Dictiornary-Farsi | بارریزی سنگین | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
heavy drop	بارریزی سنگین


Other Matches

controlled pattern	بارریزی کنترل شده هوایی بارریزی با استفاده ازگسترش معین چترها
high velocity drop	بارریزی سریع
airdrop	بارریزی هوایی
impact point	نقطه بارریزی
drop altitude	ارتفاع بارریزی
paradrop	بارریزی باچتر نجات
extraction parchute	چتر بارریزی از هواپیما
airdrop platform	سکوی بارریزی هوایی
airdrop container	جعبه مخصوص بارریزی هوایی
aerial platform	سکوی مخصوص بارریزی هوایی
air delivery platform	پالت مخصوص بارریزی هوایی
high velocity drop	بارریزی با سرعت سقوط زیاد
computed air release point	نقطه بارریزی پیش بینی شده
drop zone control center	مرکز کنترل منطقه بارریزی یا فرود
platform load	بار اماده برای بارریزی هوایی
target approach point	اخرین نقطه بازرسی درمنطقه فرود یا بارریزی
gravity drop	پرتاب بار یا بارریزی ازهواپیما با استفاده از نیروی سقوط ازاد
drop height	ارتفاع عمودی هواپیما تامنطقه پرش ارتفاع هواپیمادر نقطه بارریزی
air dispatcher	متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
drop zone	منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
carking	سنگین
heavies	سنگین
heavies	دل سنگین
staid	سنگین
heaviest	سنگین
heaviest	دل سنگین
waterlogged	سنگین
high proof	سنگین
heavy	دل سنگین
heavy	سنگین
lumpiest	سنگین
lumpier	سنگین
lumpish	سنگین
mim	سنگین
navol	اب سنگین
hefty	سنگین
heftiest	سنگین
heftier	سنگین
extensive	سنگین
weighted	سنگین
lumpy	سنگین
stodgy	سنگین
lumberingly	سنگین
hulky	سنگین
largo a	سنگین
weight ton	تن سنگین
cumbersome	سنگین
saturnine	سنگین
burdensome	سنگین
loggy	سنگین
ponderous	سنگین
logy	سنگین
unwieldy	سنگین
hard water	اب سنگین
weightier	سنگین
laden	سنگین پر
heft	سنگین
massively	سنگین
massive	سنگین
heavy water	اب سنگین
weightiest	سنگین
pressures	سنگین
onerous	سنگین
overweight	سنگین تر از حد
cloggy	سنگین
pressured	سنگین
pressuring	سنگین
pressure	سنگین
heavy footed	دل سنگین
exacting	سنگین
heavier	سنگین
heavier	دل سنگین
weighty	سنگین
hard colors	رنگهای سنگین
demure	جدی سنگین
heavy oil	روغن سنگین
heavy alloy	الیاژ سنگین
loggy	سنگین در فکروحرکت
stodgy	سنگین وکندرو
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
overbalancing	سنگین تر بودن از
mackinaw	کت کوتاه و سنگین
heavy artillery	توپخانه سنگین
naphtha	بنزین سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
heavy metal	فلز سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
heavy goods	کالاهای سنگین
millstone	بار سنگین
millstones	بار سنگین
heavy industries	صنایع سنگین
heavy industry	صنایع سنگین
heavy arm	سلاح سنگین
heavy concrete	بتن سنگین
light heavyweight	نیم سنگین
overbalance	سنگین تر بودن از
incumber	سنگین کردن
heavyish	سنبته سنگین
emcumber	سنگین کردن
heavy hended	سنگین دست
high proof spirit	عرق سنگین
baryon	ذره سنگین
heavy particle	ذره سنگین
behave prettily	سنگین باش
high polymer	بسپار سنگین
high interest	بهره سنگین
high dollar value	سنگین قیمت
deep mourning	عزاداری سنگین
d. of hearing	سنگین گوش
colored crystal	بلور سنگین
heavyish	کمی سنگین
heavy weight	سنگین وزن
overbalanced	سنگین تر بودن از
overbalances	سنگین تر بودن از
heavy soil	خاک سنگین
gravity abutment	گرانپایه سنگین
clog	: سنگین کردن
clogged	: سنگین کردن
clogs	: سنگین کردن
grand opera	اپرای سنگین
weight	سنگین کردن
clump	ضربه سنگین
clumped	ضربه سنگین
clumping	ضربه سنگین
clumps	ضربه سنگین
light heavy	نیم سنگین
centrosphere	سنگین کره
heavy traffic	ترافیک سنگین
dullest	کند سنگین
dulling	کند سنگین
dulls	کند سنگین
heavy petroleum	نفتخام سنگین
load	سنگین کردن
loads	سنگین کردن
heavyweights	سنگین وزن
heavyweights	بزرگ و سنگین
heavyweight	سنگین وزن
heavyweight	بزرگ و سنگین
to weigh heavy	سنگین بودن
encumber	سنگین کردن
encumbered	سنگین کردن
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
encumbers	سنگین کردن
duller	کند سنگین
dulled	کند سنگین
dense traffic	ترافیک سنگین
be off hand with someone <idiom>	سر سنگین بودن
laden	سنگین بار
burden	سنگین بارکردن
burdens	سنگین بارکردن
traffic congestion	راهبندان سنگین
tie-up	راهبندان سنگین
encumbering	سنگین کردن
fuller	سنگین کننده
hard of hearing	سنگین گوش
dull	کند سنگین
slam	ضربت سنگین
slammed	ضربت سنگین
gravitating	سنگین کردن
ham fisted	سنگین دست
sadiron	اتوی سنگین
profound sleep	خواب سنگین
preponderate	سنگین تر بودن
graves	موقر سنگین
gravest	موقر سنگین
overweigh	سنگین تر بودن از
soberly	سنگین موقر
overpoise	سنگین تر بودن از
overburdensome	زیاد سنگین
outbalance	سنگین تر بودن از
gravitate	سنگین کردن
gravitated	سنگین کردن
gravitates	سنگین کردن
grave	موقر سنگین
slamming	ضربت سنگین
heavy handed	سنگین دست
slugfest	مسابقه سنگین
sledgehammer	چکش سنگین
gravely	بطور سنگین
ham-fisted	سنگین دست
sober	سنگین موقر
titan crane	جرثقیل سنگین
slams	ضربت سنگین
to pound a long	سنگین رفتن
heavy-handed	سنگین دست
ham handed	سنگین دست
sledgehammers	چکش سنگین
larrup	سنگین حرکت کردن
heavy piece	سوار سنگین شطرنج
heavy plate	ورق فلزی سنگین
homely [British E] <adj.>	سنگین [واژه تحقیری]
in the case of traffic jam [congestion]	هنگام راهبندان سنگین
There is heavy traffic.	ترافیک سنگین است.
The traffic is heavy.	ترافیک سنگین است.
stowage	حمل بار سنگین
sidewinder	ضربت سنگین از پهلو
saraband	رقص سنگین اسپانیولی
logy	سنگین درفکر وحرکت
lollop	سنگین راه رفتن