English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
loading بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
Other Matches
embarkation order دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
compass course مسیر مغناطیسی خودرو یاهواپیما یا تانک
embarkation officer افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
loading plan طرح بارگیری خودرو
loading list لیست بارگیری خودرو
turnaround cycle مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی
unit loading بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
preload loading بارگیری اولیه یا بارگیری قبل از بارگیری اصلی
carload shipment حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
wet storage بارگیری روی عرشه کشتی درروی دریا بارگیری دریایی
back haul بارگیری در بازگشت از یک ماموریت بارگیری دوسره باربرگشت
endurance loading بارگیری با حداکثر فرفیت بارگیری کامل
combat loading بارگیری رزمی هواپیما بارگیری جنگی
four by two خودرو چهارچرخی که فقط دوچرخ ان نیرو داشته باشد خودرو چهار در دو
load بارگیری کردن
loads بارگیری کردن
stowed بارگیری کردن
stow بارگیری کردن
stowing بارگیری کردن
stows بارگیری کردن
stevedores بارگیری وباراندازی کردن
stevedore بارگیری وباراندازی کردن
back سوارشدن
backs سوارشدن
to get into سوارشدن در
to get on سوارشدن
ride سوارشدن
straddles سوارشدن
mounts سوارشدن
straddled سوارشدن
straddle سوارشدن
mount سوارشدن
rides سوارشدن
port شراب شیرین بارگیری کردن
lading بارگیری عمل بار کردن
loading point نقطه سوارشدن
pillion ترک سوارشدن
reporting point نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
inbound cargo کالای پیاده نشده از کشتی یاهواپیما
direction center مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
true course سمت حرکت جغرافیایی ناو یاهواپیما
pickup zone منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
drive سوارشدن و کنترل اتومبیل
boarded سوارشدن بکنارکشتی امدن
drives سوارشدن و کنترل اتومبیل
to ride on a horse روی اسبی سوارشدن
board سوارشدن بکنارکشتی امدن
landing attack تک فرود یا پیاده شدن به ساحل با کشتی یاهواپیما
main armament جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
secondary armament جنگ افزار فرعی تانک یاهواپیما یا ناو
staged crews پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
to go for a spin با خودرو گردش کوتاهی کردن
navigation هدایت کشتی یاهواپیما حرکت در روی زمین با استفاده از قطب نما
ballast وزنه یاباری که جهت تعادل کشتی یاهواپیما ازان استفاده میشود
lade بارگیری کردن خالی کردن
take on <idiom> ضبط کردن،بارگیری کردن
tracklaying زنجیرگذاری کردن خودرو شنی دار
chokes خفه کردن ساسات خودرو چوک
choke خفه کردن ساسات خودرو چوک
choked خفه کردن ساسات خودرو چوک
parking پارک کردن هواپیما یا وسیله توقفگاه خودرو
to start روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
casualty staging unit یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
staging unit یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
pans در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan- در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
loading بارگیری
burdening بارگیری
material handling bridge پل بارگیری
shipping بارگیری
stowage بارگیری
loading bridge پل بارگیری
well deck پل بارگیری
charging بارگیری
download بارگیری پایین
bulk loading بارگیری در مخازن
pick up and delivery بارگیری و تحویل
aprons محوطه بارگیری
load بارگیری مهمات
loads فرفیت بارگیری
apron محوطه بارگیری
magnetic loading بارگیری مغناطیسی
roll-on/roll-off بارگیری- تخلیه
point of loading نقطه بارگیری
plimsol mark مارک بارگیری
well deck عرشه بارگیری
ammunition loading line خط بارگیری مهمات
embarkation area محوطه بارگیری
pallet کفه بارگیری
accumulator charge بارگیری اکومولاتور
pre loading بارگیری اولیه
roll on/roll off بارگیری- تخلیه
load فرفیت بارگیری
bucket charging بارگیری با سطل
pack saddle زین بارگیری
pallete کفه بارگیری
on berth ناوحاضربه بارگیری
loads بارگیری مهمات
embarkation table جدول بارگیری
frequency loading بارگیری فرکانسی
pallets کفه بارگیری
loading apron نوار بارگیری
loading rack سکوی بارگیری
charging crane جرثقیل بارگیری
loading point نقطه بارگیری
charging car واگن بارگیری
charging wharf اسکله بارگیری
charging berth اسکله بارگیری
line charging capacity فرفیت بارگیری خط
loading facilities وسایل بارگیری
loading bucket سطل بارگیری
stowage بارگیری و باراندازی
line charging current جریان بارگیری خط
Loading and unloading. بارگیری وتخلیه
loading diagram دیاگرام بارگیری
loading chart جدول بارگیری
load factor ضریب بارگیری
load lines علایم بارگیری
commercial loading بارگیری تجارتی
loading scale مقیاس بارگیری
loading table جدول بارگیری
loading فرفیت بارگیری
quays سکوی بارگیری
carburizing pot فرف بارگیری
cargo net تور بارگیری
loading time زمان بارگیری
loading station ایستگاه بارگیری
quay سکوی بارگیری
loading site محل بارگیری
deadweight تناژ بارگیری
loading site سکوی بارگیری
laden بارگیری شده
plimsol mark علایم بارگیری
suspensions تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspension تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
actual obligated space محل یا جا در بارگیری دریایی
staging unit یکان بارگیری کننده
horizontal loading بارگیری افقی کشتیها
stevedoring charges هزینههای بارگیری وباراندازی
tactical loading بارگیری رزمی یا جنگی
charging side محل بارگیری کوره
ingot charging crane جراثقال بارگیری شمش
initial program load بارگیری برنامه اغازی
charge and discharge محل بارگیری و باراندازی
commodity loading بارگیری کالاهای مختلف
commercial loading بارگیری کالای تجارتی
loading بارگیری مهمات درهواپیما
embarkation table جدول قابلیت بارگیری
cargo port دریچه بارگیری ناو
stevedore متصدی بارگیری و تخلیه
bulk load method روش بارگیری با بارقوال
bulk loading بارگیری مخزن به طور یک جا
cargo plan طرح بارگیری ناو
stevedores متصدی بارگیری و تخلیه
loading space فضای قابل بارگیری
loading chart طرح بارگیری هواپیما
shiping agent کارگزار بارگیری کشتی
maximum load rating قابلیت بارگیری نامی حداکثر
shiping agent حق العمل کار بارگیری کشتی
laydays ایام بارگیری و باراندازی کشتی
loading ramp راهروی شیب دار بارگیری
mutilation table جدول راهنمای بارگیری خودروها
lay day ایام بارگیری و باراندازی کشتی
lay day روز بارگیری وباراندازی کشتی
capacity load حداکثر فرفیت بارگیری ناو
free in and out بدون هزینه تخلیه و بارگیری
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
accessorial services خدمات بارگیری و تخلیه بار
railway end پل سکوی بارگیری راه اهن
p&d delivery and up pick بارگیری و تحویل
bulk load method روش استفاده از بارگیری قوال
drayage هزینه بارگیری وبار اندازی
bridge plate پل بین سکوی بارگیری وخودرو
stevedores متصدی بارگیری و حمل و نقل
fio بدون هزینه تخلیه و بارگیری
The ship is loading. کشتی درحال بارگیری است
palletetisation درکفه بارگیری قرار دادن
roll on roll off روش بارگیری مستقیم ناو
base loading بارگیری انجام شده در پایگاه
lighterage هزینه بارگیری وباراندازی ازکشتی
stevedores متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
stevedore متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
embarkation order ترتیب سوار شدن یا بارگیری
stevedore متصدی بارگیری و حمل و نقل
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
reloadable control storage انباره با کنترل بارگیری مجدد
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
portcall درخواست حمل وسایل به بندربرای بارگیری
mutilation table جدول بارگیری پیش بینی شده
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
drayage چهارچرخه یاگاری مخصوص بارگیری وباراندازی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com