Dictiornary-Farsi | بازهم زنده بودن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)

English	Persian
live on	بازهم زنده بودن


Other Matches

live	زنده بودن
lived	زنده بودن
to see the sun	زنده بودن
overlive	بیشتر زنده بودن از
outliving	بیشتر زنده بودن از
outlives	بیشتر زنده بودن از
outlive	بیشتر زنده بودن از
outlived	بیشتر زنده بودن از
presumption of survivorship	فرض زنده بودن پس از مرگ دیگری
vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
stills	بازهم هنوزهم معذلک
come a	بازهم تشریف اوردید
still	بازهم هنوزهم معذلک
Do you want some more food ?	بازهم غذا می خواهی ؟
keep on	بازهم نگاه داشتن
stiller	بازهم هنوزهم معذلک
stillest	بازهم هنوزهم معذلک
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
viviparous	زنده زا
alive	زنده
full of life	سر زنده
dapper	زنده دل
live	:زنده
dashing	زنده دل
lively <adj.>	دل زنده
genial <adj.>	دل زنده
vivific	زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
lively	زنده
live	زنده
quickest	زنده
quicker	زنده
quick	زنده
vivid	زنده
plaster of Paris	گچ زنده
lived	:زنده
living	زنده
lived	زنده
livelier	زنده
liveliest	زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
fresh-	زنده
alacritous	زنده
fresh	زنده
coiner	زنده
skylarker	زنده دل
biogen	زنده زا
animate	زنده
animates	زنده
biotic	زنده
above ground	زنده
freshest	زنده
life full	سر زنده
lighthearted	زنده دل
live bearing	زنده زا
verve	زنده دلی
biomass	توده زنده
resurrecting	زنده کردن
resurrects	زنده کردن
viva	زنده باد
vivas	زنده باد
resurrected	زنده کردن
anabiosis	زنده سازی
ground ball	توپ زنده
resurrect	زنده کردن
gamesome	زنده روح
biogenic	زنده زایی
liven	زنده شدن
call back to life	زنده کردن
bioderm	لایه زنده
surviving	زنده ماندن
to bring to life	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
to recover to life	زنده کردن
viable	زنده ماندنی
revive	زنده شدن
revived	زنده شدن
revives	زنده شدن
activity	زنده دلی
calcined lime	اهک زنده
survive	زنده ماندن
biophage	زنده خوار
lived	زنده کردن
macroconsumer	زنده خوار
survives	زنده ماندن
biopsy	زنده بینی
survived <past-p.>	زنده ماندن
survived	زنده ماندن
live	زنده کردن
activities	زنده دلی
vigils	شب زنده داری
quickens	زنده شدن
irresuscitable	زنده نشدنی
to restorative to life	زنده کردن
to restor to life	زنده کردن
live load	بار زنده
live steam	بخار زنده
liveliness	زنده دلی
living environment	محیط زنده
quickens	زنده کردن
quickened	زنده شدن
vigil	شب زنده داری
vivify	زنده کردن
wakefulness	شب زنده داری
night waking	شب زنده داری
vive int	زنده باد!
quicken	زنده کردن
quicken	زنده شدن
quickened	زنده کردن
living organisms	موجودات زنده
living polymer	بسپار زنده
protoplast	واحدجرم زنده
quick clay	بتن زنده
reviviscence	زنده سازی
resusctate	زنده کردن
resuscitator	زنده کننده
resurge	زنده شدن
quick ening	زنده کننده
restore to life	زنده کردن
spiritous	فعال زنده
spirituelle	بشاش سر زنده
playable	توپ زنده
living soil	خاک زنده
long little	زنده باد
long live	زنده باد
lucubration	شب زنده داری
quick lime	اهک زنده
quicklime	اهک زنده
vigilance	شب زنده داری
pernoctation	شب زنده داری
restoration to life	زنده سازی
live ball	توپ زنده
waked	شب زنده داری
live wire	سیم زنده
live wires	سیم زنده
wakes	شب زنده داری
survivor	شخص زنده
protoplasm	جرم زنده
resuscitate	زنده کردن
resuscitated	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
resuscitating	زنده کردن
in vivo	بافت زنده
wakeful	شب زنده دار
good	توپ زنده
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
inter vivos	در میان زنده ها
survivors	زنده ماندگان
wight	موجود زنده
wanener	شب زنده دار
wake	شب زنده داری
viviparity	زنده زایی
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
To bury blive.	زنده بگور کردن
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
up with peacel	زنده باد صلح
galliard	ادم دل زنده و شاداب
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
biomass pyramid	هرم توده زنده
revenant	ادم زنده شده
biogenic	موجد موجود زنده
revitalizes	باز زنده ساختن
haleness	سلامت زنده دلی
viviparous	جانور زنده زا ولود
photobiotic	زنده بواسطه نور
revitalizing	باز زنده ساختن
live load reduction	کاستن از بار زنده
live down	باخاطرات زنده ماندن
combat survival	زنده ماندن در رزم
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
revitalized	باز زنده ساختن
we are still above ground	هنوز زنده ایم
revitalised	باز زنده ساختن
revitalises	باز زنده ساختن
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
night owl	ادم شب زنده دار
revitalising	باز زنده ساختن
night owls	ادم شب زنده دار
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
revitalize	باز زنده ساختن
being	موجود زنده شخصیت
necrosis	مردن نسوج زنده
lump lime	کلوخ اهک زنده
waked	شب زنده داری کردن
vitality	انرژی و زنده دلی
organisms	ترکیب موجود زنده
wake	شب زنده داری کردن
organism	ترکیب موجود زنده
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
wakes	شب زنده داری کردن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .	مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate	سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views	د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
surviving	زنده ماندن در رزم باززیستی
zombi	انسان زنده شد ادم احمق

live on

بازهم زنده بودن