English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
destination inspection بازدید در مقصد
Other Matches
physical inspection بازدید سطحی از بدنه جنگ افزار یا وسیله بازدید بدنی بازدید تاسیسات
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
addressee مقصد
addressees مقصد
objective point مقصد
destinations مقصد
goal مقصد
goals مقصد
saunteringly بی مقصد
object point مقصد
consummation مقصد
driftless بی مقصد
destination مقصد
aimless بی مقصد
virtual و مقصد.
aims مقصد
aimed مقصد
aim مقصد
destined مقصد معین
destination port بندر مقصد
destination file فایل مقصد
port of destination بندر مقصد
port of entry بندر مقصد
final destination مقصد نهایی
goal oriented مقصد گرا
immediate destination مقصد بعدی
aimlessly بدون مقصد
immediate destination اولین مقصد
named place of destination مقصد مشخص
object code برنامه مقصد
object module واحد مقصد
object language زبان مقصد
Are we there yet? [ما] رسیدیم [به مقصد] ؟
targeted <adj.> مقصد گرا
goal-oriented <adj.> مقصد گرا
winning post تیر مقصد
terminal port بندر مقصد
target-oriented <adj.> مقصد گرا
review بازدید
visited بازدید
examines بازدید
reviewal بازدید
examined بازدید
examine بازدید
visits بازدید
visit بازدید
examining بازدید
reviews بازدید
surveying بازدید
reviewing بازدید
revision بازدید
reviewed بازدید
revisions بازدید
inspection بازدید
controls بازدید
controlling بازدید
control بازدید
ex quay تحویل در بندر مقصد
message در مقصد مربوط میشود
ex quay تحویل در بارانداز مقصد
messages در مقصد مربوط میشود
named port of destination بندر مقصد مشخص
station یا مقصد استفاده میشود
named point of destination نقطه مشخص در مقصد
payable at destiination قابل پرداخت در مقصد
out port بندر دور از مقصد
stationed یا مقصد استفاده میشود
stations یا مقصد استفاده میشود
reconnoiters بازدید کردن
personnel monitoring بازدید پرسنلی
see over بازدید کردن
inspection بازدید معاینه
location survey بازدید در محل
visits بازدید دیدار
visited بازدید دیدار
barrier inspection بازدید ازموانع
boarding call بازدید رسمی
inspection gallery دالان بازدید
inspection shaft میله بازدید
inspection well چاه بازدید
man hole چاهک بازدید
reconnoiter بازدید کردن
certificate of survey گواهی بازدید
boarding visit بازدید پس دادن
to return a visit بازدید کردن
boarding call دعوت به بازدید
home visit بازدید خانواده
examine بازدید کردن
reconnoitring بازدید کردن
revisit بازدید کردن
spot check بازدید در محل
spot checks بازدید در محل
revisited بازدید کردن
reconnoitred بازدید کردن
reconnoitre بازدید کردن
reconnoitering بازدید کردن
revisiting بازدید کردن
reconnoitered بازدید کردن
revisits بازدید کردن
surveys بازدید کردن
examining بازدید کردن
examines بازدید کردن
examined بازدید کردن
survey بازدید کردن
visit بازدید دیدار
visitors بازدید کننده
visitor بازدید کننده
surveyed بازدید کردن
reconnoitres بازدید کردن
interactive کد اصلی و مقصد را بررسی کند
port of debarkation بندر مقصد حمل کالا
lay line خط فرضی مسیر قایق به مقصد
We are getting there. ما به هدف [مقصد] نزدیک می شویم.
perambulation دور زنی بازدید
surveys بررسی کردن بازدید
monitors بازدید کار دستگاه
reviewing بازدید انتقاد کردن
drop by <idiom> بازدید از کسی با جایی
to rehash something وضعیتی را بازدید کردن
to revisit an issue مسئله ای را بازدید کردن
reviews بازدید انتقاد کردن
reviewed بازدید انتقاد کردن
visit of courtesy بازدید رسمی نظامی
monitor بازدید کار دستگاه
monitored بازدید کار دستگاه
man hole دهانه بازدید ادم رو
to revisit the situation وضعیتی را بازدید کردن
review بازدید انتقاد کردن
reconnaissance بازدید مقدماتی اکتشاف
afterflight inspection بازدید بعد از پرواز
survey بررسی کردن بازدید
barrier inspection بازدید کنار جاده
before flight inspection بازدید قبل از پرواز
official visit بازدید رسمی فرمانده
check out equipment وسایل بازدید محل
annual general inspection بازدید عمومی سالیانه
surveyed بررسی کردن بازدید
visitors from abroad بازدید کنندگان خارجی
drift بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
divert تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
redirect ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
diverted تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverts تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
redirected ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
at the full landed cost price قیمت تمام شده کالا در مقصد
redirecting ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
redirects ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
redirection ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
freight collect هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carriage forward هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
datagram که حاوی آدرس مقصد و مسیر آن است
drifts بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifted بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifting بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
freight payable at destination هزینه حمل در مقصد پرداخت میشود
man hole دریچه بازدید سوراخ ادم رو
visit and search بازدید و تجسس کردن ناو
to revisit something بازدید کردن چیزی [مجازی]
referred مراجعه کردن بازدید مجدد
refers مراجعه کردن بازدید مجدد
refer مراجعه کردن بازدید مجدد
step in بازدید مختصر وکوتاهی کردن
inspection gallery دالان بازرسی گالری بازدید
gam گرد امدن بازدید کردن
destination صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
There is no royal road to learning . <proverb> مقصد علم و دانش را,جاده اى نیست هموار .
destinations صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
to revisit a subject of research سوژه پژوهشی را دوباره بازدید کردن
check off list برگ بازدید قسمتهای یک ناویا هواپیما
block stowage loading بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
sink شرح در جدول مسیردرباره تمام مسیرهای شبکه به یک مقصد
sinks شرح در جدول مسیردرباره تمام مسیرهای شبکه به یک مقصد
to revisit a criminal case [judicial proceedings] یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
showdowns چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
muster roll دفتر بازدید افسران وسربازان در یک یکان نظامی
showdown چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
message انتخاب مسیر مناسب بین مبدا و مقصد پیام در شبکه
marshalling yard محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
messages انتخاب مسیر مناسب بین مبدا و مقصد پیام در شبکه
saints نوعی وسیله بازدید از وضع کار اقمار مصنوعی
saint نوعی وسیله بازدید از وضع کار اقمار مصنوعی
free on quay قراردادی که دران فروشنده کالا رادراسکله بندر مقصد تحویل میدهد
message ترتیب داده در ابتدای پیام که حاوی اطلاعات مسیر و مقصد است
switching بهنگام سازی ثابت اطلاعات بین تغییر مبدا و مقصد در شبکه
messages ترتیب داده در ابتدای پیام که حاوی اطلاعات مسیر و مقصد است
to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
portmark علامت روی بسته که مشخصات بندر مقصد نیز دران ذکر گردیده
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
object program برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند
demurrage بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
packet بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packets بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
propagation delay 1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
no drop image [تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com