Dictiornary-Farsi | بازداری شرطی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 139 (2 milliseconds)

English	Persian
conditioned inhibition	بازداری شرطی


Search result with all words

unconditioned inhibition	بازداری غیر شرطی
Other Matches

conditioning	شرطی کردن شرطی سازی
apodosis	مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
dissuasion	بازداری
inhibition	بازداری
inhibitions	بازداری
suppression	بازداری
deterrence	بازداری
block age	بازداری
retention index	اندیس بازداری
retention time	زمان بازداری
retention volume	حجم بازداری
strait jackets	بازداری کردن
reciprocal inhibition	بازداری تقابلی
social inhibition	بازداری اجتماعی
cortical inhibition	بازداری مغزی
disinhibition	بازداری زدایی
strait jacket	بازداری کردن
reactive inhibition	بازداری واکنشی
inhibit	بازداری کردن
inhibits	بازداری کردن
retroactive inhibition	بازداری پس گستر
retention index	شاخص بازداری
external inhibition	بازداری برونی
inhibition potential	پتانسیل بازداری
thought stopping technique	فن بازداری اندیشه
internal inhibition	بازداری درونی
proactive inhibition	بازداری پیش گستر
associative inhibition	بازداری ناشی از تداعی
provisional	شرطی
provisory	شرطی
protatic	شرطی
conditioned	شرطی
eventual	شرطی
conditional	شرطی
conditional statement	دستور شرطی
conditionality	صورت شرطی
conditioned suppression	منع شرطی
conditioned reflex	بازتاب شرطی
conditioned response	پاسخ شرطی
conditioned stimulus	محرک شرطی
the subjunctive mood	وجه شرطی
soft hyphen	خط تیره شرطی
conditional statement	حکم شرطی
conditional operator	عملگر شرطی
proviso	جمله شرطی
conditonal branching	انشعاب شرطی
conditional branch	انشعاب شرطی
case branch	انشعاب شرطی
provisos	جمله شرطی
subjunctive	وجه شرطی
unconditioned	غیر شرطی
conditioning	شرطی شدن
on no condition	به هیچ شرطی
conditional transfer	انتقال شرطی
conditional jump	جهش شرطی
conditional instruction	دستورالعمل شرطی
unconditioning	شرطی زدایی
conditioned response	واکنش شرطی
provisional	شرطی مشروط
condeitional branch	انشعاب شرطی
preconditioning	پیش شرطی کردن
operant conditioning	شرطی شدن عامل
vicarious conditioning	شرطی شدن جانشینی
vicarious conditioning	شرطی شدن مشاهدهای
To win (lose ) a bet .	شرطی رابردن (باختن )
provisorily	بطور شرطی یا موقت
pavlovian conditioning	شرطی شدن پاولفی
unconditioned reflex	بازتاب غیر شرطی
ucs	محرک غیر شرطی
type s conditioning	شرطی شدن نوع اس
ucr	پاسخ غیر شرطی
trace conditioning	شرطی کردن ردی
unconditioned response	پاسخ غیر شرطی
unconditioned stimulus	محرک غیر شرطی
unconditional branch	انشعاب غیر شرطی
unconditional jump	جهش غیر شرطی
type r conditioning	شرطی شدن نوع ار
unconditional transfer	انتقال غیر شرطی
operant conditioning	شرطی شدن کنش گر
modal auxiliary	فعل معین شرطی
cross conditioning	شرطی شدن ضمنی
eventual	موکول بانجام شرطی
avoidance conditioning	شرطی کردن اجتنابی
counterconditioning	شرطی سازی تقابلی
conditioned escape response	پاسخ گریز شرطی
conditioned avoidance response	پاسخ اجتنابی شرطی
conditional jump instruction	دستورالعمل پرش شرطی
conditional breakpoint	نقطه انفصال شرطی
conditionability	قابلیت شرطی شدن
classical conditioning	شرطی سازی کلاسیک
conditioned emotional response	پاسخ هیجانی شرطی
cer	پاسخ هیجانی شرطی
subjunctive	وابسته بوجه شرطی
delayed conditioning	شرطی سازی درنگیده
instrumental conditioning	شرطی شدن وسیلهای
backward conditioning	شرطی کردن وارونه
unconditional	غیر شرطی بی شرط
condition	عارضه شرطی کردن
reconditioning	شرطی کردن مجدد
differential conditioning	شرطی سازی افتراقی
To purchase on approval .	بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
policies	سند معلق به انجام شرطی
policy	سند معلق به انجام شرطی
higher order conditioning	شرطی سازی سطح بالا
eyelid conditioning	شرطی کردن پلک چشم
She will only date you if you ...	او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
deferred dividened	سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
iterative process	فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
unconditional	آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
esorow	سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
estate in fee	مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
branches	یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zero	پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes	پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branch	یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
jump instruction	پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
zeros	پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
This must not happen in future at any cost.	در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
while loop	دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
jump instruction	دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
universal legacy	وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
decisions	دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision	دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
conditional	دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
covenant real	شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
discrimination instruction	دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
escrow	سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
covenant runing with land	شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
material implication	شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditionality	شرطی بودن مشروط بودن
conditional	شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
implies	شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
implication	شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material consequence	شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material conditional	شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
branches	دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch	دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند