Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
restart
بازاغازی دوباره شروع کردن
Other Matches
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
step restart
شروع مجدد مرحلهای بازاغازی مرحلهای
pick up
<idiom>
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
off the wagon
<idiom>
دوباره شروع به خوردن الکل کردن
restart
شروع دوباره
auto restart
شروع دوباره به صورت خودکار
There you go again !
باز که دوباره شروع کردی !
Back to the drawing board
<idiom>
[زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
restart condition
شرط بازاغازی
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
restart instruction
دستور المل بازاغازی
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
start off
شروع کردن شروع شدن
set up
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
set up
مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
to wipe the slate clean
<idiom>
شروع تازه ای کردن
[تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
[اصطلاح]
tempering (metallurgy)
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
embark upon
شروع کردن
commenced
شروع کردن
commence
شروع کردن
set in
شروع کردن
tee off
شروع کردن
kick off
<idiom>
شروع کردن
commencing
شروع کردن
take up
<idiom>
شروع کردن
embarked
شروع کردن
get one's feet wet
<idiom>
شروع کردن
streek
شروع کردن
embark
شروع کردن
embarking
شروع کردن
set about
<idiom>
شروع کردن
get off on the wrong foot
<idiom>
بد شروع کردن
embarks
شروع کردن
put in hand
شروع کردن
to strike into
شروع کردن
commences
شروع کردن
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
relay
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
replenished
دوباره پر کردن
replenishes
دوباره پر کردن
refill
دوباره پر کردن
refreshes
دوباره پر کردن
replenish
دوباره پر کردن
refresh
دوباره پر کردن
refills
دوباره پر کردن
refilling
دوباره پر کردن
refilled
دوباره پر کردن
refreshed
دوباره پر کردن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
replenishing
دوباره پر کردن
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
to start
[for]
شروع کردن رفتن
[به]
warm up
شروع کردن به کار
tune up
شروع باواز کردن
launch
شروع کردن حمله
set-tos
با اشتیاق شروع کردن
launches
شروع کردن حمله
attempting to steal
شروع کردن به سرقت
launched
شروع کردن حمله
pipe up
شروع به نی زدن کردن
do up
شروع بکار کردن
set to
با اشتیاق شروع کردن
open fire
شروع به تیراندازی کردن
launching
شروع کردن حمله
to f. a laughing
شروع بخنده کردن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
شروع به دعوی کردن
to start
شروع کردن به دویدن
to start from the beginning
[to start afresh]
از آغاز شروع کردن
To start from scratch .
از هیچ شروع کردن
blast-off
شروع بپرواز کردن
to gather way
شروع بحرکت کردن
get in on the ground floor
<idiom>
ازابتدا شروع کردن
start up
<idiom>
بازی را شروع کردن
come to blows
<idiom>
شروع به جنگیدن کردن
to open fire
شروع به اتش کردن
to break into a run
شروع کردن به دویدن
dig in
<idiom>
شروع به خوردن کردن
set-to
با اشتیاق شروع کردن
blast off
شروع بپرواز کردن
reliving
دوباره تجربه کردن
re-examine
دوباره بازپرسی کردن
rephrase
دوباره عبارتبندی کردن
rephrased
دوباره عبارتبندی کردن
regained
دوباره تصرف کردن
reappraising
دوباره ارزیابی کردن
regain
دوباره تصرف کردن
rejuvenate
دوباره جوان کردن
relives
دوباره تجربه کردن
retakes
دوباره تسخیر کردن
relived
دوباره تجربه کردن
reschedules
دوباره برنامهریزی کردن
rewiring
دوباره سیمکشی کردن
reappraise
دوباره ارزیابی کردن
reappraised
دوباره ارزیابی کردن
redevelops
دوباره پیشرفته کردن
reappraises
دوباره ارزیابی کردن
redeveloping
دوباره پیشرفته کردن
redevelop
دوباره پیشرفته کردن
redistribute
دوباره پخش کردن
redistributed
دوباره پخش کردن
rewires
دوباره سیمکشی کردن
retaking
دوباره تسخیر کردن
relive
دوباره تجربه کردن
rewire
دوباره سیمکشی کردن
oversrike
دوباره چاپ کردن
re examine
دوباره بازپرسی کردن
redistributing
دوباره پخش کردن
rewired
دوباره سیمکشی کردن
redistributes
دوباره پخش کردن
reproduce
دوباره چاپ کردن
rephrases
دوباره عبارتبندی کردن
remarries
دوباره عروسی کردن
reorganizing
دوباره متشکل کردن
reorganizes
دوباره متشکل کردن
recollects
دوباره جمع کردن
reorganized
دوباره متشکل کردن
retake
دوباره تسخیر کردن
remarried
دوباره عروسی کردن
cold start
دوباره روشن کردن
reorganize
دوباره متشکل کردن
reorganising
دوباره متشکل کردن
regaining
دوباره تصرف کردن
revises
دوباره چاپ کردن
redeveloped
دوباره پیشرفته کردن
reorganises
دوباره متشکل کردن
reorganised
دوباره متشکل کردن
regains
دوباره تصرف کردن
resurfaces
دوباره روکاری کردن
resurfaced
دوباره روکاری کردن
revise
دوباره چاپ کردن
rephrasing
دوباره عبارتبندی کردن
rejuvenated
دوباره جوان کردن
rejuvenates
دوباره جوان کردن
reschedule
دوباره برنامهریزی کردن
rescheduled
دوباره برنامهریزی کردن
rejuvenating
دوباره جوان کردن
rescheduling
دوباره برنامهریزی کردن
reproduced
دوباره چاپ کردن
retaken
دوباره تسخیر کردن
resurface
دوباره روکاری کردن
recollect
دوباره جمع کردن
reproduces
دوباره چاپ کردن
back fill
عمل دوباره پر کردن
remarry
دوباره عروسی کردن
recollected
دوباره جمع کردن
reproducing
دوباره چاپ کردن
recollecting
دوباره جمع کردن
revising
دوباره چاپ کردن
re-examines
دوباره بازپرسی کردن
re-examined
دوباره بازپرسی کردن
redirected
دوباره راهنمایی کردن
reopen
دوباره باز کردن
redefine
دوباره تعریف کردن
reconditioned
دوباره درست کردن
redirect
دوباره راهنمایی کردن
recommit
دوباره زندان کردن
re establish
دوباره برپا کردن
reopened
دوباره باز کردن
recondition
دوباره درست کردن
retrocede
دوباره واگذار کردن
redirects
دوباره راهنمایی کردن
reengage
دوباره استخدام کردن
retranslate
دوباره ترجمه کردن
redirecting
دوباره راهنمایی کردن
reorder
دوباره مرتب کردن
revalidate
دوباره پادار کردن
reemploy
دوباره استخدام کردن
reuse
دوباره استفاده کردن
revisited
دوباره ملاقات کردن
retry
دوباره ازمایش کردن
re paving
دوباره فرش کردن
re sort
دوباره جور کردن
rebuild
دوباره ساختمان کردن
redefining
دوباره تعریف کردن
redefines
دوباره تعریف کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com