English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
open market بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
Other Matches
free competition رقابت ازاد
pure competition رقابت کامل
perfect competition رقابت کامل
perfecting bail competition رقابت کامل
market socialism سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
free enterprise رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
fairground ناحیهای که مخصوص برگذاری بازار مکاره یاسیرک ونمایشگاه ها میباشد
fairgrounds ناحیهای که مخصوص برگذاری بازار مکاره یاسیرک ونمایشگاه ها میباشد
competitions بازار ازاد
free markets بازار ازاد
open market بازار ازاد
competition بازار ازاد
free market بازار ازاد
perfect market بازار کامل
free market system نظام بازار ازاد
open market operations عملیات بازار ازاد
free market economy اقتصاد بازار ازاد
open market price قیمت بازار ازاد
open market rate نرخ بازار ازاد
open purchase خرید از بازار ازاد
baltic exchange بازار یاتالار بورسی در لندن که مربوط به کرایه کشتی ومعاملات مربوطه میباشد
buyer's over حالتی در بازار که پس ازفروش تمام کالا هنور کالای مربوطه مورد نقاضا میباشد
free enterprise اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
granite paper کاغذی که دارای رشته ها و خطوط رنگارنگ میباشد
market leader دارای رهبریت بازار
zone of rock fracture ناحیهای از سنگ کره که دارای سنگهای شکافدار میباشد
english setter نوعی سگ انگلیسی که دارای پشم بلند ونرم سفیدرنگ یارنگین میباشد
ring and bead sight دستگاه نشانه روی که دارای شکاف درجه حلقوی و مگسک میباشد
hardtop اتومبیلی شبیه اتومیلهای کروکی که دارای سقف سخت فلزی میباشد
jet stream جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
open market operation عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
non tilting mixer بتن ساز دواری که مخزن ان دارای دو سوراخ میباشد وحول محور افقی می چرخد
internal wrenching bolt پیچ فولادی بسیار مقاومی که سر ان دارای فرورفتگی شش گوشی برای جا گرفتن اچارالن میباشد
platelet صفحه کوچکی در سیستمهای سیالی که سطح ان مشبک ویا دارای کانالهای دقیقی میباشد
self employed دارای شغل ازاد
self-employed دارای شغل ازاد
prepotent دارای قدرت کامل
fullmouthed دارای دهان کامل
walras law براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
dumptor کامیونی با چرخهای لاستیکی که دارای سرعتی زیاد میباشد و بار خود را درجلو تخلیه میکند
free born دارای حقوق شهرنشینان ازاد
heterogonous دارای دو یا چند نوع گل کامل
full mouthed دارای شماره کامل دندان
acatalectic دارای اوتاد کامل اسلم
open shop بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
free thinker کسیکه دارای فکر ازاد بوده
rotaglider گلایدرهایی که دارای بالهای دورانی ازاد هستند
immanent دارای نفوذ کامل درسرتاسرجهان درهمه جاحاضر
lagate a latere نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
freethinkers کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد
freethinker کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد
compound wound generator ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
competitory رقابت کننده- رقابت امیز
pan coefficient ضریب تشتک تبخیر برابراست با نسبت تبخیر از سطح اب ازاد به تبخیر از سطح تشتک که بین 6/0 الی 8/0 متغیر میباشد
dumping فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
free ports بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
free port بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
market research تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
fair بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairer بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs بازار مکاره هفته بازار عادلانه
emporetic بازاری
businesswomen بازاری
businesswoman بازاری
nundinal بازاری
market oriented بازاری
market value ارزش بازاری
salework کار بازاری
billingsgate سخن بازاری
shoptald صحبت بازاری
market failure شکست بازار نارسائی بازار
buyer's market بازاری که درکنترل خریدارست
nonmarket activities فعالیتهای غیر بازاری
glide path مسیر حرکت ازاد یا پرواز ازاد هواپیما یاموشک
tenor بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
tenors بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
competitions رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
competition رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
full mobilization تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
seller's market بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
pantechnicon نام بازاری در لندن که همه جورکالاهای صنعتی دران نمایش میدهند
pantechnicons نام بازاری در لندن که همه جورکالاهای صنعتی دران نمایش میدهند
market value در بازار قیمت بازار
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing بازپخت کامل تاباندن کامل
completed case جعبه کامل خشاب کامل
target market بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
imago حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
market economy اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economies اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
thorough بطور کامل کامل
high sea دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
rivalship رقابت
racing رقابت
competitions رقابت
competition رقابت
competition رقابت
play رقابت
playing رقابت
emulation رقابت
plays رقابت
played رقابت
contention رقابت
contentions رقابت
contests رقابت ها
contest رقابت
rivalry رقابت
competitions رقابت ها
rivalries رقابت
atomistic competition رقابت ذرهای
sibling rivalry رقابت هم شیرها
emulating رقابت کردن با
emulates رقابت کردن با
pure competition رقابت خالص
emulate رقابت کردن با
emulated رقابت کردن با
unfair competition رقابت ناعادلانه
monopolistic competition رقابت انحصاری
competence روح رقابت
workable competition رقابت عملی
contesting رقابت دعوا
pure competition رقابت محض
dice رقابت فشرده
contest رقابت دعوا
diced رقابت فشرده
conditions of (the) competition شرایط رقابت
dices رقابت فشرده
keen قابل رقابت
keenest قابل رقابت
competitively از روی رقابت
compete رقابت کردن
natural competition رقابت طبیعی
fair competition رقابت عادلانه
competed رقابت کردن
vying رقابت کننده
competition conditions شرایط رقابت
autocompetition رقابت با خود
competes رقابت کردن
competitive conditions شرایط رقابت
dicing رقابت فشرده
dumping رقابت مکارانه
rivals رقابت کردن
fair competition رقابت منصفانه
theoretical competition رقابت فرضی
contestation رقابت مرافعه
theoretical competition رقابت نظری
corrival رقابت کردن
partial competition رقابت جزئی
rival رقابت کردن
rivaled رقابت کردن
rivaling رقابت کردن
rivalled رقابت کردن
pandering contest رقابت در خودشیرینی
rivalling رقابت کردن
retinal rivalry رقابت شبکیهای
cut throat competition رقابت بیرحمانه
cut throat competition رقابت ادمکشانه
destructive competition رقابت مخرب
competitiveness رقابت امیز
contests رقابت دعوا
contested رقابت دعوا
antagonistically ازروی رقابت
competetive رقابت امیز
competition rules قوانین رقابت
vie رقابت کردن
vied رقابت کردن
vies رقابت کردن
competitive رقابت امیز
imperfect competition رقابت ناقص
theory of monoplistic competition نظریه رقابت انحصاری
evils of imperfect competition مضار رقابت ناقص
up for grabs <idiom> آماده رقابت شدن
sturt ازار دادن رقابت
competitive قابل رقابت رقابتی
nonprice competition رقابت غیر قیمتی
competitive goods کالاهای مورد رقابت
competitive factors عوامل محرک رقابت
hardball رقابت شدید و بیرحمانه
destructive competition رقابت زیان اور
competitiveness قابل رقابت رقابتی
aceto میباشد
sequoia میباشد
afro میباشد
afr میباشد
adeno میباشد
adeni میباشد
aden میباشد
gametophyte میباشد
ad میباشد
ads میباشد
gallium میباشد
contended مخالفت کرده با رقابت کردن
contend مخالفت کرده با رقابت کردن
give someone a good run for her money <idiom> رقابت شدید به وجود آوردن
european community competition rules مقررات رقابت در جامعه اروپا
run scared <idiom> تلاش برای رقابت سیاسی
competition oriented pricing قیمت گذاری رقابت امیز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com