Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (3 milliseconds)
English
Persian
resident loader
بارکننده مقیم
Other Matches
loader
بارکننده
loading routine
روال بارکننده
system loader
بارکننده سیستم
relocating loader
بارکننده جابجاگر
absolute loader
بارکننده مطلق
linking loader
بارکننده پیوندی
linkage loader
بارکننده پیوندی
bootstrap loader
بارکننده خود راه انداز
multiple loading operating system
سیستم عامل بارکننده چندتایی
initialling
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initialled
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initialing
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initialed
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initials
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initial
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
denizen
مقیم
domiciled
مقیم
in residence
مقیم
resident
مقیم
settled
مقیم
residents
مقیم
settler
مقیم
termer
مقیم
settlers
مقیم
inmates
مقیم
inmate
مقیم
dweller
مقیم
stator
مقیم
settlor
مقیم
inhabitant
مقیم
residing
مقیم
resider
مقیم
denizens
مقیم
abider
مقیم
italiot or ote
مقیم ایتالیا
non resident
مقیم موقتی
non resident
غیر مقیم
resident segment
قطعه مقیم
minister resident
وزیر مقیم
residentiary
کشیش مقیم
residentiary
روحانی مقیم
residing abroad
مقیم خارجه
to station oneself
مقیم شدن
resident program
برنامه مقیم
house physician
پزشک مقیم
non-residents
مقیم موقتی
reside
مقیم شدن
resides
مقیم شدن
settle
مقیم کردن
resided
مقیم شدن
non-resident
مقیم موقتی
domiciliate
مقیم ساختن
settles
مقیم کردن
sedentary
مقیم دریک جا
domiciled in tehran
مقیم تهران
won
مقیم شدن .
Foreign residents in tehran.
خارجیان مقیم تهران
to be in residence
مقیم یا ماندنی بودن
non-resident citizen
[American E]
شهروند غیر مقیم
non-resident alien
[NRA]
بیگانه غیر مقیم
non-resident shareholder
سهامدار غیر مقیم
hosteler
مقیم شبانه روزی
house surgeon
جراح مقیم بیمارستان
maronite
مسیحی مقیم لبنان
memory resident program
برنامه مقیم در حافظه
citizen abroad
شهروند مقیم خارج
expat
[colloquial]
شهروند مقیم خارج
expatriate
شهروند مقیم خارج
first year resident
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
Foundation
[junior]
house officer
[British English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
German expatriates
شهروندهای آلمانی مقیم خارج
non-resident partner
شریک غیر مقیم
[اقتصاد]
intern
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
interns
انترن پزشک مقیم بیمارستان
terminal and stay resident program
برنامه مقیم پایانی ایستا
tsr
برنامه مقیم پایانی ایستا
nonresidency
عدم اقامت غیر مقیم
nonresidence
عدم اقامت غیر مقیم
intern
انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning
انترن پزشک مقیم بیمارستان
conus residents
پرسنل ارتشی مقیم قاره امریکا
dirty bit
بیت پرچم که توسط برنامههای مقیم حافظه تنظیم شده است .
monitors
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitor
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
compression
نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
extradite
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
installable device driver
درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
garrisons
مقیم کردن مستقر کردن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
garrison
مقیم کردن مستقر کردن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
resident engineer
مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
command.com
در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com