English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 258 (44 milliseconds)
English Persian
survey بازرسی کردن
surveyed بازرسی کردن
surveys بازرسی کردن
check بازرسی کردن
checked بازرسی کردن
checks بازرسی کردن
control بازرسی کردن
controlling بازرسی کردن
controls بازرسی کردن
examine بازرسی کردن
examined بازرسی کردن
examines بازرسی کردن
examining بازرسی کردن
search بازرسی کردن
searched بازرسی کردن
searches بازرسی کردن
searchingly بازرسی کردن
inspect بازرسی کردن
inspected بازرسی کردن
inspecting بازرسی کردن
inspects بازرسی کردن
seach بازرسی کردن
to look over بازرسی کردن
look over something <idiom> بازرسی کردن
to rummage بازرسی کردن
to browse through بازرسی کردن
to search after بازرسی کردن
Search result with all words
test شهادت گواهی بازرسی کردن
tested شهادت گواهی بازرسی کردن
tests شهادت گواهی بازرسی کردن
check امتحان کردن بازرسی
checked امتحان کردن بازرسی
checks امتحان کردن بازرسی
interrogate مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogated مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogates مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogating مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
sight بازرسی کردن رویت کردن
sights بازرسی کردن رویت کردن
espied جاسوس بودن بازرسی کردن
espies جاسوس بودن بازرسی کردن
espy جاسوس بودن بازرسی کردن
espying جاسوس بودن بازرسی کردن
examine بازرسی کردن معاینه کردن
examined بازرسی کردن معاینه کردن
examines بازرسی کردن معاینه کردن
examining بازرسی کردن معاینه کردن
inspection بازرسی بازدید کردن بازرسی کردن
inspect بازرسی کردن تفتیش کردن
inspected بازرسی کردن تفتیش کردن
inspecting بازرسی کردن تفتیش کردن
inspects بازرسی کردن تفتیش کردن
cargo checking بازرسی کردن محمولات
check register بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
geologize ازنظر زمین شناسی بازرسی کردن
look over بازرسی کردن صرف نظر کردن
proctor نظارت کردن بازرسی کردن
to pick over بازرسی کردن و برگزیدن
Other Matches
inspector general بازرسی بازرسی کل ارتش
cancel check firing فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
checked بازرسی شد
inspect بازرسی
check بازرسی شد
visited بازرسی
inspecting بازرسی
checks بازرسی شد
inspects بازرسی
examinations بازرسی
audit بازرسی
perambulation بازرسی
examining بازرسی
surveyed بازرسی
controls بازرسی
inspection بازرسی
audited بازرسی
auditing بازرسی
audits بازرسی
inquiry بازرسی
cross examination بازرسی
inquiries بازرسی
visit بازرسی
visits بازرسی
controllership بازرسی
surveys بازرسی
control بازرسی
inspectorship بازرسی
examen بازرسی
visitations بازرسی
visitation بازرسی
examination بازرسی
examines بازرسی
controlling بازرسی
survey بازرسی
inspected بازرسی
examined بازرسی
examine بازرسی
unexamined <adj.> بازرسی نشده
searcher warrant اجازه بازرسی
identity control بازرسی شناسنامه
identity check بازرسی شناسنامه
untested <adj.> بازرسی نشده
uninspected <adj.> بازرسی نشده
unaudited <adj.> بازرسی نشده
unchecked <adj.> بازرسی نشده
vidimus بازرسی حساب
inspecting تحقیق بازرسی
unevaluated <adj.> بازرسی نشده
probes میله بازرسی
jerque بازرسی کشتی
search تکاپو بازرسی
inspection بازرسی و بازبینی
probe میله بازرسی
probed میله بازرسی
manhole اطاقک بازرسی
magnetic inspection بازرسی مغناطیسی
manholes اطاقک بازرسی
audits بازرسی رسیدگی
auditing بازرسی رسیدگی
audited بازرسی رسیدگی
martitime survey بازرسی دریائی
searches تکاپو بازرسی
searchingly تکاپو بازرسی
inspectional مربوط به بازرسی
inspects تحقیق بازرسی
scrutineer بازرسی فنی
right of visit حق بازرسی و تفتیش
inspected تحقیق بازرسی
searched تکاپو بازرسی
inspect تحقیق بازرسی
examinations بازرسی معاینه
examination بازرسی معاینه
investigating committee کمیته بازرسی
committee of inquiry کمیته بازرسی
inspection certificate گواهی بازرسی
audit بازرسی رسیدگی
unverified <adj.> بازرسی نشده
aircraft inspection بازرسی هواپیما
inquiry documents اسناد بازرسی
checkup بازرسی کلی
survey report گزارش بازرسی
certificate of inspection گواهی بازرسی
for [your/our] inspection برای بازرسی
board of inspection and survey سازمان بازرسی
detection بازیابی بازرسی
check point نقطه بازرسی
certificate of survey گواهی بازرسی
cargo checking بازرسی بار
controls بازرسی نظارت جلوگیری
privateer فرمانده کشتی بازرسی
domiciliary visit بازرسی خانه شخص
search warrant حکم بازرسی و ورود
personnel monitoring بازرسی بدنی از افراد
contractor inspection system سیستم بازرسی پیمانها
non destructive inspection بازرسی غیر مخرب
cwe ترخیص بدون بازرسی
censorial مبنی بر بازرسی مطبوعات و
check sweeping بازرسی مین روبی
he was appointed to inspect it مامور شد ان را بازرسی کند
controlling بازرسی نظارت جلوگیری
right of search حق بازرسی کشتی در دریاها
input control unit واحد بازرسی ورودی
search warrants حکم بازرسی و ورود
control بازرسی نظارت جلوگیری
inspective وابسته به تفتیش و بازرسی
scrutineering بازرسی فنی قایق
controllable قابل ممیزی یا بازرسی
cleared without examination ترخیص بدون بازرسی
visitatorial وابسته به یادارای اختیار بازرسی
FBI مخفف دفتر بازرسی فدرال
g man نماینده مخصوص دایره بازرسی
inspection gallery دالان بازرسی گالری بازدید
helical scanning بازرسی وتجسس مارپیچی با رادار
location survey بازرسی در جای اجناس درانبار
tech inspection بازرسی اتومبیلها پیش ازمسابقه
visitations اداره بازرسی ونظارت بر کار شرکتها
action letter فرم بازرسی ویژه در ردههای بالا
borescope ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
weight and balance sheet برگ بازرسی تعادل وزن هواپیما
board of inspection and survey هیئت بازرسی کننده خسارات وضایعات
visitation اداره بازرسی ونظارت بر کار شرکتها
check-points محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
target approach point اخرین نقطه بازرسی درمنطقه فرود یا بارریزی
The reporter was held at the checkpoint for several hours. خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
checkpoints محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
checkpoint محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
caveat emptor یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
bench check کارگاه مجهز به دستگاههای ازمایشی علامت نقطه بازرسی نقشه برداری
quadratic quotient search الگوریتم بازرسی کننده که به هنگام تست مکانهای بعدی جدول از یک ادرس دوگانه استفاده میکند
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
check firing فرمان اتش بس موقت برای بازرسی مانع اتش
wheel measurement [ wheel measuring] بازرسی چرخ [سنجش چرخ]
quality control tests ازمایش کنترل کیفیت بازرسی کنترل کیفیت
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com