
پی برنده
mutilator
برنده
scissile
برنده
cutter
برنده
cutters
برنده
winnings
برنده
winning
برنده
winner
برنده
portative
برنده
incisive
برنده
cutting
برنده
high proof
برنده
vehicle
برنده
incisory
برنده
incisor tooth
برنده
heuristic
پی برنده
trenchant
برنده
deferent
برنده
foretooth
برنده
vehicles
برنده
raider
یورش برنده
winner
برنده بازی
outpoint
برنده با امتیاز
winning position
پوزیسیون برنده
gestatorial
برنده پاپ
propelling
پیش برنده
raiders
یورش برنده
medalist
برنده مدال
winners
برنده بازی
edge tool
الت برنده
dissolvent
حل کننده برنده
deferent
بیرون برنده
cutting head
نوک برنده
gonfalonier
برنده پرچم
promoters
پیش برنده
highest bidder
برنده مزایده
impeller
پیش برنده
impellor
پیش برنده
incisively
بطور برنده
lacerative
برنده یا درنده
annihilator
از بین برنده
achiever
از پیش برنده
boosters
بالا برنده
booster
بالا برنده
edged tool
الت برنده
users
بکار برنده
heiress
ارث برنده زن
winning move
حرکت برنده
decisions
برنده با امتیاز
uptake
بالا برنده
decision
برنده با امتیاز
contenders
برنده احتمالی
contender
برنده احتمالی
medallists
برنده مدال
medallist
برنده مدال
wearing
تحلیل برنده
medalists
برنده مدال
promoter
پیش برنده
dark horses
برنده غیرمترقبه
heiresses
ارث برنده زن
dark horse
برنده غیرمترقبه
winner of a match
برنده مسابقه
user
بکار برنده
persi
برنده سر دیو
perseus
برنده سر دیو
prizer
برنده جایزه
prizewinner
برنده جایزه
shoo-in
<idiom>
برنده مطلق
victors
برنده مسابقه
victor
برنده مسابقه
utilizer
بکار برنده
uplifter
بالا برنده
resolutive
تحلیل برنده
propulsive
جلو برنده
promotor
پیش برنده
Nobel Prize winner
برنده جایزه نوبل
file cutter
قسمت برنده سوهان
carry the day
<idiom>
برنده یا موفق شدن
walk all over someone
<idiom>
براحتی برنده شدن
won ending
اخر بازی برنده
winterer
بسر برنده زمستان
limivorous
فرو برنده گل ولای
Nobel laureate
برنده جایزه نوبل
raise the hand
بالابردن دست برنده
myrmecophilous
بهره برنده ازمورچه
nonwinner
هرگز برنده نشده
emulous
رشک برنده طالب
benefitical
منتفع فایده برنده
benefic
فایده برنده نیکوکار
bearing capacity
قدرت برنده باربرد
backsword
شمشیر یک لبهء برنده
liquidator
برچیننده از بین برنده
liquidators
برچیننده از بین برنده
painstakingly
ساعی رنج برنده
painstaking
ساعی رنج برنده
jackpot
برنده تمام پولها
chung seung
برنده هوگوابی تکواندو
jackpots
برنده تمام پولها
decisions
برنده کشتی با امتیاز
decision
برنده کشتی با امتیاز
emasculatory
برنده نیروی مردی
emasculative
برنده نیروی مردی
cutler
فروشنده الات برنده
to ease to a victory
به سادگی برنده شدن
[ورزش]
gulf
هر چیز بلعنده وفرو برنده
to scramble a victory
بزحمت برنده
[پیروز]
شدن
gulfs
هر چیز بلعنده وفرو برنده
scissors
چیز برنده قطع کننده
sharp tongued
بکار برنده سخنان زننده
To win on points.
با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
novillero
گاوبازی که هنوز برنده نشده
hoong seung
برنده هوگو قرمز تکواندو
hellward
سوی دوزخ بر بدوزخ برنده
hybrid propulation
نیروی پیش برنده مختلط
maidens
اسبی که هنوز برنده نشده
assimilator
تحلیل برنده همانند سازنده
maiden
اسبی که هنوز برنده نشده
cutting angle
سطح برنده تیغه برش
blade
قسمت برنده لبههای تیغ دار
cupholder
برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
waltz off with
<idiom>
فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
runners-up
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
runner up
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
dye-remover
از بین برنده رنگ
[سفید کننده]
procrustean
بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
runner-up
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
defoliants
مواد از بین برنده برگ وسبزینه درختان
defoliating agent
عامل از بین برنده برگ وسبزینه درختان
open water
فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
shoo in
کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
I have not played my trump ( winning ) card .
ورق برنده را هنوز رو نکره ام ( بازی نکردم )
photo finish
استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
The tongue is not steel , yet it cuts.
<proverb>
زبان اگر چه فولاد نیست اما برنده است .
maiden race
مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
ingestive
بشکم برنده وابسته به قورت و بلع دادن خوراک
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
free-for-all
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-alls
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
saving
قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
compound helicopter
هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
winner's circle
محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
long shot
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
adjudicating
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
selling race
مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
skittle
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
medalists
دارای مدال برنده مدال
medallist
دارای مدال برنده مدال
medalist
دارای مدال برنده مدال
medallists
دارای مدال برنده مدال
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com