English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
entrance head بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
Other Matches
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
anti balance tab بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
ActiveX سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
d , top concept تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
switching خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
stave شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
thermoelectricity ایجاد جریان برق در اثرحرارت
de bounce مدار الکترونیکی که ازانتخاب بیش ازیک کلید که بیش از یک سیگنال ایجاد میکند جلوگیری میکند
electromagnetism پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
batteries وسیله شیمیایی که جریان الکتریکی ایجاد میکند
battery وسیله شیمیایی که جریان الکتریکی ایجاد میکند
scratching حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratch حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratches حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratched حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
haze تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر
wiring ساختار فلزی برای پشتیبانی کابلهای ورودی و ایجاد اتصال برای وصل کابل ها
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
acoustic تاخیر ایجاد میکند و داده نیز در رسانه جریان دارد
accretion هر تجمع لای شن ماسه و غیره که بوسیله جریان آب ایجاد شود
cyphers رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
ciphers رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
cipher رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
sensitivity کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivities کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
hydration water اب لازم برای ابش
raptatory لازم برای شکار
raptatorial لازم برای شکار
terminator ثباتی که در آخرین وسیله SCSI قرار می گیرد در یک زنجیره و باعث ایجاد جریان اکتریکی میشود
mantling مواد لازم برای پوشش
magic number امتیاز لازم برای قهرمانی
quorum اکثریت لازم برای مذاکرات
draw weight نیروی لازم برای کشیدن زه
climate for growth شرایط لازم برای رشد
to vote plump رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
troop space جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
operate کل زمان لازم برای انجام یک کار
product ول مواد لازم برای تولید یک محصول
operates کل زمان لازم برای انجام یک کار
light is necessary to life روشنایی برای زندگی لازم است
access time زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
products ول مواد لازم برای تولید یک محصول
barrier material مواد لازم برای ساختن موانع
check out time زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
check out time زمان لازم برای تخلیه محل
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
intubate لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
proceed time زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
compacting فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
radar mile زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
adds زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
storage فضای لازم برای ذخیره سازی داده
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
compacts فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
canonical time unit زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
compact فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
compacted فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
quorum حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
development زمان لازم برای توسعه محصول جدید
developments زمان لازم برای توسعه محصول جدید
add زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
engineered performance زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
adding زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
Viewdata سیستم محاورهای برای ارسال متن یا گرافیک ازپایگاه داده به ترمینال کاربر به وسیله خط وط تلفن . که باعث ایجاد امکاناتی برای بازیابی اطلاعات , تراکنش ها , تحصیلات , بازی ها و خلاقیت میشود
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
mean متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
cure time زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
meanest متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compacts کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacting کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacted کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compact کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
externals سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
shook : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
executing رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executes رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
half thickness ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
footprint شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
footprints شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
external سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
execute رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executed رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
Faraday cage صفحه فلزی یا سیمی متصل به زمین که وسایل حساس را کامل حفظ میکند به طوری که هیچ واسط ی از جریان الکترومغناطیسی ایجاد نشود
multimedia CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
orbital injection دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
carrying زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carried زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
pit board تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
sizes محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
current asset cycle زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
worded زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
cycle تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycled تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
macronutrient ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
decompression table جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
size محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
cycles تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
transistors برای ایجاد تابع منط قی
nuptias non concubitus , sedconsensus , برای ایجاد علقه زوجیت
transistor برای ایجاد تابع منط قی
masters مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
master مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
fetches رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetched رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetch رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
articled کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
allocations فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
allocation فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
mastered مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
tubbable متناسب برای لوله یا تغاریابشکه
smudging ایجاد دود برای دفع حشرات
smudges ایجاد دود برای دفع حشرات
smudged ایجاد دود برای دفع حشرات
smudge ایجاد دود برای دفع حشرات
fogging برای ایجاد فضای سه بعدی طبیعی تر
contact ion engine موتوری برای ایجاد تراست درفضا
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
circularization تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
geometry and rendering مراحل اصلی برای ایجاد و نمایش شی سه بعدی
incorporation جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
gorge portion محل مناسب برای ایجاد سد دربستر رودخانه
dry plasma etching روشی برای ایجاد یک پوشش روی یک قرص
graphics که برای ایجاد شکلهای ندیگر به کار می رود
languages دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
MCA تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
jcl دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
language دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
job دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
jobs دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
conduits لوله یا کانال محافظ برای سیم ها کابل ها
boring tubes لوله هایی که برای حفاری بکار میرود
conduit لوله یا کانال محافظ برای سیم ها کابل ها
inductility عدم امادگی برای لوله شدن اقامه
jumper سیم هادی برای ایجاد انشعاب فرعی موقتی
subliminally غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
hike out خم شدن یا اویختن به لبه قایق برای ایجاد تعادل
texture mapping 2-پوشاندن یک تصویر با دیگری برای ایجاد یک بافت در اولی
breakpoint حرف کاغذ برای ایجاد نقط ه توقف در برنامه
jus ex injuria non oritur تعدی و تجاوز فرد برای اوحقی ایجاد نمیکند
jumpers سیم هادی برای ایجاد انشعاب فرعی موقتی
stalking horse کاندیدای نامزدشده برای ایجاد تفرقه در رای دهندگان
configure نرم افزار واتصالات برای ایجاد یک سییستم خاص
alphamosaic برای ایجاد حروف گرافیکی و الفبا عددی در تلتکس
subliminal غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
stand-offs برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
carriage control tape نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
Micro Channel Architecture تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
stand-off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
phototransistor نیمه هادی حالت جامد که باجذب نور حفره هایی در ان ایجاد میشود و این جریان توسط عمل ترانزیستور تاچندین برابر تشدید میشود
circuit breaker سویچی برای قطع جریان
circuit breakers سویچی برای قطع جریان
answer مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
thinners روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
Her teacher's presence caused her considerable discomfort. بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد.
shares روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
thin روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
answered مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
shared روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
thins روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thinned روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thinnest روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
answering مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
aligns ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligning ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
align ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
answers مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
mkdir دستور DOS برای ایجاد دایرکتوری جدید روی دیسک
share روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
aligned ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
mttr متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean
redundancy check تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
conduction توانایی یک ماده برای هدایت جریان
left hand rule for electron flow قاعده چپگرد برای جریان الکترون
handicaps مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com