Dictiornary-Farsi | بازرسی نظارت جلوگیری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
control	بازرسی نظارت جلوگیری
controlling	بازرسی نظارت جلوگیری
controls	بازرسی نظارت جلوگیری


Other Matches

proctor	نظارت کردن بازرسی کردن
inspector general	بازرسی بازرسی کل ارتش
cancel check firing	فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
inspection	بازرسی بازدید کردن بازرسی کردن
search jammer	تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
superintendence	نظارت
helm	نظارت
stewardship	نظارت
superintendency	نظارت
inspection	نظارت
supervision	نظارت
controlling	نظارت
surveillance	نظارت
controls	نظارت
monitoring	نظارت
presidency	نظارت
controlment	نظارت
governance	نظارت
controllership	نظارت
helms	نظارت
intendancy	نظارت
proctorship	نظارت
control	نظارت
staff supervision	نظارت ستادی
fiscal control	نظارت مالی
exchange control	نظارت ارز
span of control	حوزه نظارت
inspector	نظارت کننده
controls	نظارت کردن
stewardship	نظارت خرج
inspectors	نظارت کننده
control	نظارت کردن
uncontrollably	غیرقابل نظارت
uncontrollable	غیرقابل نظارت
government control	نظارت دولتی
monetary control	نظارت پولی
close supervision	نظارت مستقیم
invigilation	نظارت درامتحانات
control of resources	نظارت بر منابع
controllable	قابل نظارت
qualitative controls	نظارت کیفی
supervisor state	حالت نظارت
supervisor state	وضعیت نظارت
inspection clause	ماده نظارت
foreign exchange control	نظارت بر ارز
inspection clause	بند نظارت
controlling	نظارت کردن
inspection certificate	گواهی نظارت
close supervision	نظارت نزدیک
budgetary control	نظارت بودجهای
superintending	نظارت کردن بر
supervise	نظارت کردن
administer	نظارت کردن
superintend	نظارت کردن بر
superintended	نظارت کردن بر
monitors	نظارت کردن
bailiwick	مباشرت نظارت
monitored	نظارت کردن
monitor	نظارت کردن
supervision	نظارت کردن
superintends	نظارت کردن بر
supervised	نظارت کردن
direct	نظارت کردن
surveillance camera	دوربین نظارت
security camera	دوربین نظارت
observation camera	دوربین نظارت
CCTV camera	دوربین نظارت
directs	نظارت کردن
closed-circuit camera	دوربین نظارت
control equipment	ابزار نظارت
supervising	نظارت کردن
supervises	نظارت کردن
directed	نظارت کردن
election supervisory council	انجمن نظارت بر انتخابات
invigilating	در امتحان نظارت کردن
control	نظارت و ممیزی کردن
regulated monopoly	انحصار نظارت شده
managed money	پول نظارت شده
election supervisor council	انجمن نظارت بر انتخابات
invigilates	در امتحان نظارت کردن
invigilate	در امتحان نظارت کردن
controlling	نظارت و ممیزی کردن
watch	بر کسی نظارت کردن
watched	بر کسی نظارت کردن
watches	بر کسی نظارت کردن
controls	نظارت و ممیزی کردن
in the charge of <idiom>	تحت مراقب یا نظارت
invigilated	در امتحان نظارت کردن
watching	بر کسی نظارت کردن
wardship	تحت سرپرستی یا نظارت بودن
watchers	کسیکه پاسداری و نظارت میکند
watcher	کسیکه پاسداری و نظارت میکند
to keep under control	تحت نظارت نگه داشتن
head quarters	برج نظارت مرکز کار
security monitoring	نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
state midicine	سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
movement control	کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
they are under serveillance	انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
municipalist	طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
under secretary	زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
progress chaser	کسیکه برپیشرفت کار نظارت میکند
to have someone [something] under [close] scrutiny	کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
controls	بازرسی
controlling	بازرسی
inspection	بازرسی
controllership	بازرسی
inspecting	بازرسی
inspected	بازرسی
inspect	بازرسی
examine	بازرسی
control	بازرسی
cross examination	بازرسی
visitation	بازرسی
surveys	بازرسی
audit	بازرسی
audited	بازرسی
auditing	بازرسی
audits	بازرسی
examined	بازرسی
visitations	بازرسی
examines	بازرسی
examining	بازرسی
survey	بازرسی
visits	بازرسی
checks	بازرسی شد
inquiries	بازرسی
perambulation	بازرسی
inspectorship	بازرسی
inquiry	بازرسی
visited	بازرسی
visit	بازرسی
inspects	بازرسی
examen	بازرسی
checked	بازرسی شد
surveyed	بازرسی
check	بازرسی شد
examinations	بازرسی
examination	بازرسی
slave driver	نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave drivers	نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
examined	بازرسی کردن
examines	بازرسی کردن
examine	بازرسی کردن
searchingly	تکاپو بازرسی
manholes	اطاقک بازرسی
detection	بازیابی بازرسی
searches	تکاپو بازرسی
manhole	اطاقک بازرسی
probes	میله بازرسی
probed	میله بازرسی
probe	میله بازرسی
examinations	بازرسی معاینه
search	تکاپو بازرسی
search	بازرسی کردن
examination	بازرسی معاینه
searched	تکاپو بازرسی
searched	بازرسی کردن
examining	بازرسی کردن
inspection	بازرسی و بازبینی
to search after	بازرسی کردن
unevaluated <adj.>	بازرسی نشده
unchecked <adj.>	بازرسی نشده
unaudited <adj.>	بازرسی نشده
investigating committee	کمیته بازرسی
committee of inquiry	کمیته بازرسی
for [your/our] inspection	برای بازرسی
look over something <idiom>	بازرسی کردن
vidimus	بازرسی حساب
unexamined <adj.>	بازرسی نشده
uninspected <adj.>	بازرسی نشده
to browse through	بازرسی کردن
to rummage	بازرسی کردن
identity control	بازرسی شناسنامه
identity check	بازرسی شناسنامه
unverified <adj.>	بازرسی نشده
untested <adj.>	بازرسی نشده
to look over	بازرسی کردن
survey report	گزارش بازرسی
aircraft inspection	بازرسی هواپیما
inspects	تحقیق بازرسی
inspects	بازرسی کردن
inquiry documents	اسناد بازرسی
inspecting	تحقیق بازرسی
inspecting	بازرسی کردن
inspected	تحقیق بازرسی
inspected	بازرسی کردن
inspect	تحقیق بازرسی
inspect	بازرسی کردن
searchingly	بازرسی کردن
board of inspection and survey	سازمان بازرسی
cargo checking	بازرسی بار
searcher warrant	اجازه بازرسی
seach	بازرسی کردن
scrutineer	بازرسی فنی
right of visit	حق بازرسی و تفتیش
martitime survey	بازرسی دریائی
magnetic inspection	بازرسی مغناطیسی
jerque	بازرسی کشتی
inspectional	مربوط به بازرسی
inspection certificate	گواهی بازرسی