English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
reload بارکردن مجدد
reloaded بارکردن مجدد
reloading بارکردن مجدد
reloads بارکردن مجدد
Other Matches
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
weight بارکردن
burthen بارکردن
re endorsement پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
burden سنگین بارکردن
packs بارکردن بردن
load time زمان بارکردن
pack بارکردن بردن
burdens سنگین بارکردن
burden بارکردن تحمیل کردن
to impose conditions با شرایط سنگین بارکردن
burdens بارکردن تحمیل کردن
surcharges اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
surcharge اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
regenerate 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
to tax someone [something] بیش از اندازه بارکردن [فشار آوردن بر] کسی [چیزی]
cold boot روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
virtual حافظه اصلی خیالی بزرگ که با بارکردن صفخات کوچک تر از حافظه پشتیبان به حافظه موجود ایجاد میشود فقط وقتی که نیاز باشد
ammunition loading line صف بارگیری مهمات صف بارکردن مهمات
download 1-بارکردن برنامه یا بخشی از داده ازمحدودهای ازکامپیوتر ها توسط خط تلفن . 2-بار کردن داده از CPU به کامپیوتر کوچک 3-ارسال نوشتار چاپگر ذخیره شده روی دیسک به چاپگر
reflorescence مجدد
further on مجدد
furthering مجدد
furthers مجدد
further مجدد
furthered مجدد
furthermore مجدد
renewed مجدد
second مجدد
seconded مجدد
seconding مجدد
seconds مجدد
after shrinkage انقباض مجدد
reproductions تولید مجدد
reproduction تولید مجدد
reinforcement وضع مجدد
regeneracy تولید مجدد
restatement بیان مجدد
reconditioning تعمیر مجدد
recurrences رویدادن مجدد
recreation خلق مجدد
recurrence رویدادن مجدد
restatements بیان مجدد
recreations خلق مجدد
reassurances اطمینان مجدد
reassurance اطمینان مجدد
reshipment حمل مجدد
reissues چاپ مجدد
reissued چاپ مجدد
reissue چاپ مجدد
revisits ملاقات مجدد
revisiting ملاقات مجدد
revisited ملاقات مجدد
revisit ملاقات مجدد
recounts شمارش مجدد
recounting شمارش مجدد
recounted شمارش مجدد
recount شمارش مجدد
reorganization تشکیلات مجدد
reissuing چاپ مجدد
remand بازداشت مجدد
remanded بازداشت مجدد
replenishing تدارک مجدد
replenishing پرکردن مجدد
replenishes تدارک مجدد
replenishes پرکردن مجدد
replenished تدارک مجدد
subdivision تقسیم مجدد
replenished پرکردن مجدد
replenish تدارک مجدد
replenish پرکردن مجدد
subdivisions تقسیم مجدد
remands بازداشت مجدد
remanding بازداشت مجدد
reorganization سازماندهی مجدد
crossecheck مقابله مجدد
retaking گرفتن مجدد
restart شروع مجدد
resorption مکیدن مجدد
resale حراج مجدد
resale فروس مجدد
rerun اجرای مجدد
republication انتشار مجدد
reporduce تولید مجدد
reoccur فهور مجدد
renegotiation مذاکره مجدد
renascence زندگی مجدد
remotion حرکت مجدد
resupply اماد مجدد
resurvey بررسی مجدد
retakes گرفتن مجدد
retaken گرفتن مجدد
retake گرفتن مجدد
re-runs نمایش مجدد
re-running نمایش مجدد
re-run نمایش مجدد
re-ran نمایش مجدد
comebacks دستیابی مجدد
comeback دستیابی مجدد
retread process تعمیر مجدد
retransmission ارسال مجدد
retransmission مخابره مجدد
reinterpretation تفسیر مجدد
reintegration استقرار مجدد
recrystallization تبلور مجدد
recoupment کسب مجدد
reconviction محکومیت مجدد
reconveyance اعاده مجدد
reconversion گرایش مجدد
recompile کامپایل مجدد
recaption توقیف مجدد
reapparition فهور مجدد
reallocation تخصیص مجدد
reactivation فعالیت مجدد
re establishment تاسیس مجدد
re claim تقاضای مجدد
rededication اهدا مجدد
rededication تقدیم مجدد
reinsurance بیمه مجدد
reinfection عفونت مجدد
regelation انجماد مجدد
reformat فرمت مجدد
reexport صادرات مجدد
reentrance دخول مجدد
reenlistment سربازگیری مجدد
reeducation تربیت مجدد
reebtry تملک مجدد
reebtry دخول مجدد
reebtry ورود مجدد
redirection راهنمایی مجدد
re attachment توقیف مجدد
rally اجتماع مجدد
reloaded پر کردن مجدد
redrawn رسم مجدد
redrawing رسم مجدد
redraw رسم مجدد
retrials محاکمه مجدد
rehearsal تکرار مجدد
regenerating تولید مجدد
regenerates تولید مجدد
restoration استقرار مجدد
revaluation بهاگذاری مجدد
rehearsals تکرار مجدد
regenerated تولید مجدد
regenerate تولید مجدد
retrials ازمایش مجدد
retrial محاکمه مجدد
redraws رسم مجدد
reload پر کردن مجدد
remarriages ازدواج مجدد
remarriage ازدواج مجدد
reloading پر کردن مجدد
reloads پر کردن مجدد
resurgence طغیان مجدد
readjustment سازگاری مجدد
readjustments سازگاری مجدد
redistribution توزیع مجدد
repaint رسم مجدد
redrew رسم مجدد
retrial ازمایش مجدد
rearrangements ترتیب مجدد
reorganizing تشکیلات مجدد
reorganizes سازماندهی مجدد
reorganizes تشکیلات مجدد
reorganises تشکیلات مجدد
re examination بازپرسی مجدد
repayment پرداخت مجدد
reorganises سازماندهی مجدد
reorganising سازماندهی مجدد
reorganising تشکیلات مجدد
reorganized سازماندهی مجدد
reorganized تشکیلات مجدد
reorganize سازماندهی مجدد
reversion ترجمه مجدد
reorganize تشکیلات مجدد
reorganizing سازماندهی مجدد
revaluation ارزیابی مجدد
reorganised تشکیلات مجدد
reorganised سازماندهی مجدد
repayments پرداخت مجدد
rallied اجتماع مجدد
re election انتخاب مجدد
re-examination بازپرسی مجدد
re-election انتخاب مجدد
rearrangement ترتیب مجدد
rallies اجتماع مجدد
reloading گلوله گذاری مجدد
reloads گلوله گذاری مجدد
recarburize کربن گیری مجدد
reconversion تبدیل مجدد پول
reboot راه اندازی مجدد
automatic recalculation محاسبه مجدد خودکار
rediscount rate نرخ تنزیل مجدد
optimal recalculation محاسبه مجدد بهینه
overpacking لفاف پیچی مجدد
column wise recalculation محاسبه مجدد ستونی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com