English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
finagle بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
Other Matches
offer بدست اوردن
procures بدست اوردن
offered بدست اوردن
pick up بدست اوردن
offers بدست اوردن
get round بدست اوردن
getting بدست اوردن
catch بدست اوردن
gets بدست اوردن
come by بدست اوردن
procure بدست اوردن
gained بدست اوردن
gains بدست اوردن
gain بدست اوردن
procured بدست اوردن
get بدست اوردن
obtained بدست اوردن
obtains بدست اوردن
earn بدست اوردن
acquires بدست اوردن
acquiring بدست اوردن
earned بدست اوردن
earns بدست اوردن
impetrate بدست اوردن
procuring بدست اوردن
soothe دل بدست اوردن
obtain بدست اوردن
soothes دل بدست اوردن
soothed دل بدست اوردن
recoup دوباره بدست اوردن
have بدست اوردن دارنده
recovers دوباره بدست اوردن
recovering دوباره بدست اوردن
recover دوباره بدست اوردن
to get back دوباره بدست اوردن
to come into a property دارایی را بدست اوردن
acquirability امکان بدست اوردن
strike a balance موازنه بدست اوردن
finagle باحیله بدست اوردن
optimization بدست اوردن حد مطلوب
retrieves دوباره بدست اوردن
retrieved دوباره بدست اوردن
retrieve دوباره بدست اوردن
recouped دوباره بدست اوردن
recouping دوباره بدست اوردن
recoups دوباره بدست اوردن
get back دوباره بدست اوردن
having بدست اوردن دارنده
step into بسهولت بدست اوردن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
attains بدست اوردن بانتهارسیدن
regains دوباره بدست اوردن
attain بدست اوردن بانتهارسیدن
regaining دوباره بدست اوردن
attained بدست اوردن بانتهارسیدن
attaining بدست اوردن بانتهارسیدن
insure بیمه بدست اوردن
regained دوباره بدست اوردن
regain دوباره بدست اوردن
recovering دوباره بدست اوردن بازیافتن
recovers دوباره بدست اوردن بازیافتن
impetrate با عجز و لابه بدست اوردن
bought خریداری کردن بدست اوردن
getting بدست اوردن فراهم کردن
win بدست اوردن تحصیل کردن
get بدست اوردن فراهم کردن
gets بدست اوردن فراهم کردن
bring in امتیاز بدست اوردن در پایگاه
recover دوباره بدست اوردن بازیافتن
resume از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
circumstantiate قرائن وامارت را بدست اوردن
enter بدست اوردن قدم نهادن در
entered بدست اوردن قدم نهادن در
wins بدست اوردن تحصیل کردن
resumed از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
enters بدست اوردن قدم نهادن در
resuming از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
stone pit محل بدست اوردن اطلاعات اجر
reaps جمع اوری کردن بدست اوردن
pre empt با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
reap جمع اوری کردن بدست اوردن
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
reaping جمع اوری کردن بدست اوردن
reaped جمع اوری کردن بدست اوردن
bobbing ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobs ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bob ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
land hunger از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
cupidity حرص واز برای بدست اوردن مال
racketeers از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
investigated استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
racketeer از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
investigate استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigating استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
cards امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
investigates استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
card امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
grosser کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
take over بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
grosses کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossest کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossed کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossing کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
gross کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
to take out a patent حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
project نقشه کشیدن
rescale نقشه کشیدن
projects نقشه کشیدن
have had it (with someone or something) <idiom> نقشه کشیدن
designs نقشه کشیدن
map نقشه کشیدن
maps نقشه کشیدن
plotted نقشه کشیدن
projected نقشه کشیدن
design نقشه کشیدن
plot نقشه کشیدن
engine نقشه کشیدن
plots نقشه کشیدن
lay out <idiom> نقشه چیزی را کشیدن
plat نقشه کشیدن بافتن گیسو
plans نقشه کشیدن طرح ریختن
plan نقشه کشیدن طرح ریختن
machinate نقشه کشیدن تدبیر کردن
compass نقشه کشیدن اختراع کردن
stack the cards <idiom> برای کسی نقشه کشیدن
austempering تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
warping پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
cruise control کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
to plan a building نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
scribing روش روکش کشیدن حروف یانوشتههای نقشه برای حفافت
windlasses ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
windlass ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
map نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
maps نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
strategy طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
conformal projection نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
line route map نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
cartographers ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
control map نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
hyetography نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
cartographer ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
mapping نقشه کشی کردن تهیه نقشه
topographic map نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
bouse بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
storage map نقشه انباره نقشه انبارش
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
map sheet شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
geodesy نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinge درد کشیدن تیر کشیدن
twinges درد کشیدن تیر کشیدن
agonise زحمت کشیدن درد کشیدن
outline assembly drawing نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
spandrel لچک [در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
common control کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
map compilation تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
geodetic datum سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
computer aided design and drafting طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
bench mark شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
dragged کشیدن بزور کشیدن
drag کشیدن بزور کشیدن
drags کشیدن بزور کشیدن
polar stereographic سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
projection سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
trimsize اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
projections سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
grid navigation ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
trig list لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
at the hand of بدست
by بدست
catcher بدست اورنده
gained بدست آوردن
gains بدست آوردن
attenuation بدست آوردن
securer بدست اورنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com