English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
proliferous بارور شونده بوسیله پیازیا جوانه زنی وامثال ان
Other Matches
self administered اداره شونده بوسیله خویشتن
gemmulation جوانه کوچک ایجادموجود تازه توسط جوانه سلولی
petalism تبعید پنجساله بوسیله نوشتن نام تبعید شونده در روی برگ زیتون
radio control کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
tillers جوانه جوانه زدن
tiller جوانه جوانه زدن
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
self reacting بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitating غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
fecund بارور
fruitful بارور
fructuous بارور
fertilised بارور کردن
fertilizes بارور کردن
fertilises بارور کردن
fertilising بارور کردن
fertile بارور برومند
fertile land سرزمین بارور
impregnate بارور کردن
fertilize بارور کردن
fertilized بارور کردن
prolific بارور نیرومند
zygote تخم بارور
zygotic تخم بارور
bring forth بارور شدن
milt بارور کردن
impregnates بارور کردن
impregnating بارور کردن
bearers درخت بارور
bearer درخت بارور
parturient کثیر الاولاد بارور
fructify برومند کردن بارور ساختن
such like وامثال ان
stamper چکش وامثال ان
stationed توقفگاه نظامیان وامثال ان
station توقفگاه نظامیان وامثال ان
polt جوجه ماکیان وامثال ان
stations توقفگاه نظامیان وامثال ان
flinders خرده شیشه وامثال ان
smokers دوددهنده میوه وگوشت وامثال ان
smoker دوددهنده میوه وگوشت وامثال ان
stapler فروشنده پشم وپنبه وامثال ان
staplers فروشنده پشم وپنبه وامثال ان
lifesaver عضودسته نجات غریق وامثال ان
solid angle زاویه سه بعدی مخروط وامثال ان
ribbons نوار ضبط صوت وامثال ان
ribbon نوار ضبط صوت وامثال ان
stringing نخ کشیدن برگهای توتون وامثال ان
scarfs حمایل ابریشمی وامثال ان شال گردن
scarf حمایل ابریشمی وامثال ان شال گردن
coats of arms نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
coat of arms نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
pilot burner چراغ کوچک اجاق گاز وامثال ان
smoking room اتاق مخصوص دود دادن ماهی وامثال ان
posts تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
posted تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
post- تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
post تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
oxygen tent چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen tents چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
shooting جوانه
shootings جوانه
gemma جوانه
gemmiferous جوانه زن
budded جوانه
seedling جوانه
buds جوانه
youngling جوانه
offshoot جوانه
seedlings جوانه
bud جوانه
offshoots جوانه
taste bud جوانه چشایی
erupt جوانه زدن
germinated جوانه زدن
erupts جوانه زدن
germinates جوانه زدن
germinating جوانه زدن
erupted جوانه زدن
ratoon جوانه زدن
erupting جوانه زدن
ratoon جوانه گیاه
pululate جوانه زدن
germinate جوانه زدن
acrospire جوانه زدن
taste buds جوانه چشایی
germination جوانه زنی
burgeon جوانه زدن
burgeoning جوانه زدن
burgeons جوانه زدن
shot جوانه زده
shots جوانه زده
pullulate جوانه زدن
pullulation جوانه زنی
sprouting جوانه زدن
bud جوانه زدن
sprouts جوانه زدن
sprouts جوانه شاخه
germinant جوانه زننده
germin جوانه زدن
budded جوانه زدن
burgeoned جوانه زدن
sprit جوانه زدن
gemmiparous جوانه دار
gemmiparous جوانه اور
gemmation جوانه زنی
gemmate جوانه دار
sprouted جوانه شاخه
sprout جوانه شاخه
buds جوانه زدن
sprouted جوانه زدن
leaf جوانه زدن
sprout جوانه زدن
slopping غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
shook : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
macedoine مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
slopped غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slop غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slop هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
nips کش رفتن جوانه زدن
repullulate دوباره جوانه زدن
spurting جهش جوانه زدن
A aron's rod [میله ای با برگ و جوانه گل]
sprit جوانه یا شاخه کوچک
shoots جوانه زدن انشعاب
shoot جوانه زدن انشعاب
nip کش رفتن جوانه زدن
grown رسیده جوانه زده
seedling جوانه کوچک درخت
chrysalis شفیره حشرات جوانه
spurts جهش جوانه زدن
nipped کش رفتن جوانه زدن
spurted جهش جوانه زدن
spurt جهش جوانه زدن
chrysalises شفیره حشرات جوانه
seedlings جوانه کوچک درخت
blastogenesis تکثیر از راه جوانه زدن
peep جوانه زدن اشکار شدن
peeped جوانه زدن اشکار شدن
peeps جوانه زدن اشکار شدن
peeping جوانه زدن اشکار شدن
scopolamine ی که با تزریق این ماده وامثال ان گرفته شده باشدقابل ارائه به دادگاه نیست
guard حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
branches جوانه زدن براه جدیدی رفتن
branch جوانه زدن براه جدیدی رفتن
esquire عنوان روی نامه وامثال ان برای مردهاعنوانی که یکدرجه پایین تراز>شوالیه < بوده
shell shock اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
slotting شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slots شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
shell-shock اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
slot شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
scrim پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
steeve خفت کردن میلهای که نوک ان قلابی داردوبرای ازمایش محتویات عدل پنبه وامثال ان بکار میرود سیخک
honk صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honking صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honks صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
millboard مقوای جلد کتاب وامثال ان مقوای کلفت
diminishing کم شونده
squashy له شونده
vimineous خم شونده
step down کم شونده
folding تا شونده
deliquescent اب شونده
interviewees مصاحبه شونده
simultaneous with each other با هم واقع شونده
accumulative جمع شونده
interviewee مصاحبه شونده
congregative جمع شونده
gelable دلمه شونده
frequent تکرار شونده
frequented تکرار شونده
frequents تکرار شونده
hardenable سخت شونده
incoming وارد شونده
fulminating محترق شونده
metabolic دگرگون شونده
seconder دوم شونده
repressive مانع شونده
seceder منتزع شونده
deterrents مانع شونده
deterrent مانع شونده
combinatory ترکیب شونده
comparand قیاس شونده
perfusive پاشیده شونده
concentrator متمرکز شونده
payees پرداخت شونده
gray سفید شونده
payee پرداخت شونده
acquiescent راضی شونده
illative منتج شونده
conducive منجر شونده
fill in جانشین شونده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com